سالها قبل یکی از دوستانم هنگام نقد جمهوری اسلامی و طرفداری از شاه سوال جالبی مطرح میکرد، میگفت: «به نظرت آیا شاه نمیتوانست قبل از رفتنش انتقام سختی از این مردم بگیرد و یک کشتار بیسابقه انجام دهد؟ چرا مردم را نکشت؟» اگرچه بعدها در جریان کشتارهای وسیع ۱۵ خرداد یا ۱۷ شهریور و... قرار گرفتم اما هنوز این سوال برایم مطرح بود که چرا شاه بیشاز این مردم را نکشت؟
سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در خاطرات خود در این رابطه مینویسد:
شاه غالبا به این موضوع اشاره میکرد که راهحل نظامی و سرکوب مخالفان را بررسی کرده ولی آن را به مصلحت تشخیص نداده است. او میگفت قدرت سرکوبی مخالفان را با قوه قهریه دارد و میتواند تا پایان دوره سلطنت خود با اعمال قدرت حکومت کند ولی در نخستین اشارهی غیر مستقیم به بیماری خود افزود که در نظر دارد به زودی مقام سلطنت را به پسرش تفویض کند و اگر خود او در صحنه نباشد پسرش نخواهد توانست با قوه قهریه به حکومت ادامه دهد. به همین دلیل بر لزوم استقرار یک سیستم دموکراتیک قبل از کنارهگیری خود از سلطنت تأکید میکرد و این موضوع را بارها در دیدارهای مختلف با ما تکرار کرد و همیشه به همان نتیجه رسید.[1]
[1] سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران (خاطرات آخرین سفیر آمریکا در ایران)، مترجم: ابراهیم مشفقی فر، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تابستان 1393، ص: ۱۸۲.
سولیوان در جای دیگر از خاطرات خود در مورد بیماری شاه مینویسد:
دربارهی خود شاه هم شایعات زیادی بر سر زبانها افتاده بود. شاه بیشتر فصل تابستان را در یکی از کاخهای خود در ساحل دریای مازندان به سر برده و کمتر در انظار دیده میشد. شایعاتی درباره بیماری او پخش شده و هرکس در اینباره سخن میگفت. ما کم و بیش میدانستیم که شاه از سلامت کامل برخوردار نیست ولی نوع بیماری او را به درستی نمیدانستیم و من تردید دارم که دولتمردان ایالات متحده از موضوع بیماری لنفاوی او که توسط اطبای فرانسوی تشخیص داده شده اطلاع داشتند. من فقط میدانستم که او تحت رژیم غذایی سختی است و داروهای زیادی میخورد ولی از بیماری فعلی او خبر نداشتم. همان، ص: ۱۷۰
.................................................................................