✅ چند روز قبل وارد مغازهای شدم، دیدم همه نگاهشان به تلوزیون است، خبری در مورد شهدای اغتشاشات بود.
خبر که تمام شد، پیرمردی گفت: اگر از این وریها ۱۰۰ نفر کشته شده از آن وریها ۵۰۰ نفر کشته شده!
گفتم: اه چی شد؟ ۵۰۰ کشته؟ واقعا؟! آمارش رو کی داده؟! چرا پس این اینترنشال و بیبیسی خفه خون گرفتن و اسم اینها رو منتشر نمیکنند! و به دست و پا افتادن تا یه دختر که افتاده تو چاه و یکی که از ساختمون افتاده پایین و اون یکی تو بیمارستان مرده و خلاصه زور میزنن کشته شدن اینها رو ثابت کنن!
🔻 بعد از کمی صحبت کوتاه قبل از رفتنم، تنها جوابی که پیرمرد داد این بود که اینها شهدای امنیت هستند آنها هم شهدای آزادی!
🔻 این را که گفت، یاد تفکرات بعضی از اهل سنت افتادم که در جنگ امیرالمؤمنین با معاویه هر دو طرف را اهل حق و شهید میدانند! چرا این حرفها را میزنند؟! در امیرالمؤمنین که نمیتوانند تشکیک کنند ولی دوست دارند معاویه را هم به عنوان صحابی و مقدس حفظ کنند، پس به این تناقضات میافتند! و برایش هم توجیهات میبافند.
🔻 در جبهه شیطان هم شبهه است هم نفسانیتی که دوست دارد همراهی با آن جبهه و پذیرفتن شبهات و در نتیجه فلسفه بافی برای تناقضاتش.
🔻 وقتی یک جنگ و جدال رخ میدهد، یا دوطرف باطل هستند یا یک طرف حق و یک طرف باطل. حالت سومی که هر دو طرف اهل حق باشند امکان ندارد چون دو حق یکدیگر را نفی نمیکنند و اصلا حق دوتا نیست، باطل دو چیز یا بیشتر میتواند باشد اما حق خیر! حق یعنی راست و واقع و واقع فقط یک چیز است اما دروغ میتواند صدها و هزاران باشد.
🔻 در آشوبهای اخیر اتفاقاتی افتاد که نشانه خوبی بود برای تشخیص اینکه حداقل آشوب طلبان اهل باطل هستند و همراهی با آنها اشتباه است، اینکه چند نفری انسانی را میگرفتند و بدون اینکه معلوم شود جرمش چیست؟ حکمش چیست؟ هر کس لگدی و چاقویی به او میزد و لباس از تنش بیرون میآوردند و میماند تا جان دهد! مصداق واضح از اعمال باطل بود، اینکه با کوکتل مولوتف به خانه کسی که زن و بچه در آن است حمله کنی یا به مدرسه علمیهای که نمیدانی چه کسی در آنجا هست، بیگناه یا گناهکار مصداق واضح باطل بود، اینکه ماشینی را چون فقط مال یک مذهبی یا بسیجی است آتش بزنی و صدها مورد از بیتقوایی و ظلم آشکار دیگر که کافی بود چشمها را باز کنند تا به شک بیافتند.
🔻 اما نکردند، در گذشته هم نکردند و کینهها و گمراهیشان روز به روز نسل در نسل افزوده شد و پشت سر هم نسلهایی از گمراهی را باز تولید کردند.
🔻 بعد از جنایت اهل شام و قتل فجیع اباعبدالله و اصحاب ایشان، جماعتهایی در شام نسل در نسل نام خود را «بنو السراویل» نامیدند، یعنی کسانی که شلوار از تن اباعبدالله درآوردند.
برخی خود را «بنو السرج» نامیدند یعنی کسانی که اسبها را آماده کردند برای تاختن بر بدن اباعبدالله. برخی خود را «بنوسنان» و «بنوالرمح» نامیدند، یعنی کسانی که سر اباعبدالله را بر نیزه حمل کردند. برخی «بنو القضیبی» یعنی چوب حمل کردند برای یزید برای جسارت به سر اباعبدلله، برخی «بنو الطشتی» یعنی طشتی که سر اباعبدالله در آن بود را حمل کردند.
🔻 جنایت کرده بودند و نسل در نسل به جنایت خود فخر فروشی میکردند! جنابتهایی که هر انسان بیطرفی در زشتی آن اعتراف دارد ولی چون دوست داشتند زشتی آن را نبینند، ندیدند بلکه به آن افتخار کردند و روز به روز بر ضلالتشان نسل در نسل افزوده شد!
..............................................