🔻گاهی برخی بدون داشتن نگاه جامع از یک مساله و رابطه مسائل مختلف با یکدیگر و جایگاه هر مسأله در نقشه کلی، سراغ جزئیات میروند و گم میشوند. در اخلاق اسلامی هم ما بایست یک تصویر صحیح و درست از نظام اخلاق اسلامی داشته باشیم بعد سراغ جزئیات و آسیبشناسی و ارائه راهکار برویم.
🎙 استاد شهید مطهری در کتاب «اسلام و نیازهای زمان» خیلی خوب ساختار کلی نظام اخلاق اسلامی را توضیح میدهند:
👈 «انسان داراى غرایز مختلفى است. علماى قدیم مى گفتند در انسان سه قوه اصلى هست (و گاهى چهارتا): یکى قوه عاقله (قوه عقل)، دیگر قوه شهوانى و سوم قوه غضبیه.
اینطور دسته بندى کرده بودند که قوه شهوانى کارش جلب منافع است، انسان را وادار مىکند که منافع خودش را طلب کند. قوه غضبیه قوه دفع است، نیرویى است که بهطور خودکار انسان را وادار مىکند که چیزهایى را که براى خودش بد و مضر تشخیص مىدهد دفع کند. همینطور که در جسم انسان قوه دفع هست، در روحش هم هست. انسان وقتى غذا مىخورد آن را مىجود. غذا وارد معده مىشود و پس از هضم، وارد رودهها شده و سپس از جدار رودهها جذب مىشود. ولى یک زواید و فضولاتى هست که اینها به درد بدن نمىخورد. نیروى دیگرى اینها را بیرون مىبرد. در روح هم همینطور است.
یک قوه دیگر هست به نام قوه عقل که قوه حسابگرى است. هر قوهاى فقط کار خودش را حساب مىکند. مثلًا شهوتِ خوردن در انسان هست. آن قوهاى که کارش خوردن است دیگر حسابى در دستش نیست، فقط احساس لذت مىکند، مىگوید فقط باید بخورم. قوه جنسى هم هیچ حسابى در آن نیست جز آنکه بخواهد عمل جنسى انجام دهد. همچنین است قوه غضب. ولى اینها باید حسابى داشته باشند.
باید انسان به این قوا یک نظمى بدهد. اگر شما یکى از قوا را آزاد بگذارید که کار خودش را انجام بدهد، این آزادى دستگاه شما را خراب و فاسد مىکند. مثلًا چشم از دیدن برخى امور لذت مىبرد، دیگر حسابى در دستش نیست. زبان مىگوید من از خوردن فلان چیز لذت مىبرم، بگذار لذتم را ببرم. اما یک حساب دیگرى هست و آن اینکه تنها این نیست که باید لذت ببرى؛ بعد از این لذت باید ببینى برسر این اجتماع بدنى و شخصیت انسان چه مىآید، باید برایش نظمى قائل شد. عقل باید بر این بدن و بر این شخصیت حکومت کند و به هرکدام سهمى بدهد. این، معناى نظام دادن به غرایز است.
غرض این جهت است که نظام دادن به غرایز یعنى سهم بندى کردن تمام غرایز تحت حکومت قوه عقل. تمام اینها سهم دارند. اتفاقاً در اخبار ما هم اینطور وارد شده است که چشم تو حق دارد، دست تو حق دارد، شکم تو حق دارد، تمام غرایز تو حق دارند.
یکى از کارهاى دین همین است، چون عقل به تنهایى قادر نیست که به حساب اینها برسد. دین با تکالیفى که دارد، سهم بندىهاى اینها را مشخص مىکند. به این امر، ما اخلاق مىگوییم. البته منحصر به این نیست؛ یعنى اخلاق بد تنها از این ناحیه پیدا نمىشود که سهم یکى بیشتر است سهم دیگرى کمتر، بلکه سهم یکى را زیادتر دادن و سهم دیگرى را کمتر دادن عوارضى ایجاد مىکند. چنانکه جامعه- که گویى الگوى بدن انسان است- اگر در آن تقسیمات طبقاتى غلط صورت بگیرد به طورى که یکى همه چیز داشته باشد و دیگرى هیچ چیز نداشته باشد، هم آنهایى که همه چیز دارند فاسد مىشوند و هم آنهایى که هیچ چیز ندارند، و یک سلسله مفاسد در اجتماع از ناحیه هردو پیدا مىشود. مثلًا اولین ضرر از ناحیه آنهایى که زیادتر از حد خودشان دارند این است که خودشان یک وجود عاطل و باطلى از آب درمىآیند. اگر هم خودشان در نیایند، بچههاشان عاطل در مىآیند. اینجور افراد امکان ندارد سه یا چهار نسل باقى بمانند. مفاسدى که از ناحیه محرومین پیدا مىشود [از آنجا ناشى مىگردد که] مىبیند کار را این کرده، زحمت را این کشیده، اما پولش به جیب دیگرى رفته است. چقدر کینه پیدا مىکند؟! بعد جنایت مىکند، آدمکشى مىکند، جمعیت تشکیل مىدهد، انقلاب مىکند، خونریزى مىکند.
مىبینید یک نوکرى در یک خانه چندین نفر را مىکشد. معلوم است؛ مىبیند تمام افراد خانواده در ناز و نعمتند، خوشند، دست به دست یکدیگر داده و غرق در شهوتند، البته ناراحت مىشود. این ناراحتیها جمع مىشود مانند انبار باروت. آن وقت است که در روزنامهها مىخوانید فلان نوکر زن خانواده را کشت، مرد خانواده را کشت، بچه را کشت، دختر را کشت. اینها حساب نکردهاند که جلو چشم او عیاشى مىکنند.
عین این قضیه در قواى نفسانى انسان هست؛ یعنى اگر انسان بعضى از قوا را سیر کند و بعضى را گرسنه بگذارد، آن قواى گرسنه علیه قواى سیر طغیان و قیام مىکنند و وجود این آدم را خراب مىکنند. اینکه اسلام مىگوید حقوق تمام قوا و نیروها را ادا کنید و بپردازید، براى همین است. مىگوید تو مىگویى روح دارم، جسم هم دارم. روح تو حق دارد، جسم تو هم حق دارد. مىگویى من غریزه دینى دارم، احساس عبادت در من هست، شهوت هم در من هست. مىگوید حق هر دو را باید بدهى، نه اینکه یکى را فداى دیگرى بکنى. خیال نکنى که اگر از ناحیه شهوات نفسانى و جسمانى بکاهى و دائم به عبادت بپردازى، آن قواى شهوانى تو را آرام مىگذارد. خیر، بلکه طغیان مىکند. اینکه پاپها مقید بوده و هستند که اصلًا ازدواج نکنند، همان محروم گذاشتن یک طبقه از طبقات جامعه بدن است. بعد ببینید تاریخ چه جنایتها در این مورد مىنویسد! فکر مىکنم تزار است که مىگویند او فرزند حرام یکى از پاپها بوده است. نمىشود گفت که آن پاپ بدجنس بوده، بلکه روشش غلط بوده است. در روزنامه نوشته بودند خانه کشیشى را که براساس قانون کشیشى باید همیشه محروم از ازدواج باشد، روى یک جنبه سیاسى جستجو مىکردند. یک وقت دیدند در زیر زمین آن یک حرمسرایى تشکیل داده و یازده زن در آنجا نگهدارى مىکرده است. عین این جریان در بدن انسان است.
..............
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت است:
👈 «مَنْ کَمُلَ عَقْلُهُ اِسْتَهَانَ بِالشَّهَوَاتِ»
هرکس عقل او کامل شود شهوات را حقیر شمارد.