شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۴۴ مطلب با موضوع «امام و رهبری» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔻چرا با ضربه به هسته سخت و تشکیلات مقاومت، مقاومت ضعیف که نمی‌شود هیچ! بلکه تقویت هم می‌شود و دوباره قوی‌تر برمی‌گردد؟!

چرا حضرت آقا وعده می‌دهند که در آینده باز مقاومت قوی‌تر از گذشته ظاهر خواهد شد و این ضربات اخیر مثل شهادت بزرگان و از دست رفتن محور سوریه ما را ضعیف نخواهد کرد؟!

ضربه نخوردیم؟! چرا این ضربات موجب تضعیف ما نمی‌شود؟!

🔻جواب به تعریف مقاومت برمی‌گردد. حضرت آقا مقامت را چطور تعریف کردند؟! ««جبهه‌ی مقاومت» یک سخت‌افزار نیست که بشکند یا از هم فرو بریزد یا نابود بشود. «مقاومت» یک ایمان است، یک تفکّر است، یک تصمیم قلبی و قطعی است؛ مقاومت یک مکتب است، یک مکتب اعتقادی است. چیزی که ایمان یک عدّه مردم است، چیز قراردادی‌ای نیست ــ که من حالا میگویم چرا ایمان مردم است ــ این، با فشار آوردن نه‌فقط ضعیف نمیشود بلکه قوی‌تر میشود.»

🔻 تا وقتی فکر مقاومت زنده است، این ضربات نه تنها اهالی مقاومت را ضعیف‌تر نمی‌کند بلکه بیدارتر و دغدغه‌مندتر نمی‌کند، تا وقتی فکر زنده است عوض هر چیزی جبران می‌شود، ساختمان ساخته می‌شود، مرزها جابجا می‌شود، انسان‌ها جایگزین می‌شوند و هر سرمایه‌ای به سرعت جبران می‌شود، سرعتی که در گسترش فکر است در هیچ مرزگشایی دیگری نیست، وقتی فکر زنده است ضربه زدن فیزیکی به آن موجب می‌شود ذهن‌ها برای جذب این فکر تیزتر شود و فکر راحت‌تر بتواند منتقل شود.

📌 سوریه دیروز همراه با دستان ما بود، اما سوریه آینده ان شاء الله همراه با فکرهای ما خواهد بود و آن زمان خودش پیش‌تاز صحنه خواهد شد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۱
  • ۰

مصاحبه با روزنامه عصر ایرانیان 13 بهمن 1403

🔻به نظر شما طبق خاطرات و زندگانی امام، ویژگی‌های ممتاز روح‌الله موسوی خمینی که ایشان را تبدیل امام خمینی می‌کند، چیست؟

سلام و رحمة الله

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شاید برخلاف انتظار شما و بیان خیلی‌ها که می‌خواهند امام را متفاوت از همه علمای طول تاریخ شیعه نشان دهند، باید بگویم این‌چنین نیست. معتقدم قبل از امام خمینی نیز ما عالم و روحانی ممتاز که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته است، داشته‌ایم، مثلاً آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله مدرس شخصیت‌های شبیه به امام هستند که نیاز به توضیح دارد. بعد از امام خمینی نیز علمایی که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته باشند داریم، شهید سید محمدباقر صدر، شهید بهشتی، حضرت آقا همگی ویژگی‌های شبیه به امام دارند که آنها را مثل امام ممتاز می‌کند. البته یک نکته مهم وجود دارد که این افراد مثل امام زیاد نیستند، در هر زمانه‌ای این‌چنین گوهرهایی نادر هستند. ویژگی‌های ممتاز و مشترکی که در امام و همه این علما وجود دارد و وجود مجموع این ویژگی‌ها در کنارهم، امام را امام می‌کند، شهید صدر و حضرت آقا را متمایز می‌کند، شهید مدرس را متمایز می‌کند. اگر بخواهم این ویژگی‌ها برشمرم به نظر مهم‌ترین آنها چند چیز است:

یک نکته اینکه این علما همگی شأن خود را در فقط محدود مرحله فهم و بیان دین نمی‌دانند، آنها همگی به دنبال محقق کردن دین و پیاده‌شدنش هستند، علم فقط در سینه‌ها و کتاب‌های این علما جا خوش نکرده، علم را به صحنه عمل و اجرا می‌کشانند. این علما چون به دنبال تحقق دین هستند با مردم کار دارند، با گفتن یک مسئله احساس رفع تکلیف نمی‌کنند، اینطور نیست که مسئله را گفتند دیگر کاری نداشته باشند که حالا من گفتم کسی شنید؟! نشنید؟! برایشان مهم نباشد، یک مسئله را که می‌گویند، می‌روند دنبالش که محقق شد؟ نشد؟ چرا؟ چطور بگوییم که محقق شود؟ چه مقدماتی دارد که شنیده نمی‌شود؟ چه کنم که بهتر شنیده شود؟ آنها که شنیدند بعدش چه؟ برایشان چه برنامه‌ای داشته باشم؟ آنها که نشنیدند برایشان چه برنامه‌ای داشته باشم؟! مثل یک مسیر است که این جنس علما، نسبت به آنهایی که کاری به تحقق دین‌ندارند، حالا حالاها باید جلو بروند و زحمت بکشند و فکر کنند و تلخی بکشند. جنس انبیاء هم همین‌طور بود، با دلسوزی می‌رفتند تا توحید را به صحنه اجتماع بکشانند، همین جهت هم است که موجب می‌شود این علما با مردم کار داشته باشند، اجتماع و مردم برایشان مسئله مهمی برایشان باشد.

نکته دیگر این علما همگی افق نگاهشان افق تمدنی است، منحصر در یک مسئله یا دو مسئله نیستند، افق نگاهشان افق راهبری امت است، افق حل مسائل امت است، افق درگیری دو تمدن اسلام و طاغوت‌های زمان است، بزرگ فکر می‌کنند، همت‌ها و عزم‌های بزرگ دارند، می‌توانند مسائل را از بالا ببیند و تحلیل کنند، رابطه یک مسئله را با دیگر مسائل کلان جامعه می‌فهمند، تجربیات تاریخی را به‌دقت مطالعه کرده‌اند، به‌راحتی دور نمی‌خورند. فرق است بین یک عالمی که شأن خود را این می‌بیند که در مورد مسائل کشور و امت حرف بزند، با عالمی که دنیایش به یک روستا یا شهر یا مدرسه و... محدود می‌شود، فرق است بین عالمی که نگاه نمی‌کند این حرفش در فضاهای دیگر چه تاثیراتی دارد با عالمی که می‌فهمد این حرف در جای دیگر چه تاثیری دارد، چطور برداشت می‌شود، اصلا آن فضای دوم که جهان اهل تسنن یا فلان طیف اجتماع و... باشند از این بیان چه برداشتی می‌کنند، علمای مثل امام اگر در یک لایه و فضا کار می‌کنند به ارتباط این لایه و فضا با دیگر فضاها نیز دقت دارند. این علما دغدغه وحدت شیعه وسنی و گروه‌های مختلف جهان اسلام دارند، دغدغه وحدت حوزه و دانشگاه را دارند، دغدغه اصلاح حوزه دارند، چرا؟! چون نگاهشان کلان است، به سرزمین‌ها و سال‌های بعد هم فکر می‌کنند.

نکته دیگر اینکه این علما همگی از سر پختگی و یک وزانت عمیق علمی و باروحیه انقلابی وارد صحنه تحقق دین شده‌اند، نه از سر یک هیجان، سال‌های دراز نکات دقیق علمی را باحوصله و صبر فهم کرده‌اند، نگاهی سطحی ندارند، عمق دین را طی سال‌ها زحمت فهم کرده‌اند، تنها فقیه نیستند، عارف و حکیم و تاریخ‌دان و فیلسوف و کلامی هم هستند، دارای جامعیت هستند و به مسائل از یک بعد نگاه نمی‌کنند می‌توانند هر مسئله را از ابعاد مختلفش فهم کنند. امام بعد از قریب به ۲۰ سال‌ تحصیل علوم حوزوی، سال‌ها علوم مختلف را در بالاترین سطح ممکن تدریس کرده است، معروف‌ترین استاد اخلاق قم هستند، معروف‌ترین استاد فلسفه و عرفان قم هستند، در فقه و اصول پرشمارترین درس را دارند. سال‌های تدریس اخلاق ایشان ۹ سال، فلسفه ۲۰ سال و فقط تدریس خارج فقه و اصول ایشان ۲۹ سال طول کشیده است، یک شخصیت عمیق علمی است که باروحیه انقلابی وارد میدان مبارزه شده است، نه یک جوان پرشور و سطحی! این عمق باعث می‌شود که چهارتا به‌ظاهر روشنفکر نتوانند ایشان را دور بزنند، فرق است بین عالمی که با دیدن چند تا آدم پرطمطراق خودش را می‌بازد و کسی که غنای نفسی دارد که خود را نمی‌بازد، فرق است کسی که به آنچه می‌گوید و می‌فهمد اطمینان دارد و کسی که با یک‌عالمه شک و ابهام وارد صحنه می‌شود، فرق است بین کسی که با یک آشوب و بحران خودش هم به شک می‌افتد با کسی که هرچقدر هم فتنه‌ها و چالش‌ها و پیچیدگی‌ها زیاد می‌شود باز با آرامش و اطمینان خاطر عمل می‌کند و دیگران می‌توانند به او اتکا کنند. فرق است بین کسی که به واسطه اعتماد تامش به خداوند رئیس‌جمهور آمریکا هم تهدید کند، به هیچ حساب نمی‌کند با عالمی که جلو فرماندار شهر و رئیس یک اداره هم احساس حقارت می‌کند! فرق است بین عالمی که وقتی یک کشور به کشور شما حمله کرده است، می‌گوید یک دیوانه‌ای آمده سنگی انداخته و رفته حلش می‌کنیم با یک عالمی که رنگ خون می‌بیند حالش بد می‌شود!

نکته بعد این علما همگی پاک‌باخته و با شجاعت و امید وارد میدان شده‌اند، این شجاعت و امید که حاصل از عدم تعلق به دنیا و توکل و اتکا تام به خداوند قادر مطلق است، امر خیلی مهمی است و واقعاً خیلی‌ها همین‌جا پایشان می‌لغزد، دلشان می‌لرزد، ناامید می‌شوند، برخی حرف‌ها در اینجا هست که قابل‌گفتن نیست و در اسناد دفن می‌شود و می‌رود و کسی که اهلش باشد، اسناد را دیده باشد، می‌فهمد که فلانی کجا خالی کرد، کجا کم آورد، اما همان جا امام کم نیاورد، شهید صدر کم نیاورد. این جنس علمای مانند امام همه آمده‌اند تا هزینه شوند برای دین، نیامده‌اند تا برای خودشان دکان و دستگاهی درست کنند به چیزی جز خداوند تعقل ندارند.

امام خاطره‌ای دارد که مربوط به اولین منبر رفتنشان در اوایل جوانی است، می‌گوید: «پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب کم خوابیدم، نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه با خود فکر می‌کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول الله (ص) است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عده‌‌ای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم از احسنت گویی‌ها خوشم آمده بود، به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم.» این آدم خودش را از همان اول ساخته است و تکلیفش را با خودش مشخص کرده است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امام قله بود...

مصاحبه روزنامه عصر ایرانیان 14 بهمن 1403

🔻 ما پرسیدیم ویژگی‌های ممتاز سید روح‌الله موسوی خمینی که ایشان را امام می‌کند، بگویید، شما گفتید: «معتقدم قبل از امام خمینی نیز ما عالم و روحانی ممتاز که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته است، داشته‌ایم و برخی را نام بردید و گفتید: بعد از امام خمینی نیز علمایی که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته باشند داریم و کسانی چون شهیدان صدر و بهشتی و حضرت آقا را نام بردید.» آیا یعنی واقعاً شما همه این بزرگان را در یک سطح می‌دانید؟!

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

خیر؛ آنچه عرض کردم ویژگی‌هایی بود که جنس امام را از جنس خیلی‌های دیگر متمایز می‌کرد، اما این ویژگی‌ها به قول طلبه‌ها تشکیکی هستند، جنس همه این علمایی که نام بردم از جنس امام است همه آنها این‌طور است که از یک عمق علمی و پخته و با جامعیت به مسائل می‌نگرند، نگاهی کلان و تمدنی دارند، همگی به دنبال تحقق دین در صحنه عینی اجتماع هستند، اهل اتکا به خداوند و شجاع و امیدوار هستند، همگی خودساخته هستند و... اما این صفات مانند ایمان است، اهل ایمان که شدی اهل نجات هستی؛ اما خود ایمان نیز مراتب دارد. خود حضرت آقا در مورد امام می‌فرمایند: «حقیقتاً امام بزرگوار ما یک استثنا در تاریخ ما و یک قلهٔ بلند در حرکت ملت ایران بود... رجال تاریخى کشور را ما مى‌شناسیم. بنده کم‌وبیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد... ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آنها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این‌گونه شخصیت‌ها قرار مى‌گیرد. بنده شرح‌حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدم‌های سنجیده را در کتاب‌ها خوانده‌ام یا در زندگى‌ام با آنها برخورد داشته‌ام؛ حقاً فاصلهٔ بین آنها و امام بزرگوار، فاصله‌ى زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به‌تنهایی از نظایر خود جلوتر و پیش‌تر است.» (۱۰ خرداد ۱۳۸۴)

در جای دیگری می‌فرمایند: «شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل‌مقایسه نبود.» (۱۷ خرداد ۱۳۶۸) این جنس توصیفات را از امام فقط ایشان هم ندارند، مثلا آیت‌الله جوادی و آیت‌الله بهاءالدینی و خیلی‌های دیگر امام را که می‌خواهند توصیف کنند، می‌گویند: «تالی تلو معصوم». یعنی کسی که معصوم نیست؛ ولی پا جای پای معصوم گذاشته، می‌خواهی در عصر خودت شبیه‌ترین شخصیت به معصوم را درک کنی امام را ببین.

پس اینکه عرض کردم، افراد ممتازی از جنس امام، یعنی کسانی که اهل قیام لِله برای تحقق تمام دین با آن ویژگی‌ها که عرض شد قبل و بعد از امام هستند، اما این به معنی این نیست که در این جنس ممتازین همه یک شکل هستند، بلکه در میان این ممتازین امام قله است، امام فرصت یافته است که همه این ویژگی‌هایی که عرض شد را به شکل کاملی به فعلیت برساند. بعد از امام، تربیت آدم‌های از جنس امام در ذیل شخصیت مثل امام فراهم‌تر شد.

مثلا در یک بازه‌ای نزدیک به پیروزی انقلاب وقتی امام در مقابل آمریکا موضع محکم و تند می‌گیرد، بزرگی چون شهید مطهری می‌گوید ای‌کاش امام چنین نمی‌کرد. آیت‌الله ری‌شهری نقل می‌کند: «در آن وقت امام تازه به پاریس رفته بودند یا می‌خواستند بروند و در ارتباط با مسائل سیاسی جاری، اعلامیهٔ تندی علیه رژیم شاه و حمایت آمریکا از او صادر کرده بودند. استاد در پاسخ این‌جانب و در تحلیل شرایط جاری فرمود: اعلامیهٔ امام تند است، این‌گونه که امام با آمریکا برخورد می‌کند، آمریکا نخواهد گذاشت انقلاب پیروز شود. نفت ایران برای آمریکا مانند آب برای موجود زنده است. آمریکا نمی‌تواند از نفت ایران صرف‌نظر کند، لذا اگر احساس کند با سقوط رژیم شاه، حکومتی در ایران تحقق خواهد یافت که در آن آمریکا هیچ منفعتی ندارد، با تمام توان مانع از سقوط رژیم خواهد شد. ازاین‌رو برخوردهای امام باید به‌گونه‌ای باشد که آمریکا منافع خود را در ایران صددرصد در خطر نبیند. هر چند مقصود استاد، ضرورت رعایت ملاحظات سیاسی برای تحقق پیروزی انقلاب اسلامی از ناحیهٔ امام بود، لیکن کاملاً مشهود بود که استاد نمی‌توانست باور کند که راهی را که امام در پیش گرفته است به سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی، خواهد انجامید» اما کسی مثل شهید مطهری با مسیر امام پیش می‌رود و می‌بیند شد و آمریکا نتوانست غلطی کند.

در یک بازه‌ای قبل از پیروزی انقلاب در خرداد ۵۷ کمتر از چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، علما و حتی روحانیون انقلابی شعارشان می‌شود مبارزه منفی، یعنی هزینه ندهیم با عدم حضور خودمان مبارزه کنیم، امام می‌گویند: مبارزه فعال در صحنه داشته باشید، نمی‌شود به دریا زد و دامن انسان تَر نشد، علما همراهی نمی‌کنند می‌گویند جواب این خون‌ها را چه کسی می‌دهد و خلاصه کار ‌می‌رسد به جایی که دولت و رسانه‌های خارجی اینطور انعکاس می‌دهند که مبارزات تمام شد و روحانیت با رژیم مصالحه کردند! اینجاست که آن فضلای روحانی و چهره‌های شاخص که قبلش با جریان مبارزه منفی که توصیه مراجع قم است همراه شده بودند پشیمان می‌شوند و مثلا روحانیون تبعیدی در یک اقدام هماهنگ بیانیه‌ای صادر می‌کنند و می‌نویسند: «در حال حاضر عموم طبقات ملت ما اعم از روحانی و دانشگاهی و بازاری و کارگر و کشاورز و غیرهم دچار اضطراب و التهاب شدید شده و از آن بیم دارند که مبادا مبارزه‌ی خونین و مقدسی که به قیمت جان عزیز صدها بی‌گناه و ... [آغاز شد] دیگر تمام شده است، متوقف یا کند شود و یا سطح آن تنزل یابد.... ملت ایران و ناظران مسلمان سراسر جهان برای نجات ایران چشم امید به مبارزات مراجع عظام تقلید دوخته تا ببیند که با پشتیبانی آنان از مبارزه بی‌امان مرجع عالی‌قدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی الخمینی چگونه آزادی و استقلال و ثروت و عزین این کاروان غارت‌زده را از دشمن باز می‌ستاند و چگونه در سایه عنایات پروردگار این قافله گم‌گشته را به مقصد می‌رسانند؟ از نظر مراجع عظام مخفی نخواهد ماند که انتظار ملت از آنان انتظاری است قرین حق و توأم با صدق و شک نیست که فرمان خدا و رسالت تبلیغ رهبران دینی را بر آن می‌دارد که با استفاده از موقعیت‌های حساس و مناسب به پیشنهادهای ما که از مراکز تبعید به سنگر مبارزه ارسال می‌شود، توجه مبذول فرموده تا شاید بدین وسیله گذشته اسف انگیز جریان چهلم اخیر قم جبران گشته و آب رفته به جوی بازگردد.» این فضلا خودشان در جریان مبارزات فهمیدند که جز از راهی که امام مشخص می‌کند نمی‌توان به مقصد رسید.

در یک بازه‌ای در اولین روزهای آغاز جنگ وقتی حضرت آقا گزارش وضعیت نیروی هوایی ما را می‌شنود دلش خالی می‌شود و نزد امام می‌رود. حضرت آقا می‌گوید: «کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست این‌هاست. این‌ها ... مى‌گویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مى‌کنم، ... این حرف‌ها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مى‌رساند، درست مى‌کند، هیچ طور نمى‌شود. منطقاً حرف امام براى من قانع‌کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مى‌دانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشت؛ لذا دلم قرص شد، آمدم به این‌ها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین‌ها را هرچه مى‌توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و این‌هائى که قرار بود بعد از پنج شش روز به‌کلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مى‌کند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مى‌گذرد، هنوز دارند کار مى‌کنند!»

اینها نمونه‌هایی بود که خواستم نشان دهم که این امام که قله است، چطور دست بقیه را می‌گیرد و با خود بالا می‌کشد، چطور بقیه را با خود رشد می‌دهد. امام قله است و با دیدن این قله خیلی‌ها راه برایشان روشن شد، خیلی‌ها توانستند بالا بیایند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📖احمد احمد در کتاب خاطراتش می‌گوید:

«اوج‌گیری مخالفت‌ها با لایحه «انجمن‌های ایالتی و ولایتی» موجب آشنایی من با نام حضرت امام شد. از آن روز من عاشق و شیفته این پیر فرزانه شدم... روزی با برادرم مهدی دراین‌خصوص صحبت می‌کردم. او گفت که گزارشی از فعالیت‌هایمان به محضر امام بدهید، اگر کار شما مورد تأیید ایشان باشد از شما حمایت کرده و کمک می‌کند. من از او خواستم که امکان ملاقات با حضرت امام را برایمان فراهم کند. او نیز پس از مشورت با حاج مهدی عراقی خواسته ما را پذیرفت و قول داد که در اولین ملاقات با امام تقاضای ما را برای دیدار حضوری طرح کند. ما نیز مشغول تهیه گزارشی شدیم تا بتوانیم به آن وسیله نظر و تأیید امام را نسبت به کارهای خود جلب کنیم. مرجانی که دایره فعالیتش گسترده‌تر و نفوذی در حوزه مرکزی بود، توانست حدود ۴۸ جلد کتابی را که درباره تبلیغ میسیونرهای مسیحی در ایران چاپ شده بود، جمع کند. ما این کتاب‌ها و یک سری نشریات راه مریم و راه عیسی را داخل یکی دوتا گونی ریخته و منتظر شدیم تا روز موعود فرارسد. اوایل سال ۱۳۴۲ روزی که برادرم و شهید حاج مهدی عراقی با حضرت امام ملاقات داشتند، من مرجانی و میرمحمد صادقی نیز با آنها همراه شده و به قم رفتیم... وارد منزل امام شدیم خانه‌ای با سبک و معماری قدیمی... منتظر آمدن امام شدیم. امام آمد... سلام دادیم و ادای احترام کردیم. امام جواب سلاممان را دادند، بعد ما در مقابل ایشان زانو زدیم و نشستیم و با اجازه ایشان گزارش فعالیت‌هایمان را ذکر کردیم. از مبارزه و خطر میسیونرهای مسیحی صحبت کردیم... مرجانی برای اغراق گفت که اینها توانسته‌اند در شهرستان همدان یک روستا را کاملاً مسیحی کنند. با این گفته حضرت امام با هیبت همیشگی خود به او نگاه کردند و پرسیدند: «کجاست؟» مرجانی متوجه شد که امام به اغراق او پی برده و در نتیجه ساکت شد و دیگر چیزی نگفت... نشریات راه مریم و راه عیسی و کتاب‌هایی را که با خود همراه برده بودیم، از گونی درآوردیم و یک، یک به امام نشان دادیم. با صحنه جالبی مواجه شدیم. امام هر جزوه و کتابی را که می‌گرفتند، نگاهی به‌عنوان آن می‌کردند و می‌فرمودند: «دیده‌ام، دیده‌ام، این را هم دیده‌ام» و آنها را کناردست خود می‌چیدند. ما باورمان نمی‌شد که امام این‌همه کتاب و جزوه را دیده باشند، به همین خاطر رفتار ایشان به ما برخورد، طوری که از درون احساس ناراحتی می‌کردیم. اینکه امام حتی یک کتاب را هم نگفتند که ندیده‌ام، ‌ برای ما تازگی داشت... امام وقتی عناوین همه کتاب‌ها را دیدند و کنار گذاشتند، فرمودند که دو تا کتاب دیگر هم هست و اسامی آن دو را ذکر کردند... و درباره آنها صحبت کردند. ما جا خوردیم ما نتوانسته بودیم به این دو کتاب دسترسی پیدا کنیم. گویا در آن کتاب‌ها به مرزهای کشور شبهه وارد شده بود و رژیم طاغوت به همین علت اجازه نشر و توزیع آنها را به مسیحیان نداده بود. ما از اطلاع و وقوف امام به این دو کتاب و مطالب آن بسیار شگفت‌زده شدیم. ناراحتی‌مان فراموش شد و کمی خود را جمع‌وجور کردیم. فهمیدیم که ما دچار توهم شده‌ایم و امام خیلی جلوتر از همه حرکت می‌کنند.»

📚منبع: کاظمی، محسن، خاطرات احمد احمد، چاپ هفدهم، تهران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۳ش، ص ۶۵_۶۸.

📖 مرحوم حجت‌الاسلام دعایی در مصاحبه‌ای در مورد احوالات امام خمینی بعد از شهادت آقا مصطفی نقل می‌کنند:

«جریان شهادت مرحوم حاج‌آقا مصطفی نه‌تنها در حالات روحی و فکری، بلکه در‏ ‏نظم برنامه روزمره امام اثر نگذاشت. ایشان ساعتی از روز را برای مطالعه کتاب‌های ‏جدیدی که به دستشان می‌رسید اختصاص داده بودند و به‌عنوان‌مثال تمامی کتاب‌های‏ ‏مرحوم دکتر شریعتی را مطالعه می‌کردند و بخصوص به آثار آقای مطهری بسیار علاقه‏ ‏داشتند و آثار ایشان و آقای طالقانی را قبول داشتند. در مورد کتاب‌های دکتر شریعتی نیز‏ ‏معتقد بودند آن‌قدرها که به این آثار اعتراض و حمله می‌شود، بی‌مورد است و تا این حد‏ ‏انحراف در میان آنها وجود ندارد. خاطرم هست که در آن ایام کتاب «طلوع انفجار» ‏حاج سید جوادی را مطالعه می‌کردند. حاج احمد آقا می‌گفت: وقتی امام از تشییع‌جنازه فرزندشان بازگشتند، ساعت مطالعه کتاب‌های روزمره‌شان بود. کتاب «طلوع‏ ‏انفجار» را باز کردند و به مطالعه آن پرداختند.»

‏‏‏‏📚 منبع: برداشت‌هایی از‏‏ ‏‏سیره امام خمینی‏‏(س)، ج ۲، ص ۳۳۲، به نقل از: ( روزنامه اطلاعات تاریخ  ۳ / ۸/ ۵۹) در پاورقی این خاطره آمده است:

مرحوم جلال آل‌احمد در یکی از خاطرات دیدارش با امام می‌نویسد که با کمال تعجب مشاهده کردم کتاب غرب‌زدگی‌ام که تازه چاپ شده بود نزد ایشان است که آن را مطالعه می‌کردند به آقا عرض کردم این چرت و پرت‌ها اینجا چه‌کار می‌کنند!

📖 حاج احمد آقا خمینی بعد از انقلاب در مورد مطالعات امام خمینی در نجف در مصاحبه‌ای می‌فرمایند:

«اکثر داستان‌های معروف را خوانده‌اند‏ ‏‏این روزها امام نمی‌رسند که کتابهای داستانی و این طور چیزها را بخوانند. آن‏ ‎‎‏چیزی که من گفته‌ام این است که امام در زمان قدیم مثلاً نجف که بودند واقعاً شاید‏ ‏در روز صدها صفحه کتاب می‌خواندند، کتاب قصه یا مسایل اجتماعی، چندتا کتاب‏ ‏می‌آوردند بیست صفحه از این، ده صفحه از آن، پانزده صفحه از آن، ایشان اکثر‏ ‏داستانهای معروف را خوانده‌اند؛ حالا چه کتابهایی که جنبه سیاسی یا اجتماعی‏ ‏داشت، مثل «نگاهی به تاریخ جهان» نهرو، چه کتاب‌های تاریخی، کتابهایی مثل «شوهر‏ ‏آهو خانم» را از اول تا آخر خوانده‌اند! می‌خواهم بگویم امام از این سبک چیزها‏ ‏می‌خواندند.»

📚 منبع: رجائی، غلام‌علی، ‏‏‏‏برداشتهایی از‏‏ ‏‏سیره امام خمینی‏‏(س)، ج ۲، ص ۳۳۳-۳۳۴، به نقل از: پیام انقلاب، ش ۶۰، ص ۲۴.

✔️ پی‌نوشت: در مورد روزنامه خواندن امام نیز استاد ما حجت‌الاسلام حمید وحیدی می‌فرمودند مرحوم آیت‌الله خوش‌وقت می‌گفتند در ایام حضور امام در ایران قبل از تبعید ایشان یک روز به اتاق مطالعه امام رفته بودم، دیدم پشت میز مطالعه ایشان به‌قدر دو وجب از پایین تا بالا روزنامه چیده شده بود. در مورد مطالعه روزانه روزانه‌های مختلف در زمان حضورشان در پاریس و بعد از پیروزی انقلاب نیز خاطرات متعدد از اطرافیان ایشان وجود دارد که در کتاب‌های خاطراتشان آمده است.

در نوجوانی نیز امام عمده کتاب‌های کتابخانه پدرشان را مطالعه کرده بودند و در زمان حضورشان در قم نیز ایشان یک کتابخانه بزرگ داشته‌اند که وقف عمومی کرده بوده‌اند و مکان آن ساختمان درمانگاه قرآن و عترت قم بوده است، این ساختمان را کسی به امام هدیه کرده بوده است و ایشان نیز آن را وقف محل تحصیل طلاب و کتابخانه‌ای می‌کنند که برخی از کتب خطی امام نیز در آن بوده است، اما این کتابخانه توسط ساواک غارت می‌شود و کتابخانه تعطیل می‌شود و بعد از سالیانی به جهت تعطیلی این مکان، برخی با اجازه امام آن را به درمانگاه تبدیل می‌کنند.

📖 حاج احمد آقا خمینی در مورد مطالعات امام می‌فرمایند:

«امام مطالعه را دوست دارند و هنوز که هنوز است به قدری مطالعه می‌کنند که‏ ‏چشمشان خسته می‌شود. یادم هست در ایام تعطیلی که تابستان‌ها به یکی از شهرها و‏ ‏یا تهران می‌آمدیم به قدری کتاب‌های متنوع مطالعه می‌کردند که صدای کسانی که برای‏ ‏ایشان کتاب تهیه می‌کردند درمی‌آمد. اکثر نوشته‌های نویسندگان بزرگ جهان را‏ ‏خوانده‌اند. چه در زمینه‌های اجتماعی و چه سیاسی، پر مطالعه ترین روحانی بودند.‏ ‏تاریخ ایران را بارها مطالعه کرده‌اند و تاریخ مشروطه را خوب می‌دانند.»

📚 منبع: برداشتهایی از‏‏ ‏‏سیره امام خمینی‏‏(س)، ج ۲، ص ۳۳۴، به نقل از: دلیل آفتاب، ص ۱۶۳.

 

✔️ پی‌نوشت: امام وقتی بعد از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر می‌شوند و به زندان قصر و سپس پادگان عشرت آباد منتقل می‌شوند نیز دست از مطالعه برنمی‌دارند و طی نامه نگاری از آقای لواسانی می‌خواهند دو کتاب مستدرک الوسائل جلد سوم و کتاب تاریخ مشروطه سید احمد کسروی را برای ایشان ببرد.

نکته بسیار مهم اینکه همه این مطالبی که از مطالعات جنبی امام گفته شد، نسبت به مطالعات تخصصی فلسفی، عرفانی، فقهی، روایی و تفسیری ایشان، شاید اصلا به حساب نیاید و اگر حجم مطالعه قرآن ایشان که هر روز در چند نوبت انجام می‌شد نیز به این مطالعات افزوده شود، تازه فرهیختگی و حجم عظیم کار مطالعاتی امام درک می‌شود.

طبق سندی که سیدحمید روحانی در کتاب نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۴۰۴ می‌آورد در همان ایام حضور امام در زندان پس از خرداد ۴۲ ایشان کتاب‌های زیر را نیز درخواست می‌دهند (رسید دریافت آن در کتاب آمده):

۱-مکاسب محرمه ۲- کتاب الطهارة ۳- توضیح المسائل ۴- حاشیه توضیح المسائل ۵- تهذیب الاصول جزء اول و جزء الثانی و جزء ثالث ۶- تعلیقه بر وسیله ۷- تعلیقه عروة الوثقی ۸- مناسک حج ۹- نجاة العباد ۱۰- زبدة الاحکام.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مؤمن نمی‌تواند مبارزه نکند. مؤمن همواره در حال مبارزه است؛ تا کِى‌؟ «حَتّٰى لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ‌»؛ تا وقتى که از زمین فتنه برخیزد، همواره مبارزه می‌کند؛ حالا این مبارزه گاهى به صورت هجوم است، گاهى به صورت دفاع؛ لذا در یک روایتى دارد که «المُؤمِنُ مُجاهِد»؛ مؤمن همواره مشغول جهاد و مبارزه است؛ در دولت باطل به نحوى و در دولت حق به نحوى؛ در دولت باطل با سازمان‌دهى، با مبارزات رودررو، مبارزات مخفى، با تقیه؛ کارهایى که همواره مؤمنین و مبارزین می‌کردند در روزگار دولت باطل؛ و در دولت حق با شمشیر. امروز پاسدار دارد در راه خدا مبارزه می‌کند، شمشیر زمان یعنى تفنگ دستش است و می‌جنگد. آن که کار سیاسى می‌کند، آن که کار ایدئولوژى می‌کند، آن که کار نظامى می‌کند، علناً روبه‌رو با دشمنِ روبه‌رو دارد می‌جنگد؛ یا با دشمن پوشیده و پیچیده و درپرده. به هر حال مؤمن همواره از مبارزه جدا نیست و می‌دانید که بار مبارزه، بار بسیار سنگینى است.

....

📖 منبع: شرح حضرت آقا بر (نهج البلاغه) خطبه اول در موضوع نبوت، ص ۲۲۵.

اگر امروز ما جنگ مى‏‌کنیم و جوان‏‌هاى ما مى‏‌گویند: «جنگ تا پیروزى»، این طور نیست که اینها یک امرى برخلاف قرآن مى‏‌گویند. ... آنى که قرآن مى‏‌گوید، بیشتر از این حرف‏‌هاست. این که ما مى‏‌گوییم، به اندازه حدود خودمان مى‏‌گوییم. ما ... در این محیط ناقص، مى‏‌گوییم که «جنگ جنگ تا پیروزى». خداى تبارک وتعالى، چون نظرش به اول و آخر است ... مى‏‌گوید که «جنگ تا رفع فتنه». غایت، رفع فتنه است؛ یعنى، اگر ما پیروز هم بشویم یک کمى فتنه را کم کردیم، اگر ما به جاى دیگر هم پیروز بشویم، باز یک جاى کمى پیروزى حاصل شده است. اگر همه دنیا را هم ما فرض کنید که جنگ بکنیم و پیروز بشویم، باز همه دنیاى عصر خودمان را پیروزى درست کردیم. و قرآن این را نمى‏‌گوید، قرآن مى‏‌گوید: «جنگ تا رفع فتنه»؛ باید رفع فتنه از عالم بشود.

...

📖 منبع: سخنرانى امام در جمع مسئولان نظام اسلامى 20/ 9/ 63.

توضیح شفاهی متن:

 


دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

یک روایت ذیل آیه‌ى معروف «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا»؛ «اى مسلمانان پایدارى کنید، پایمردى کنید و رابطه برقرار کنید» است.

قال(علیه السّلام): «اصْبروا على الْمصائب»؛ امام دارد آیه را تفسیر می‌کند، می‌فرماید: «اصبروا» یعنى پایدارى کنید در مصیبت‌ها و ناراحتى‌ها. «و صابروهمْ على التّقیّة»؛ در مقابل آنها پایمردى کنید به‌وسیله‌ى تقیه. «و رابطوا على منْ تقْتدون به»؛ با رهبرتان که به او اقتدا می‌کنید رابطه برقرار کنید. اگر تنها این جمله‌ى اخیر استعمال شده بود، احتمال داشت که ارتباط، ارتباط روحى باشد، ارتباط به‌وسیله‌ى توسّل مثلاً باشد، امّا چون دنبال آن دو جمله‌ى قبلى است که «اصْبروا على الْمصائب و صابروهمْ على التّقیّة»، روشن است که این رابطه یک رابطه‌ى پنهانى و تشکیلاتى است.

صوت شفاهی توضیح متن:

 


دریافت

📖 منبع: کتاب همرزمان حسین (علیه السلام)، از حضرت آقا، ص: ۳۵۱.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

جمهوری اسلامی یا حکومت اسلامی!

یادداشت | حمید رضا باقری
برای خیلی‌ها این سؤال مطرح است که چه شد امام، چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، برخلاف دوره نجف که از تعبیر حکومت اسلامی استفاده می‌کردند، در پاریس تعبیر جمهوری اسلامی را وارد ادبیات سیاسی مبارزات آن روز کردند؟!


 
تصویر 1: تا قبل از هجرت امام به پاریس و استفاده زیاد ایشان از تعبیر جمهوری اسلامی در شعارهای مردم از تعبیر حکومت اسلامی یا حکومت عدل اسلامی و... استفاده می‌شد.
 

تصویر2: تصویری از پلاکاردهای مورد استفاده مردم در راهپیمایی‌های پیش از انقلاب با شعار: «برقرار باد حکومت عدل اسلامی»

برخی‌ می‌گویند وقتی امام به پاریس آمد، ما به ایشان یاد دادیم که الگوی مطلوب ما جمهوری اسلامی است، نه حکومت اسلامی و ایشان پذیرفتند و از آن به بعد دیگر در سخنرانی‌ها و بیانیه‌های خود از تعبیر جمهوری اسلامی استفاده کردند. برخی هم گمان می‌کنند وقتی امام به پاریس رفتند، چون تازه با دموکراسی در مهد آن آشنا شده بودند، خودشان به این نتیجه رسیدند که بهتر است عوض حکومت اسلامی از تعبیر جمهوری اسلامی استفاده کنند.

 
تصویر 3: بعد از استفاده امام از تعبیر جمهوری اسلامی در سخنرانی‌ها و اعلامیه‌ها، این تغییر اصطلاح در پلاکاردهای راهپیمایی‌ها نیز خود را نشان داد.

اما آیا امام در نجف هیچ بحثی از جمهوری اسلامی نکرده بودند؟! آیا فهم روحانیون مبارز و مردم از حکومت اسلامی قبل از هجرت امام به پاریس چیزی متفاوت از جمهوری اسلامی بود؟!

 

پیش از انقلاب تصور بخش قابل‌توجهی از مردم از حکومت اسلامی چیزی شبیه به سلطنت عالم عادل بود. تا پیش از هجرت امام به پاریس نیز همه‌اش در بیانیه‌ها، پلاکاردها و شعارها، سخن از حکومت اسلامی بود و اساساً اگر امام از تعبیر جمهوری اسلامی استفاده هم نکرده بودند، باز در روند حرکت انقلاب هیچ اتفاقی رخ نمی‌داد و انقلاب با شعار حکومت اسلامی پیروز می‌شد؛ اما خود امام بعد از سفر به پاریس وقتی نشانه‌های پیروزی انقلاب روشن شده بود، در سخنرانی‌های خود مکرر، سخن از جمهوری اسلامی را پیش کشیدند.

 

در همان دوره نجف الگویی که امام خمینی از حکومت اسلامی در درس‌های خود مطرح می‌کردند و شاگردان اصلی ایشان نیز در تبلیغات خود آن را توضیح می‌دادند، امری متفاوت از دموکراسی غربی و حکومت به نحو سلطنت بود، الگوی امام در عین اینکه سلطنت و استبدادی نبود و با شورا و مشارکت مردم اداره می‌شد اما دموکراسی غربی نیز نبود. در مصاحبه‌ای که روزنامه لوموند فرانسه در 4 اردیبهشت ۱۳۵۷ در نجف با امام انجام می‌دهد. خبرنگار از ایشان می‌پرسد: [برنامۀ سیاسى شما چیست‌؟ آیا مى‌خواهید که رژیم را سرنگون سازید؟ به‌جای این رژیم، چه نوع رژیمى را برقرار خواهید کرد؟] امام پاسخ می‌دهند:
«کمال مطلوب ما ایجاد یک دولت و حکومت اسلامى است؛ مع‌ذلک نخستین اشتغال حاضر ما سرنگون‌کردن این رژیم خودسر و خودکامه است. در مرحلۀ اول بایستى قدرتى به وجود آوریم که به احتیاجات اساسى مردم پاسخ دهد».

 

خبرنگار می‌پرسد: [مقصودتان از حکومت اسلامى چیست‌؟ آنچه از این تعبیر، خودبه‌خود، به ذهن مى‌آید امپراتورى عثمانى و یا عربستان سعودى است.] امام پاسخ می‌دهند:
«تنها مرجع استناد براى ما، زمان پیغمبر و زمان امام على است». (1)

 

امام شکل حکومت اسلامی در عصر نبوی و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) را نیز بر پایه جمهوری می‌دانستند. ایشان در درس فقه خود در نجف الگوی حکومت اسلامی را چنین توضیح می‌دهند:
«اسلام حکومتی را تأسیس نموده است که نه بر شیوه استبداد است که آرای یک فرد و امیال نفسانی او باشد و نه بر شیوه حکومت مشروطه و نه جمهوری که بر پایه قوانین بشری است و در آن رأی و نظر جماعتی از بشر بر همه اجتماع لازم می‌شود. بلکه حکومتی است الهام گرفته و برگرفته در تمام شئونش از قوانین الهی و هیچ یک از حاکمان حق استبداد در نظر خود را در آن ندارند بلکه جمیع آنچه در حکومت و شئون و لوازم آن است باید بر طبق قوانین الهی باشد حتی اطاعت‌کردن از مقامات حکومت. بله حاکم این حق را دارد که در موضوعات بر طبق مصالح مسلمانان یا کسانی که در تحت منطقه حکومت او هستند عمل کند و این استبداد به رأی نیست بلکه عمل بر اساس مصلحت است و نظر او مانند عملش تابع مصلحت است». (2)

 

در ادامه مصاحبه مورد اشاره از روزنامه لوموند، خبرنگار فرانسوی برای اینکه مشخص شود منظور امام از حکومت اسلامی چیزی شبیه حکومت مشروطه و مبتنی بر قانون اساسی آن زمان است یا خیر، از امام می‌پرسد: [آیا به نظر شما بازگشت به قانون اساسى ۱۹۰۶(3) یک راه‌حل معتبر است‌؟] و امام پاسخ می‌دهند:
«قوانین اساسى و متمم آن به‌شرط آنکه مورد اصلاح قرار گیرد، مى‌تواند مبناى دولت و حکومتى باشد که ما توصیه مى‌کنیم؛ این حکومت در خدمت آرمان اسلامى قرار مى‌گیرد».

 

خبرنگار که متوجه می‌شود منظور امام از اصلاح در قانون اساسی حذف سلطنت است از ایشان می‌پرسد: [آیا این قانون اساسى، رژیم سلطنتى را حفظ خواهد کرد و یا حکومت جمهورى را در مدنظر دارید؟] و امام پاسخ می‌دهند:
«رژیمى که ما برقرار خواهیم کرد به‌هیچ‌وجه رژیم سلطنتى نخواهد بود. این مطلب خارج‌ازموضوع است و مطرح نیست».(4)

 

حضرت امام 5 روز پس از این مصاحبه، در 9 اردیبهشت 1357 نیز وقتی هنوز در نجف هستند، در بخشی از پیام عمومی می‌فرمایند:
«به خواست خداوند تعالی تا برچیده‌شدن بساط ارتجاعی شاهنشاهی و برپاکردن حکومت عدالت‏گستر اسلامی دست از مبارزه برنمی‏داریم تا حکومت دموکراسی به معنی واقعی جایگزین دیکتاتوری‌ها و خونریزی‌ها شود».(5)

 

در آن زمان تبیین حکومت آتی توسط شاگردان امام نیز به همین نحو بود؛ به طور مثال در گزارش ساواک از سخنرانی آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی در تاریخ ۲ شهریور ۱۳۵۷ یعنی قریب به یک و ماه و نیم قبل از هجرت امام به پاریس، چنین آمده است:
«عبدالکریم موسوی در مورد حکومت اسلامی سخنرانی نمود و حکومت در دست یک نفر را حکومتی استبدادی و سرمایه‌داری قلمداد و حکومت اسلامی را حکومتی دموکراسی با شوراها بیان نمود».(6)

 

استاد مطهری در یادداشت‌‌های خود در نقد مقاله یکی از منتقدین جمهوری اسلامی در 25 ددی‌ماه57 که مدعی شده بود: «مشکل هنگامى آغاز شد که برخى از طرفداران شما (امام خمینى) مسئله جمهورى اسلامى را به عنوان خواست کلیه مردم این مملکت مطرح کردند.» می‌نویسند:
«این مسئله را برخى طرف‌داران مطرح نکردند، خود ایشان مطرح کردند. روزى که ایشان درس‌هاى حکومت‏ اسلامى‏ را ایراد کردند و روزهایى که ایشان در همان سال‌ها با کمال صراحت در اعلامیه‏هاى خود نوشته‏اند ملوکیت اسلامى نیست، رژیم سلطنت یعنى حاکمیت موروثى اسلامى نیست، این مسئله مطرح شد».(7)
 


تصویر 4: تظاهرات پس از نماز عید فطر سال ۵۷

توضیح مدل حکومت توسط امام و شاگردانشان قبل و بعد از حکومت یکسان بود فقط بعد از حضور ایشان در پاریس مبارزات به اوج خود رسید و پرسش از چگونگی حکومت مطلوب ایشان در صورت پیروزی، پرشمارتر شد. بعد از حضور ایشان در پاریس فضایی پیش آمد که ایشان تفاوت‌های حکومت مطلوب مد نظرشان با حکومت سلطنتی و دموکراسی غربی را در مصاحبه‌ها و بیانیه‌های مختلف روشن‌تر بیان کنند.

 

پیش از اوج‌گیری مبارزات به علت تصور ذهنی مردم از دموکراسی یا حکومت مشروطه، امام نام هر کدام را که می‌آوردند باتوجه‌به تصویر ذهنی مردم معنا می‌شد و به همین جهت امام صرفاً بر فاکتورهای اساسی حکومت مطلوب خود تأکید می‌کردند. شهید عراقی در خاطرات خود می‌گویند:
«با حاج‌آقا (امام) هم که آن روزها صحبت می‌شد راجع به این مشروطه و مجلس و شاه و این حرف‌ها که آیا نظرتان موافق است با این نظر حکومت مشروطۀ این شکلی؟ آیا این مبارزه را که ما می‌خواهیم بکنیم، می‌خواهیم همیشه همین‌ها پابرجا باشند؟ یا می‌خواهیم تغییری پیدا بشود؟ این مبارزه برای چی است؟ اگر این شاه بیاید رفراندومش را پس بگیرد، دیگر ما کاری نداریم؟ حاج‌آقا می‌فرمودند که بعضی چیزها هست که الان نمی‌شود گفت، مثلاً می‌گفتند ما الآن نه می‌توانیم مشروطه را تأیید کنیم و نه می‌توانیم تکذیبش کنیم. چرا؟ برای خاطر اینکه اگر ما مشروطه را بیاییم الآن تأیید بکنیم گیر یک‌مشت مقدس احمق می‌افتیم، این مقدّس‌ها بیچاره‌مان می‌کنند. اگر بیاییم الآن مشروطه را تکذیبش بکنیم گیر یک‌مشت روشنفکر می‌افتیم، ما را ضد آزادی می‌دانند، ضد دموکراسی می‌دانند، می‌گویند همان خلیفه بازی را می‌خواهند دربیاورند، همان دیکتاتوری خودشان را می‌خواهند به وجود بیاورند، از این حرف‌ها می‌آیند می‌زنند. ما راجع به مشروطه و این قانون اساسی و این حرف‌ها الآن صلاحمان نیست که هیچ حرف بزنیم، بگذارید خرده‌خرده به هر مناسبتی شد آدم حرفش را می‌زند و کارش را هم می‌کند. بعد هم یک مقدار راجع به مسائل که آیا این مبارزات این شکلی اصلاً می‌تواند نتیجه داشته باشد، در یک کشوری مثل کشور ما اصلاً می‌تواند یک حرکت سیاسی نتیجه مثبت بدهد یا ندهد؟ ... ایشان می‌گفتند که این بستگی به آگاهی مردم دارد، مردم الآن آگاه نیستند، باید مردم را آگاهشان کنیم».(8)

 

6 روز پس از ورود امام به پاریس در 14 مهر 1357، ایشان در اولین مصاحبه خود با رسانه‌های خارجی در ۲۰ مهر به صورت کامل آنچه از شکل حکومت مطلوب مد نظرشان است را چنین توضیح می‌دهند:
«باید این رژیم برچیده بشود و پس از آن، با یک رفراندوم عمومى، شخصى روى کار بیاید براى حکومت موقت؛ و به آراى عمومى رجوع بشود براى تشکیل یک مجلس؛ و تمام احکامى که از مجلس بگذرد و تمام مسائلى که در مجلس بگذرد، آن مسائل مطابق با اتکاى به ملت است. و تغییر، یک تغییر طبیعى است از یک حکومت و سلطنت غیرقانونی به یک حکومت و رژیم قانونى».

 

بعدازاین توضیحات، خبرنگاری از ایشان سؤال می‌کند: [آقا ممکن است توضیح بفرمایید که مقصود از حکومت اسلامى جمهورى اسلامى چیست‌؟ و عدۀ زیادى در ایران گفتند که مى‌خواهیم برگردیم به قانون اساسى ایران؛ در این مورد ممکن است توضیحاتى لطف بفرمایید؟] و امام پاسخ می‌دهند:
«برگشت به قانون اساسى، همان برگشت به رژیم سلطنتى منحط است که امرى است کهنه شده و ارتجاعى؛ و این قابل‌برگشت نیست. و اشخاصى که مى‌گویند مى‌خواهیم برگردیم در اقلیت واقع هستند؛ و تمام ملت از سرتاسر کشور فریاد مى‌زنند که ما حکومت اسلامى مى‌خواهیم. و اما رژیم اسلامى و جمهورى اسلامى، یک رژیمى است متکى بر آراى عمومى و رفراندوم عمومى و قانون اساسى‌اش قانون اسلام و باید منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقی‌ترین قوانین است، و قانون اساسى آن مقدار که مطابق با این قانون مترقى است آنها بر جاى خود باقى مى‌ماند و آن مقدار که مخالف با این است - به‌حکم خود قانون اساسى - قانونیت ندارد؛ و بسیارى موادش، موادى بوده است که با سرنیزه تحمیل شده است و آنها باید ساقط بشود».(9)

 

سؤالات مربوط به حکومت مدنظر ایشان در روزهای بعد، مکرر توسط خبرنگارها پرسیده می‌شد و همه پاسخ‌های امام بر همین الگو منطبق بود. به طور مثال در ۳ آبان ۱۳۵۷ وقتی خبرنگار فرانسوی از ایشان سؤال می‌کند: [از قرار، ترجیح شما یک جمهورى اسلامى است. از قول شما گفته‌اند که کار رژیم سلطنتى به استبداد مى‌کشد، با وجود این هستند رژیم‌های جمهورى اسلامى که از بعضى از رژیم‌های سلطنتى استبدادى‌ترند. در این باره چه نظر دارید؟] و ایشان پاسخ می‌دهند:
«دولت‌های استبدادى را که وجود دارند نمى‌توان حکومت اسلامى خواند تا شما بتوانید سلطنتى آن را با جمهورى آن مقایسه کنید. رژیم اسلامى با استبداد جمع نمى‌شود. آن رژیم‌های جمهورى هم که استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند و در محتوا سلطنتى».(10)

 

تفاوت اصلی جمهوری اسلامی با دموکراسی غربی عدم تابعیت مطلق قوانین از آرای عمومی و حاکمیت قوانین اسلام بود. قوانینی که آزادی مردم را در چهارچوب شرع اسلام می‌پذیرفت و امام نیز با وجود جو کشور فرانسه در مطلوبیت آزادی و الگوی دموکراسی صریحاً این نگاه خود را در مصاحبه‌های مختلف توضیح دادند. ایشان در 5 آبان 1357 وقتی خبرنگار کانال یک تلویزیون فرانسه از ایشان می‌پرسد: «آیا اسلام با قوانین بدون انعطافی که دارد، می‏تواند آزادی و پیشرفت اجتماعی را ضمانت نماید؟ نمونه‏ای از آن را در کشور دیگری بدهید»:
«اولاً، اسلام قوانین اساسی‏اش انعطاف ندارد و بسیاری از قوانینش با نظرهای خاصی انعطاف دارد و می‏تواند همه انحای دموکراسی را تضمین کند. کشوری که ما می‏خواهیم، کشوری اسلامی به همه معناست و اکنون در خارج نظیرش نیست، ولی درگذشته وجود داشته است».(11)

 

ایشان در همین راستا در مصاحبه دیگری که در ۲۰ آبان دارند در پاسخ به سؤال خبرنگار که: [ماهیت حکومت جمهورى‌اى که موردنظر حضرت‌عالی است چیست‌؟ و مشخصات آن چگونه است‌؟] می‌فرمایند:
«ماهیت جمهورى اسلامى این است که با شرایطى که اسلام براى حکومت قرار داده است، با اتکا به آراى عمومى ملت، حکومت تشکیل شده و مجرى احکام اسلام باشد».(12)

 

ایشان در مصاحبه دیگری در 13 آذر 1357 با رادیو «بی. بی. سی» در پاسخ به این سؤال که «درصورتی‌که حضرت آیت‌الله در سرنگونی شاه موفق شوند، چه نوع حکومتی را جانشین خواهند کرد؟» می‌گویند:
«یک حکومت جمهوری اسلامی. اما جمهوری است برای اینکه به آرای اکثریت مردم متکی است. و اما اسلامی، برای اینکه قانون اساسی‏اش عبارت است از قانون اسلام. اسلام در همه ابعاد قانون دارد و به همین جهت احتیاج به قوانین دیگری نداریم. و قانون اساسی فعلی را تصفیه می‏کنیم، یعنی نظر می‏کنیم، هر مقدارش موافق با قانون اسلام است، آن را حفظ می‏کنیم و هر مقدارش که مخالف با قانون اسلام است، آن را حذف خواهیم کرد».(13)

 

علاوه بر توضیحات مفصل امام در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های مختلف، شاگردان ایشان نیز قبل و بعد از پیروزی انقلاب و پیش از همه‌پرسی جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی معنای جمهوری اسلامی را مکرر در مصاحبه‌های تلویزیونی برای مردم توضیح دادند.(14) به‌عنوان گزیده‌ای از توضیحات شهید بهشتی در یکی از این مصاحبه‌ها که دو هفته پیش از همه‌پرسی جمهوری اسلامی (۱۲ فروردین) به شرح زیر است:
«نوع حکومت در جامعه‌هاى بزرگ بشرى، یا حکومت فردى است که یک فرد به اتکای زور و قدرت، در زیر برق سرنیزه، با استفاده از لولۀ تفنگ، از تانک و زره‌پوش، زمامداری‌اش را بر مردم تحمیل مى‌کند و یک‌تنه مبدأ و منشأ قدرت، تصمیم‌گیرى، قانون، و اجراى قانون مى‌شود که در اصطلاح اروپایى به این مى‌گوییم «مُنارشى» و در ترجمۀ آن در زبان فارسى مى‌توانیم بگوییم «پادشاهى» که وقتى خیلى گُنده‌ترش کردند، شد «شاهنشاهى»، و در اصطلاح عربى، به آن «سلطنت» مى‌گوییم. البته سلطنت مى‌تواند سلطنت مطلق باشد و مى‌تواند سلطنت مشروطه باشد؛ ولى به‌هرحال در نظام سلطنتى، در رژیم سلطنتى، یک مطلب هست و آن این است که یک فردْ زمامدار یک جامعه شده و این سِمَت زمامداری را به اتکای قدرت، زور، یا وراثت یک صاحب قدرت و زورمند دیگر به دست آورده است.

 

نوع دیگرى از حکومت عبارت است از حکومت یک گروه از زبده‌ها، افراد برجسته، قشر برجسته و ممتاز بر یک جامعه که زمامداری را به سبب داشتن امتیازات خاص به دست آورده‌اند. از میان انواع مختلف این نوع حکومت، دو نوعش خیلى معروف است: یکى حکومت گروه برگزیدگان و اشراف و کسانى که از نظر روحى، از نظر فکرى، از نظر بلنداندیشى و مَلَکات مختلف انسانى ویژگى‌ها و امتیازاتى دارند که از آن در اصطلاح اروپایى به «آریستوکراسى» یاد مى‌شود و در ترجمه‌اش در زبان ما، حکومت برگزیدگان آمده است.

 

قسمى دیگر آن است که گروهى به سبب داشتن ثروت و دستیابی به سرمایه و زر توانسته‌اند به قدرت برسند و زمامدار بشوند. طبقه و قشر ثروتمندان به اتکای داشتن قدرت اقتصادى که از آن به «الیگارشى» تعبیر مى‌شود و ما معادل معروف فارسى هنوز برایش نداریم و باز مى‌توانیم بگوییم «حکومت ثروتمندان». در اینجا باز یک گروه حکومت مى‌کند بر مردم و حکومتش را با امتیازى توجیه مى‌کند که از نظر فکرى، از نظر نوع تربیت، از نظر اخلاق و ملکات، یا از نظر قدرت اقتصادى به دست آورده است؛ حکومت اقلیتى ممتاز بر اکثریت. این هم نوع دوم.

 

نوع سوم حکومتى است که نه در پرتو سرنیزه و برق سرنیزه و لولۀ تفنگ و تانک و زره‌پوش و قدرت و زور است و نه به دلیل داشتن امتیازات خاص یا ثروت؛ بلکه زمامدار، سِمَت و منصب و قدرتش را از حمایت عامۀ مردم مى‌گیرد. از تودۀ مردم، از خلق، از ناس، از عامه، از آنها مى‌گیرد قدرت خودش را و سِمَت خودش را. آنها هستند که او را به این سِمَت بر مى‌گزینند یا مى‌پذیرند. از این نوع حکومت در یونان باستان به «رِپوبلیکا» یاد مى‌شد. حکومت برگرفته از عامه که از آن با نام «دموکراسى»، حکومت دِمو، حکومت توده، حکومت ملت، و حکومت عامه یاد مى‌شد. به‌طوری‌که رِپوبلیکا عملاً باید با دموکراسى همراه و همگام باشد.

 

در زمانى که کتاب‌ها و معارف یونانى به زبان عربى ترجمه مى‌شد، مترجمین عرب واژۀ «جمهوریّت» را براى معادل عربى رِپوبلیکا انتخاب کردند. ... وقتى مى‌گوییم جمهورِ ناس، یعنى قسمت عمدۀ مردم، و به‌طورکلی جمهور یعنى قسمت عمدۀ هر چیز. ... حکومت جمهورى یعنى حکومتى که زمامدارش از طریق اکثریت مردم و قسمت عمدۀ مردم بر سر کار مى‌آید... رابطۀ بین جمهورى و آن مفهومى را که ما در این توضیح مى‌خواهیم براى جمهورى اسلامى بیان کنیم،به‌خوبی دریافتید ... در میان انواع حکومت که گفتیم، گاهى از یک نوع حکومت دیگر هم یاد مى‌شود: حکومت «تئوکراسى»، حکومت الهى ... ببینیم آیا از میان این چند نوعى که برشمردیم، ...، کدام‌یک از این‌ها با مبانى اسلام در زمینۀ حکومت سازگارتر است‌؟ از میان این چند نوعى که یاد کردیم، نوع جمهورى و حکومت جمهورى با مبانى اسلام در زمینۀ زمامداری سازگارتر است.

 

حکومت در یک جامعۀ اسلامى، وقتى در زمان پیغمبر اکرم (ص) مطرح مى‌شود، یک‌وقت است در عصر ائمۀ شیعه (س) و زمان حضور آن‌ها مطرح مى‌شود، و یک‌وقت است در این عصر، یعنى در زمانى که ما هستیم، مطرح مى‌شود. بحثى که مى‌خواهم بکنم ... مربوط است به امروز ما. ... آنچه مهم است این است که امروز ما چه نوع حکومتى داشته باشیم‌؟

 

بر طبق مبانى اسلامى، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آرای مردم بگیرد. کسى حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیدۀ مردم یا لااقل پذیرفتۀ مردم و مورد حمایت مردم باشد. هیچ‌کس حق ندارد بر طبق مبانى اسلام که ولایت، قدرت، زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند؛ بر خلاف رضایت آنها و بر خلاف پذیرش و حمایت آنها و بر خلاف انتخاب آنها. چرا؟ براى این‌که اگر کسى آمد بر خلاف رأى مردم، بر خلاف انتخاب و پذیرش و خواست مردم، به آن‌ها گفت من آقابالاسر شما هستم، من حاکم بر شما هستم، مى‌خواهید بخواهید، مى‌خواهید نخواهید، این آدم یک آدمى است که با زور و با تحمیل و از روى انگیزۀ تفوق‌طلبى آمده است سِمَتى را براى خودش ادعا کرده و تفوق‌طلبى و امتیاز طلبی و برترى‌طلبى در منطق قرآن و بر طبق اندیشۀ اسلامى و ایدئولوژى اسلامى مردود، مطرود، و مایۀ فساد و مایۀ تیره‌بختى در دنیا و آخرت است.

 

مى‌بینیم که قرآن در آیات مختلف از مستکبرین، از آنها که خودشان را بزرگ مى‌شمرند، بزرگى‌شان را بر دیگران تحمیل مى‌کنند، به زشتى یاد مى‌کند و استکبار و بزرگى‌جویى و بزرگى‌طلبى و بزرگى‌فروشى را عامل انحراف مى‌داند. ...
حالا که باید در جامعۀ ما براین‌اساس حکومتى سر کار آید، این حکومت باید شکلى داشته باشد که در آن شکل عامل تحمیل، عامل این‌که این سمت را من بر شما تحمیل مى‌کنم، وجود نداشته باشد. این شکل بر طبق تعریف‌هایى که ما از انواع سه‌گانۀ حکومت کردیم، چه شکلى مى‌تواند باشد؟ جمهورى؛ بنابراین، یک‌پایه از جمهورى اسلامى این است: جمهورى اسلامى نوع حکومتى است که با پذیرش و انتخاب آزادانۀ اکثریت ملت به قدرت مى‌رسد. این یکى از اساسى‌ترین پایه‌هاى جمهورى اسلامى است... خوب هر حکومتى که بر اساس رأى آزاد مردم سر کار بیاید، مى‌تواند جمهورى اسلامى باشد؟ نه. این شرط لازم است ولى شرط کافى نیست. یک شرط دوم هم دارد و آن این است که وقتى اکثریت مردم یک کشور مسلمان‌اند، این مسلمان‌ها اگر فردى یا گروهى را با رأى آزاد براى زمامداری انتخاب کردند، خودبه‌خود از این زمامدار مى‌خواهند که این حکومت، این نظام، این رژیم خودش را در ادارۀ مملکت نسبت به مقررات و تعالیم اسلامى ملتزم و متعهد بداند. متعهد باشد که جامعه و کشور را بر مبناى تعالیم سعادت‌بخش اسلام اداره کند».(15)

 

پس از مشخص‌شدن معنای جمهوری در عین لزوم اسلامی بودن ساختار جامعه و تصویب با آراء حداکثری شکل جمهوری اسلامی، بحث‌های نحوه عملی‌کردن این ساختار به‌عنوان پرسش اصلی مطرح شد. امام با اینکه مباحث ولایت‌فقیه و شکل اجرایی ساختار حکومت را نیز از سال‌ها قبل در مباحث علمی مطرح کرده بودند اما تصویب و طراحی شکل اجرایی ساختار حکومت برای حفظ توأمان جمهوریت و اسلامیت آن را آزادانه به مجلس خبرگان قانون اساسی سپردند و اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی نیز بدون هیچ فیلتری با رأی مستقیم مردم انتخاب شدند و پس از بحث‌های مفصل در این مجلس خبرگان قانون اساسی نسخه قانون اساسی  با اصول مختلفی همچون تفکیک قوا به قوه مجریه، مقننه و قضائیه، جایگاه قانونی ولی‌فقیه و نحوه انتخاب او و اختیارات او توسط منتخبین مستقیم مردم به تصویب رسید و به آرای عمومی گذاشته شد.

 

پی‌نوشت:
1) صحیفه امام؛ ج‏3؛ ص372.
2) الإسلام أسّس حکومة لا على‏ نهج الاستبداد المحکم فیه رأی الفرد و میوله النفسانیة فی المجتمع، و لا على‏ نهج المشروطة أو الجمهوریة المؤسّسة على القوانین البشریة، التی تفرض تحکیم آراء جماعة من البشر على المجتمع. بل حکومة تستوحی و تستمدّ فی جمیع مجالاتها من القانون الإلهی، و لیس لأحد من الولاة الاستبداد برأیه، بل جمیع ما یجری فی الحکومة و شؤونها و لوازمها لا بدّ و أن یکون على‏ طبق القانون الإلهی، حتّى الإطاعة لولاة الأمر. نعم، للوالی أن یعمل فی الموضوعات على‏ طبق الصلاح للمسلمین، أو لأهل حوزته، و لیس ذلک استبداداً بالرأی، بل هو على‏ طبق الصلاح، فرأیه تبع للصلاح کعمله. کتاب البیع، ج‏2، صص: 619 – 620.
3) قانون اساسى مشروطه (۱۲۸۵ ه‍. ش ۱۳۲۴ ه‍. ق).
4) صحیفه امام؛ ج‏3؛ ص 373.
5) صحیفه امام، ج‏3، صص: 378 – 379.
6) سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج 8، ص ۳۳۵.
7) مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏24، ص  315.
8) ناگفته‌ها‌ (خاطرات شهید حاج مهدی عراقی پاریس پاییز ۱۳۵۷-۱۹۷۸)؛ چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۰ش، ص 167.
9) صحیفه امام، ج ۳، ص ۵۲۴.
10) همان ص ۱۴۷.
11) صحیفه امام؛ ج‏4؛ ص172.
12) همان ص ۴۴۴.
13) صحیفه امام؛ ج‏5؛ ص170.
14) به طور مثال ر.ب: مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏ 24، صص 330 – ۳۳۵.
15) بهشتی سید محمد. 1392. مبانی نظری قانون اساسی. تهران - ایران: روزنه، صص 13 – 23.

لینک مطلب از سایت پژوهشکده باقرالعلوم

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وارثان انبیاء

شما چه هویتی دارید؟! طلبه بودن یعنی چه؟! آیا طلبه فقط یعنی کسی که ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول و... را می‌خواند تا دین را بفهمد؟! کسی که برای مردم منبر برود و دین را درس بدهد و تبلیغ کند و بس؟! شأن شما فقط بیان دین و احکامش است یا باید به دنبال تحقق و عملی شدن دین هم بروید؟! مسؤلیت من و شمای طلبه دقیقا چیست؟!

برای اینکه بفهمیم ما چه کاره هستیم، ببینیم این دینی که مبلغ آن هستیم چه وظیفه‌ای برای ما مشخص کرده است؟!

 

إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاح‏ و على بن إبراهیمَ‌، عن ابیه، عن حمّاد بن عیسى، عَن القَداحِ (عبد اللّٰه بن میمون) عَنْ أبى عبدِ اللّٰه (ع) قالَ‌: قالَ رَسُولُ اللّٰهِ (ص): مَنْ سَلَکَ طَریقاً یَطْلُبُ فیهِ عِلْماً، سَلَکَ اللّٰهُ بِهِ طَرِیقاً إلَى الْجَنَّهِ وَ إنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَضَعُ أجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلم رِضًا بِهِ‌. وَ إنَّهُ یَستَغْفِرُ لِطالبِ الْعِلْم مَنْ فِی السَّماءِ وَ مَنْ فِی الْأرْضِ حَتَّى الْحُوت فِی الْبَحْرِ، وَ فَضْلُ الْعالِم عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سایرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ و إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌. إِنَّ الْانْبِیاءِ لَمْ یُوَرِّثُوا دیناراً وَ لا دِرهَماً وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أخَذَ مِنْهُ‌، أخَذَ بِحَظٍّ وٰافِرٍ»[1]

به سند صحیح از امام صادقg از نبی مکرم اسلامJ روایت است: رسول خداJ فرمود: کسى که در راهى رود که در آن دانشى جوید خدا او را براهى سوى بهشت برد، همانا، فرشتگان با خرسندى بال‌های خویش براه دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا براى دانشجو آمرزش طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان دیگر و علما وارث پیامبرانند زیرا پیمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند بلکه دانش بجاى گذارند، هر که از دانش ایشان برگیرد بهره فراوانى گرفته است.

مطلق علما یا فقط اهل‌بیت طهارت

منظور از این عالمان که در روایت به‌عنوان وارثان انبیا معرفی کرده است، کیست؟ برخی مدعی هستند که منظور فقط اهل‌بیت طهارت هستند. در احادیث مختلفی نیز اهل‌بیت خود را با عنوان عالم توصیف می‌کنند و مصداق اتم این وصف نیز اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند؛ اما وصف عالم در این حدیث و احادیث مربوط به علما اختصاص به حضرات ندارد و یک وصف عام برای مطلق عالمان دین است. مثلاً در روایت است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا علما جَبَّارِینَ فَیَذْهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ»[2] اینکه به شما می‌گویند عالم شوید یعنی اختصاصی به اهل بیت ندارد و یا مثلا اینکه عالم جبارین نشوید نشان می‌دهد که منظور علمای غیر معصوم است.

هر علمی یا علوم انبیاء

اشکال بعدی که ممکن است به ذهن بیاید اینکه منظور از آن عالمی که وارث انبیاء هستند، علمای همه علوم هستند مثلاً فیزیک، شیمی، نجوم، ادبیات و... یا یک علوم خاص؟! جواب این است که از باب تناسب حکم و موضوع در این روایات هر علمی مراد نیست بلکه علوم انبیاء که معارف دین و احکام باشد مراد است. آن علمایی که علوم انبیاء را به ارث می‌برند، وارث انبیاء هستند، البته ممکن است در برخی علوم شک شود که اینها از علوم انبیاء است یا خیر ولی مسلما مهم‌ترین علم و میراث انبیاء علم به معارف و احکام دین است و منظور از عالم در اینجا عالم به علوم دین و معارف و احکام مربوط به آن است.

دقت شود نمی‌گوییم برخی روایات مربوط به علم مثل «اطلبوا العلم ولو بالصّین‏» یا «العلم سلطان‏» هم مراد علم انبیاء است بلکه آنجا به تناسب قرائن مطلق علوم مفید منظور است.

 

هر عالمی یا عالم عامل و متقی

حال که مشخص شد عالمان دین وارث انبیاء هستند برای دفع دخل مقدر خوب است این هم گفته شود که منظور مطلق علما نیست، باز از باب تناسب حکم و موضوع، منظور از عالم در این روایات هر عالم دینی نیست بلکه عالم عامل و متقی منظور است نه عالم فاسق. مقامات ذکر شده در روایات برای علما تناسب با عالم متقی دارد نه هر عالمی. عن الامام علیg: «مَنْ وَقَّرَ عَالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّه‏»[3] هر کس به عالمى احترام گزارد، همچون احترامى است که به پروردگار خود گزارده است. حضرت که نمی‌گوید عالم عاصی از دستورات الهی را احترام کنی مثل این است که خدا را احترام کرده‌ای، منظور مشخص است.

در روایت از امام صادقg است: کسی عالم محسوب می‌شود که با فعلش قولش را تصدیق کند.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قَالَ یَعْنِی بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ.»[4]

اصلاً بر کسی که عامل به اوامر الهی و احکام دین نیست عالم اطلاق نمی‌شود حالا می‌خواهد علامه دهر باشد. در روایت دیگری از امام جوادg آمده علیه‌السلامعُلَمَاءُ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ خَانَةٌ إِنْ کَتَمُوا النَّصِیحَةَ إِنْ رَأَوْا تَائِهاً ضَالًّا لَا یَهْدُونَهُ أَوْ مَیِّتاً لَا یُحْیُونَهُ فَبِئْسَ مَا یَصْنَعُونَ» علما در پیش خود خیانت‌کار محسوب گردند اگر نصیحت نکنند بدین که سرگردان گمراهى را ببینند و راهنمائی‌اش نکنند یا مرده‏اى را ببینند و زنده‏اش نکنند، و راستى که (در این صورت) چه بدکارى انجام دهند، «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ فِی الْکِتَابِ أَنْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ أَنْ یَنْهَوْا عَمَّا نُهُوا عَنْهُ وَ أَنْ یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لَا یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَالْعُلَمَاءُ مِنَ الْجُهَّالِ فِی جَهْدٍ وَ جِهَادٍ»[5] زیرا خداى تبارک‌وتعالی از ایشان در کتاب خود پیمان محکم گرفته که به هر کار خوب و بدان چه مأمورند دستور دهند، و آنچه را از آن نهى شده‏اند از آن نهى کنند، و به نیکى و پرهیزگارى همکارى و کمک دهند و به گناهکاری و زورگوئى کمک ندهند، پس این علما همیشه با نادانان در کوشش و مبارزه‏اند.

وراثت در همه شئون یا صرفاً ابلاغ دین و احکام

حال که مشخص شد منظور از وارثان انبیاء مطلق علمای عامل و متقی است، سؤال می‌شود اینکه علما وارث انبیاء هستند، یعنی چه؟! اینکه شما ان‌شاءالله، عالم و متقی شوید وارث انبیاء می‌شوید، یعنی چه؟! در حدیث آمده بود «أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً» شما وارث، ارث‌ومیراث مادی انبیاء نیستید «وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ» انبیاء علم خود را به ارث می‌گذارند، در حدیث دیگری آمده بود شما وارث احادیث انبیاء هستید: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ» پس ممکن است کسی بگوید معنی این حدیث می‌شود شما فقط شأن تبلیغی دارید. بروید علم و سخن انبیاء را به گوش مردم برسانید، بگذارید بقیه هر کار خواستند بکنند فقط شما نصیحت بکنید شأن شما فقط تبلیغ است.

در روایت صحیح السند از امام صادقg آمده است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یَحْیَى الطَّوِیلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِg  قَالَ: مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.»[6] خداوند چنین نیست که زبان کسی را باز کند ولی بسیط ید و قدرت اجراء را به او ندهد، دستش را ببندد بلکه یا دست و زبان هر دو را می‌بندد یا هر دو را باز می‌گذارد.

اینکه شما فقط حرف بزنید و بس و کاری به آنچه در خارج اتفاق می‌افتد نداشته باشید، از جهات مختلف خلاف حکمت و عقل است، شما برو و بگو مردم باید احکام دین را اجرا کنند؛ ولی آن کسی که حکومت می‌کند، قضاوت می‌کند، قوانین را بر خلاف احکام الهی تنظیم می‌کند، شما فقط حرف بزن! او می‌گوید همجنس‌بازی قانونی است و باید در مدارس آموزش داده شود، حجاب ممنوع است، اگر به فرزندت گفتی همجنس‌بازی بد است، صلاحیت سرپرستی این فرزند از شما گرفته می‌شود و خلاصه او هرچه می‌خواهد می‌کند و شما فقط بنشین و حرف بزن! این با منطق هیچ حکیمی جور در نمی‌آید.

بدون قدرت و حاکمیت ابلاغ دین بی‌ثمر است

در عالم خارج کسی حکومت می‌کند و حرف آخر را می‌زند که قدرت دارد، اگر شما نه مشروعیت و نه قدرت داشته باشی، حرف‌زدن شما نتیجه‌ای ندارد، اینکه حق داری یا حق با تو است فقط در ذهن شما است، آن چیزی که نتیجه عینی و ثمره دارد این است که آنچه حق و درست است، قدرت هم دارد یا خیر؟! شما بخواهید یا نخواهید کسانی هستند که زیر بار حق نمی‌روند یا اصلاً آنچه شما حق می‌دانی هرچه که باشد را قبول ندارند، پس شما اگر قدرت داشتید می‌توانید آنچه حق می‌دانید را محقق کنید وگرنه باید تماشاچی باشید و در عمل مطابق آنچه ناحق‌ها و باطل‌ها می‌گویند، عمل کنید، در قول بگویید نکنید؛ اما عملاً مجبور باشید خلاف قول خودتان انجام دهید. اصلاً آن کسی که قدرت حاکم دست اوست فردا خود حرف‌زدن شما را نیز ممنوع می‌کند و شما باید ساکت باشی پس چاره‌ای نیست جز اینکه شما مکلف باشی به حرف‌زدن و مشروعیت داشته باشی برای کسب قدرت داشته باشی برای محقق کردن حرف‌هایت. حالا نمی‌توانی قدرت کسب کنی و در دوران تقیه هستی اشکال ندارد؛ ولی این حق و تکلیف نسبت به قدرت‌یافتن را تثبیت کن و با سلاح تقیه برو به دنبال بسط قدرت. خداوند به شما امر نمی‌کند که فقط برو و سخن بگو «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.» اگر قرار است سخن بگویی مشروعیت برای اجرای آنچه که می‌گویی هم داری، حالا قدرت نداری؟ اشکال ندارد برنامه‌ای بریز برای کسب قدرت ولی نگو خدا فقط از شما سخن‌گفتن و نصیحت را خواسته و نسبت به محقق کردن آن توصیه وظیفه‌ای نداری.

قرآن می‌گوید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا» (الأحزاب :39) آن کسانی که ابلاغ می‌کنند رسالت الهی و وظیفه اصلی ابلاغ دین و احکام الهی، بر دوش آنها است، اینها از هیچ‌کس جز خدا نمی‌ترسند. بعد از ذکر «یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ» می‌گوید «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» این تبلیغ رسالت‌های الهی خواهی‌نخواهی به درگیری با حاکمان ظالم منجر خواهد شد، اینجاست که شما بالاخره باید نوح باشی، تمسخر شوی ولی مقاومت کنی، باید ابراهیم باشی و در آتش روی، باید موسی شوی و با فرعون درافتی، باید خودت را برای سختی‌ها و درگیری‌ها هم آماده کنی، باید نترسید، باید برای حق وارد مشکلات شد هرجا که باشد. باید به خدا توکل کرد و کاسه سرت را به خدا بسپری و افق‌های دور را ببینی. «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ‏ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه‏»[7] اگر کوه‌ها از جاى کنده شود، تو برجای خود بمان، دندان‌هایت را بر هم فشار، و کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پاى بر زمین کوب، و به آخر سپاه دشمنان نگاه کن و چشم‌هایت را جمع کن، و ترسی بر خود راه نده و بدان که پیروزى از سوى خدا است.

همه انبیا از همان اول که آمدند زیر بار این معادله که ما برای شما از آنچه حق و بایسته‌ است بگوییم و این فقط در ذهن شما بماند و قدرت هم دست دیگری باشد، نرفتند، شعار همه انبیا از همان اول این بود که: خداوند را اطاعت کنید و از زیر بار اطاعت خیر خدا خارج شوید. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (النحل:۲۶) هم خدا را عبادت کنید هم زیر بار طاغوت (هرچه حکم‌کننده غیر خدا) است نروید. همه هم اولین عمل‌کننده به این حکم بودند. ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، عیسی با پادشاهان روح و علما بنی‌اسرائیل، نبی مکرم اسلام و جنگ‌های مفصلش با قریش و...

العلماءٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏

جمع‌بندی کنیم علما وارثان انبیاء هستند، آنچه به ارث می‌برند علم و احادیث انبیاء است و این علم صرفاً برای بیان و تبلیغ نیست؛ بلکه حقوقی که برای محقق کردن دین به نبی مکرم اسلام داده شده است، به آنها نیز می‌رسد. اگر فقها و علما وارث و جانشین انبیاء هستند؛ یعنی یک ابزار علم و رسالت و تکلیف مشترک دارند و به همین جهت باید احکامی را که خداوند برای نبی ثابت کرده است، برای وارثان نبی و ادامه‌دهندگان راه نبی نیز ثابت بدانیم. ابزارشان یک چیز است و تکالیفشان هم یک چیز است پس اختیارات و حقوقشان هم باید یکی باشد. نمی‌شود با همین ابزار من قرار باشد همان کار را بکنم؛ ولی آن اختیارات را نداشته باشم پس اگر در آیه شریفه می‌گوید «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (الأحزاب:6) این منصب برای علما نیز ثابت است. در روایت از امام باقر(علیه‌السلام)‌ است که این آیه در باب حکومت است: «فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ»[8]

 مستفاد از آیه «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» این است که سلطۀ رسول خدا9 بر افراد، بیش از سلطۀ آنها بر خودشان است این یعنی حکومت. عادتاً هیچ سلطه‌اى بالاتر از سلطۀ انسان بر خودش نیست، اما بنا به حکم خداوند سلطۀ رسول خدا9 از آن بالاتر است. در شأن نزول آیه آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چون در غزوۀ تبوک فرمان جنگ صادر کرد، گروهى گفتند که ما از پدران و مادرانمان باید اجازه بگیریم و این آیه در ردّ آنها نازل شد که رسول خداJ از خود شما بر شما سزاوارتر است[9]، چه رسد به پدر و مادرتان.

باید دقت کرد که برخی این اولویت را به معنی ولایت می‌گیرند و باز ولایت را به یک امر محبت و قلبی می‌خواهند تأویل ببرند؛ اما در آیۀ موردبحث، سخن از اولویت رسول خدا9 نسبت به مؤمنین به میان آمده است. نه ولایت؛ حالا در جای خودش بحث می‌شود که این حق اولیت از آثار ولایت است؛ اما فعلاً اینجا در باب حقوقی که خداوند برای نبی خود جعل کرده است بحث می‌کنیم. آیه می‌گوید رسول خداJ از خود مؤمنین بر خودشان اولى و احق است و چنین نتیجه خواهد داد که تصمیم او دربارۀ مسلمین مقدم بر تصمیم آنان دربارۀ خودشان است. آیۀ کریمه فرموده: اَلنَّبِیُّ‌ أَوْلىٰ‌ بِالْمُؤْمِنِینَ‌... و این با تعبیر آیۀ دیگر إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ‌ اللّٰهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌... کاملاً فرق دارد و عرض شد اگر علما وارث نبی هستند و تکالیفشان مثل نبی است حقوق لازمه محقق کردن آن تکالیف را نیز مثل نبی برخوردار هستند.

الفقهاء خلفا و امناء الرسول

بحث از حدیث صحیح السند «إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌» تمام شد، احادیث دیگری نیز داریم که همین مضمون جانشینی علما و فقها از رسول در آن آمده است. در روایتی مربوط به نصایح حضرت امیرg به محمد حنفیه، حدیث مذکور با تعبیر «إِنَّ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ»[10] آمده است، واژه فقها معادل علما است، منظور از علما نه هر علمی است؛ بلکه منظور علم دین است. در طایفه دیگری از احادیث به‌جای وراثت، تعبیر خلافت نبی مکرم اسلامJ برای فقها و علما آمده است که صراحت بیشتری برای بحث جانشینی فقها از نبی مکرمJ در اجرای شئون رسالت دارد.[11]

اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِJ:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی.ّ»[12] خدا رحمت کند جانشینان مرا. پرسیدند: اى پیامبر خدا! جانشینان تو چه کسانند؟ گفت: «کسانى که بعد از من می‌آیند و سنت و حدیث مرا روایت می‌کنند.»

تعبیر روات احادیث در اینجا منظور مطلق نقل روایت نیست بلکه منظور فقهایی است که بر اساس روایات به مسائل مردم پاسخ می‌دادند. در آن زمان پاسخ دادن به مسائل با نقل روایت ویژگی فقها بود و فضل حقیقی مربوط به دو ویژگی فقاهت و روایت در کنار هم بود. اساسا روایت کردن، بدون فقاهت فضیلتی نداشت و چه بسی عیب هم محسوب می‌شد که راوی هرچه شنید را بدون فقه و فهم همینطور روایت کند. وَ مِنْ کَلَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع:‏ «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ‏ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَة»[13] بر شما باد به فهم روایات تا نقل کردن آنها، همت سفیهان بر نقل است و همت عالمان بر فهم است.

از امام صادق(علیه‌السلام) سوال شد از دو نفر هستند که یکی فقیه است و احادیث را روایت می‌کند و دیگری چنین نیست[14]. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا فَقِیهٌ رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» این قید «رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ» قید احترازی نیست که مثلاً یک فقیه روایت کننده حدیث داریم و یک فقیه غیر روایت کننده حدیث بلکه قید توضیحی است یعنی فقیه است و فقیه این ویژگی‌ را دارد که حدیث روایت می‌کند «وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» یعنی دیگری فقیه نیست، چون فقهات برابر بود با علم آنها به روایات و توان فهم روایات، به همین جهت می‌گوید دیگری مثل او روایت ندارد. امام پاسخ می‌دهند: «الرَّاوِیَةُ لِلْحَدِیثِ الْمُتَفَقِّهُ فِی الدِّینِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لَا فِقْهَ لَهُ وَ لَا رِوَایَةَ.» آن روایت کننده حدیث که متفقه در دین است فضیلتش از هزار عابد که فقیه نیست و روایت نمی‌کند بیشتر است. خود این پاسخ امام و قرار دادن فرد عابد (نه فرد فقیه غیر روایت کننده) در مقابل فقیه روایت کننده روشن می‌کند که منظور سائل از آن دو فردی که یکی فقیه و روایت کننده است دیگری‌اش غیر فقیه است و قید توضیحی بوده است.[15]

الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ

در روایت موثقی از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) روایت است: عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ J:‏ «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ‏ مَا لَمْ‏ یَدْخُلُوا فِی‏ الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ.»[16]

امناء یعنی کسی مورد اعتماد و تکیه است و منظور کسی است که کاری را با اعتماد و اطمینان به او می‌سپارند، مراد از امین بودن برای رسولان در جانشینی و انجام وظایف رسالت است. به‌عنوان شاهدی برای این معنا در خطبه معروف منا، امام حسینg در توبیخ علمای زمان خود به آنها می‌گویند: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَة»[17] جریان امور و احکام به دست علما است، که امانتدار حلال و حرام خدایند اما این منزلت از شما گرفته شده است و این گرفته شدن به جهت جدا شدن شما از حق و اختلاف کردنتان در سنت با وجود دلایل آشکار بود.

باز روایت دیگری که بسیار مشهور است و مؤید معنای جانشینی فقها و علما در شئون نبوت از آنها است روایت نبوی: «علما أُمَّتِی‏ کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏»[18] علماى امت من همچون پیامبران بنى اسرائیلند.

همگی عالم دین شوید

و کلام آخر اینکه جانشینی فقها و علما در شئون انبیاء مانند تبلیغ و حکومت به معنای صرفاً جعل یک حق و مزیت برای فقها نیست که برخی تصور کنند این استدلال‌ها و بحث‌ها برای حاکمیت فقیه بود و بس، بلکه حاکمیت فقیه چیزی جز حاکمیت فقه و احکام خداوند نیست، فقیه جز واسطه‌ای برای جریان ولایت و حاکمیت الله نیست و به تعبیر قرآن حتی نبی خدا نیز چنین حقی ندارد که مردم را به عبادت یعنی اطاعت خود وا دارد بلکه همه برای تحقق ولایت الله است. «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون‏» (آل‏عمران:79) هیچ بشرى، که خداوند به او کتاب و حق حاکمیت و پیامبرى دهد، حق ندارد که به مردمان بگوید: بندگان من باشید نه خداى، بلکه بایست بگوید: ربانی یعنی منسوب به خدا (عالم دین)[19] باشید، به واسطه آنچه از کتاب الهی تعلیم می‌دادید و احکام دین که درس و بحث می‌کردید.

 

 

[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص 34. این حدیث به صورت زیر نیز با سند دیگری ذکر شده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِین» علما، وارثان پیامبرانند و این بدان جهت است که پیامبران درهم و دینارى از خود برجاى نمى‌گذارند، بلکه سخنان و احادیثى از خود برجاى مى‌نهند، پس هر کس چیزى از آنها را بگیرد، به بهرۀ فراوان دست یافته است... همان، ص32.

[2] . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[3]  تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، 1جلد، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: دوم، 1410 ق؛ ص632.

[4] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[5] پیش از این فراز آمده است: «فَاعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ‏ (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ‏ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ‏)» شبیهان احبار «دانشمندان یهود» و رهبانان (دیرنشینان نصارى) را، (از بین مسلمانان) بشناس، اینان که روششان کتمان کردن کتاب خدا و تحریف آن است، و اینان نه از تجارت خود سودى برند و نه راه یافته‏اند. «ثُمَّ اعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ‏ فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکُبُرَّةِ» سپس شبیهان آنها را در این امت بشناس، آنان که حروف و الفاظ کتاب را برپا دارند ولى حدود و مقرراتش را تحریف کنند، اینان با رهبران و بزرگان (دنیا و زمامداران) همکارى کنند «فَإِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ- کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دُنْیَا وَ (ذلِکَ‏ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏)» و چون اختلافى در میان رهبران هواپرست افتد با آن دسته همکارى کنند که دنیاى بیشترى دارند، و این است اندازه و ارزش علم و دانش ایشان، «لَا یَزَالُونَ کَذَلِکَ فِی طَبَعٍ وَ طَمَعٍ لَا یَزَالُ یُسْمَعُ صَوْتُ إِبْلِیسَ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ بِبَاطِلٍ کَثِیرٍ یَصْبِرُ مِنْهُمُ الْعُلَمَاءُ عَلَى الْأَذَى وَ التَّعْنِیفِ وَ یَعِیبُونَ عَلَى الْعُلَمَاءِ بِالتَّکْلِیفِ‏» پیوسته گرفتار طبع شیطانى و (آلوده) طمع خویشند، و پیوسته آواز شیطان از زبانشان شنیده شود که فراوان باطل گویند. علما و دانشمندان (حقیقى) نیز در برابر آزار و زورگوئى آنان صبر پیشه سازند، و آنان بر این علماى بزرگوار بخاطر اینکه آنان را بحق وادار کنند و از باطل جلوگیرى کنند عیب گیرند، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏8 ؛ ص54.

[6] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏5 ؛ ص55.

[7] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق. ؛ ص55.

[8] «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- النَّبِیُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ أَزْواجُهُ‏ أُمَّهاتُهُمْ‏ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ‏ فِی‏ کِتابِ‏ اللَّهِ‏ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآیَةَ جَرَتْ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَار...» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ 288.

[9] روی‏ أن النبی ص لما أراد غزوة تبوک و أمر الناس بالخروج قال قوم نستأذن آباءنا و أمهاتنا فنزلت هذه الآیة. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ایران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش. ج‏8، ص 530.

[10] من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏4 ؛ ص384.

[11] وجه تقدم حدیث وراثت عدم هرگونه تشکیک در سند احادیث آن بحث بود و روایات طایفه دوم علی رغم صراحت بیشتر به عنوان مؤید و کامل کننده آن استدلال استفاده شد. اگرچه هر دو طایفه از باب تجمیع قرائن و ظنون اطمینان آور هستند.

[12] ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق. ج 4 ص 420. در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) این حدیث با ادامه‌ای به شرح زیر آمده است: عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُسَلِّمُونَهَا النَّاسَ‏ مِنْ‏ بَعْدِی‏». بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏2 ؛ ص144.

[13] کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، 2جلد، دارالذخائر - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1410 ق. ؛ ج‏2 ؛ ص31.

[14] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، ج ۲ ص ۱۴۵.

[15] در روایات دیگری نیز همین مقایسه بین فقیه و عابد شده است: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ.» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1؛ ص33. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.» همان.

[16] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص46.

[17] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. ؛ ص238.

[18] ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، 1405 ق. ؛ ج‏4 ؛ ص77.

[19] و قال علیّ بن إبراهیم، فی قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏: إن عیسى لم یقل للناس: إنی خلقتکم فکونوا عبادا لی من دون اللّه، و لکن قال لهم: کونوا ربانیین، أی علماء. بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق.، ج‏ 1،  ص 645.

اینکه تعلیم کتاب می‌کنند و مباحثه احکام را می‌کنند معلوم می‌کند منظور از ربانی عالم دین است و در روایت نیز همینطور آمده است. در توضیح بیشتر آیه ممکن است بگوییم اینجا یک صنعت بلاغی به نام اسلوب حکیم بکار رفته است که در مقام پاسخ به یک سوال لغرض یک جواب دیگر می‌آید. مثلا: «یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیل‏» (البقرة: 215) در این آیه سوال می‌کنند چه چیزی را انفاق کنیم؟ خداوند نمی‌گوید چه چیزی انفاق کنید می‌گوید هرچه انفاق می‌کنید برای اینها باشد. مهم نیست چه باشد مهم این است اینطور باشد. در اینجا هم می‌گوید انبیاء حق ندارند بگویند عبد من باشید. سوال مقدر می‌شود، پس چه باید بگویند: مخاطب انتظار دارد بگوید خدا را عبادت کنید ولی می‌گوید عالم باشید به واسطه آنچه از کتاب آموخته‌اید و از احکام مباحثه کرده‌اید که اگر چنین باشید فقط خدا را می‌پرستید و مردم را نیز به عبادت و اطاعت نفس خود وا نمی‌دارید.

و اگر کسی بگوید در اسلوب حکیم جواب از سوال مقدر داده نمی‌شود می‌گوییم بعد از لکن که ادات استدراک است: « وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ» به واسطه ما بعد معلوم می‌شود حیثیت استدراک چه بوده است، خداوند استدراک می‌کند از گفتن این جمله به گفتن جمله‌ای دیگر که نبی خدا نباید آنچنان بگوید بلکه باید بگوید بیایید همگی عالم دین شوید که اگر عالم شوید. در شأن نزول آیه نیز آمده است که مسیحیان گمان می‌کردند پیامبر خدا چون حضرت مسیحg است و نه خودشان می‌گوید ایشان را رب خود نگیرید و به پیامبر پیشنهاد دادند که ما اگر شما را مثل مسیح علیه السلام رب خود بگیریم شما کوتاه می‌آیی و این آیه نازل شد. یعنی اگر عالم باشید این حرف‌ها را دیگر نمی‌زنید و می‌فهمید اصل اله گرفتن مخلوق اشکال دارد و دعوا بر سر من یا مسیح نیست.

دریافت
عنوان: جزوه ولایت فقیه جلسه 1 وارثان اببیاء
حجم: 355 کیلوبایت
توضیحات: دانلود جزوه ارائه
 

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻یکی از کانال‌ها از قول یکی از علما نقل کرده بود:

👈«خود امام نیز قبل از مرجعیت زمانی که قم بودند ... در ذهنشان این بود که مردم گناه کرده‌اند و امام زمان غیبت کرده‌اند، در عصر غیبت ما وظیفه‌ای برای تشکیل حکومت نداریم»!

 

🔻اگر بخواهیم این حرف را حمل بر مطالب سخیف مثل انجمن حجتیه‌ نکنیم بلکه به تناسب اسم عالمی که از آن نقل شده بود آن را بفهمیم، این مطلب مشابه همان حرفی است که مرحوم شیخ انصاری در مکاسب در بحث ولایت فقیه بر اموال و انفس می‌زنند و می‌گویند اینکه یک اموری مثل تشکیل حکومت و حاکمیت اسلام معروف است، دلیل نمی‌شود که بگوئیم پس حتما فقیه باید در زمان غیبت آنها را عهده دار شود:

👈 «فإنّ‌ کونه معروفاً لا ینافی إناطته بنظر الإمام علیه السلام و الحرمان عنه عند فقده، کسائر البرکات التی حُرمناها بفقده عجّل اللّه فرجه.»

بلکه باید ببینیم این مساله چطور معروفی است؟! اگر معروفی است که می‌دانیم شارع اراده وجود آن را در خارج کرده است و وظیفه شخص خاصی است، مثل وظایف پدر یا افتاء یا قضاوت که مسئولیت آن با همان شخص خاص پدر یا فقیه است، اگر واجب همگانی مثل امر به معروف و نهی از منکر است که با همه است، اما اگر نمی‌دانیم مسئولیت آن با کیست و احتمال می‌دهیم انجام آن مشروط به اذن گرفتن و نظر فقیه باشد، واجب است رجوع به فقیه:

👈 «و إن لم یُعلم ذلک و احتمل کونه مشروطاً فی وجوده أو وجوبه بنظر الفقیه، وجب الرجوع فیه إلیه.»

حالا که به فقیه مراجعه شد این فقیه است که باید بر اساس ادله تشخیص دهد که آن معروف از اختصاصات امام و یا نائب خاص ایشان است یا نیابت عامه در آن کفایت می‌کند؟ و اگر تشخیص داد که از اختصاصات امام معصوم است، دیگر نمی‌شود کاری کرد و مثل محرومیت از خود امام، مردم در این امور محروم خواهند بود.

📖 المکاسب (انصاری - کنگره)، ج ۳، ص ۵۵۳.

 

🔻مرحوم شیخ در بحث مکاسب خود یک مقدمه را نمی‌آورند و اگر می‌آوردند نتیجه بحث ایشان تفاوت زیادی می‌کرد و آن ضرورت عقلی لزوم حکومت و وجود حاکم است و ادله روایی مانند: «لابد للناس من امیر» مؤید آن است.

نتیجه این مقدمه این است که حکومت از ضروریاتی است که امکان ندارد شارع نسبت به آن اهمال کرده باشد و در زمان حضور معصوم، او متولی این معروف ضروری است و در زمان غیبت این ضرورت باقی است و حضور یک فرد ظاهر و مشخص برای تولی مسئولیت آن لازم است و روایات جانشینی فقها از انبیاء و معصومین را باید در این فضا فهم کرد.

 

🔻امام خمینی هرجا بحث از ولایت فقیه می‌کنند، از این مقدمه شروع می‌کنند. به طور مثال اولین جایی که امام ولایت فقیه را بحث می‌کنند، در سال ۱۳۲۳ وقتی در قم هستند و هنوز آیت الله بروجردی هم به قم نیامده‌اند، در کتاب کشف اسرار در صفحه ۱۷۹ در پاسخ به این سوال که: «اینکه می‌گویند مجتهد در زمان غیبت نائب امام است، راست است یا نه؟ اگر راست است حدودش چیست؟» پاسخ می‌دهند:

 

👈 «عائلۀ بشر نیازمند به تشکیلات و نظام‌نامه‌ها و ولایت و حکومت‌های اساسی است و آنچه عقل خدا داده حکم می‌کند، آن است که در تأسیس حکومت به طوری که بر مردم به حکم خرد لازم باشد، متابعت و پیروی از آن کسی روا و بجا است که مالک همه چیز مردم باشد و هر تصرفی در آنها بکند تصرف در مال خود است و چنین شخصی که تصرف و ولایتش در تمام بشر به حکم خرد نافذ و درست است، خدای عالم است.{...} و اگر خدا به کسی حکومت داد و حکم او را توسط گفتۀ پیامبران لازم الاطاعه دانست بر بشر نیز لازم است از آن اطاعت کنند و غیر از حکم خدا و یا آنکه خدا تعیین کرده هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد. ... ما از گفته‌های خدا در اینجا گواه می‌آوریم «وَ مَن لَّمْ یحْکم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئک هُمُ الظَّالِمُونَ(۴۵:مائده)» «وَ مَن لَّمْ یحَکم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئک هُمُ الْفَاسِقُونَ(۴۷:مائده)» ... شیخ صدوق به اسناد متصلۀ خود ... توقیع شریف امام غائب را نقل می‌کند، در آن توقیع است: (و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم)... پس تکلیف مردم در زمان غیبت امام، آنست که در تمام امورشان رجوع کنند به راویان حدیث و اطاعت از آنها کنند و امام آنها را حجت خود کرده و جانشین خود قرار داده. در معانی الاخبار شیخ صدوق ... از امیرالمؤمین نقل کرده است: (انه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله الهم ارحم خلفائی. قیل: یا رسول الله صلی الله علیه و آله ‌ و من خلفائک؟ قال: الذین یأتون بعدی و یرون حدیثی و سنتی) ... پس معلوم شد آنهایی که روایت سنت و حدیث پیغمبر می‌کنند جانشین پیغمبرند و هرچه برای پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است برای آ‌نها هم ثابت است، زیرا اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد، معنیش آن است که کارهای او را در نبودش، او باید انجام دهد. (همان صص ۱۸۱- ۱۸۸)
 

توضیح صوتی ادعای مطرح شده به نقل از استاد شهیدی در مورد تغییر نظر امام در بحث ولایت فقیه و نگاه ایشان در بحث حکومت در زمان غیبت وقتی در قم بوده‌اند.
دریافت

 

توضیحات استاد حسینی نسب در مورد ضرورت حکومت و نگاه از این زاویه به بحث ولایت فقیه.
دریافت

 

🎙صوت محل استناد از استاد شهیدی: خارج فقه، ۱۴۰۱/۲/۲۸

دریافت

متن خاطرات منتظری

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خداى تبارک و تعالى مى‌‏فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم‏ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعى در بین مردم باشد، ظلم‌ها از بین برود، ستمگری‌ها از بین برود، ضعفا به آنها رسیدگى بشود، قیام به قسط بشود. دنبالش هم مى‏‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» تناسب این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید اینها انجام بگیرد؛ با بینات، با میزان و با حدید. «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ»؛ یعنى، اگر شخصى یا گروهى بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتى را که حکومت عدل است، تباه کنند، با بینات با آنها باید صحبت کرد. نشنیدند، با موازین، موازین عقلى صحبت کرد. نشنیدند با حدید. اینهایى که دلسوزى مى‌‏کنند براى این افراد فاسد، مفسد، مشغول به انفجار و ترور و ... آنها خیال مى‌‏کنند که انبیا آمده‌‏اند مسأله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعى، به‏ آنطور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟

📖(بیانات امام 1360/6/18)

آنهایى که به ما مى‌‏گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنى اینکه دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأى تمام انبیاست. انبیاى عظام، تا آنجا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند، به موعظه، به نصیحت، به امر به معروف، به نهى از منکر، به‏ «أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» «آخر الدواء الکى»؛  بعد از آنکه موعظه نشد، نصیحت نشد، آخر دوا این است که داغش کنند. شمشیر، آخر دواست.

📖 (بیانات امام 1363/4/10)

شما ببینید در همین آیه‌ى کریمه‌ى قرآن که راجع به قسط صحبت مى‌کند و مى‌گوید خداى متعال همه‌ى پیغمبران را فرستاد، «لِیَقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ»؛ براى اینکه قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله مى‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ‌»؛ یعنى پیغمبران علاوه بر اینکه با زبان دعوت سخن مى‌گویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتى که مجهّز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه مى‌کنند. پیغمبر اکرم وقتى به مدینه آمد و نظام اسلامى را تشکیل داد، آیات قرآن را بر مردم مى‌خواند، به گوش دشمنان هم مى‌رسانید؛ اما به این اکتفا نمى‌کرد. کسانى که طرف‌دار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسانها باید خود را به قدرت مجهّز کنند. لذا شما مى‌بینید از روزى که نظام اسلامى به وجود آمد - یعنى اسلام مجهّز به قدرتِ یک ملت بزرگ و امکانات یک کشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حرکت اسلام را جدّى گرفتند و علاقه‌مندان و طرف‌داران اسلام هم در اطراف و اکناف عالم امیدوار شدند.

📖 منبع: بیانات حضرت آقا در دیدار اقشار مختلف مردم - نیمه‌ى شعبان - مصلاّى تهران - (۱۳۸۱/۰۷/۳۰)

توضیحات شفاهی متن

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری