🎙 خانم گوهرالشریعه دستغیب که در سال 1342 در آبادان معلم مدارس دخترانه هستند، در خاطرات خود میگویند:
🔻 زمستان آن سال (۱۳۴۲) شاه از پالایشگاه نفت آبادان بازدید کرد سرمای هوا در آن سال خیلی شدید و بیسابقه بود. غروب روزی که شاه وارد آبادان شد، شنیدیم از بین دانش آموزانی که برای استقبال به فرودگاه رفتهاند، چند تایی به علت سرمازدگی مردهاند.
🔻 یکی از دختر داییهایم که پرستار بیمارستان شرکت نفت بود به خواهرم قمرخانم گفته بود وقتی این بچه ها را به بیمارستان شرکت نفت رساندند ما فقط توانستیم چند نفر را نجات دهیم و دو سه نفرشان از بین رفتند. دانش آموزان از دبستانهای منطقه «بریم» انتخاب شده و آنها را با لباسهای تابستانی و دستههای گل به فرودگاه برده بودند. آن روز برای استقبال از شاه حتی معلمها را هم به فرودگاه بردند؛ اما من نرفتم. ... روز بعد آنقدر موضوع سرمازدگی و مردن چندتا از بچهها مسئله ساز شده بود که دیگر خانم مدیر از من بازخواستی نکرد. شکوه و شکایت خانواده قربانیان تا مدتها ادامه داشت و آنها با ابراز ناراحتی و نارضایتی به بانیان این مراسم میگفتند: «چرا بچههای ما را قربانی کردید؟ شما که دیدید وضعیت این جوری است چرا آنها را برنگرداندید؟»
....
📝 منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، 1397ش، صص 112- 113.
پدرم داستان سفر شاه به آبادان و سرمای شدید را برایم تعریف کرده بود در آن سال هبانه( ظرف سف
الی که آب در آن نگهداری می شد) بعلت سرمای شدید شکسته شد ولی در مورد فوت بچه ها چیزی نگفته فقط می گفت شاه بمحض پیاده شدن از هواپیما دستور داد بچه ها را از محل دور کنند.