- انتخاباتهای ایران و آمریکا همواره دارای یک توالی مرتبط با هم بوده است. هرگاه در آمریکا دولتهای جمهوریخواه و قلدرمآب رویکار بودهاند، در ایران روح مقاومت و وحدت تقویت شده است و هرگاه دولتهای دموکرات و به ظاهر اهل مذاکره رویکار بودهاند، در ایران روح افتراق و مصالحه با آمریکا تقویت شده است.
- دور اول ریاست جمهوری آقای "هاشمی رفسنجانی" مصادف است با دور دوم ریاست جمهوری "بوش پدر" از حزب جمهوری خواه آمریکا که معمولا به دنبال روشهای مستقیم قلدری و تحکم هستند و دور دوم ریاست جمهوری هاشمی مصادف است با دور اول ریاست جمهوری "کلینتون" دموکرات و به اصطلاح اهل مذاکره؛
- در دور دوم دولت هاشمی، به دنبال رویکار آمدن دولت دموکرات در آمریکا، در ایران نیز ساز مذاکرات و گفتگو بیشتر کوک میشود و تلاش دولت ایران برای تغییر سیاستهای خود تحت عنوان "تنش زدایی" قوت میگیرد.
- البته از ابتدای انقلاب بیش از آنکه گفتمانها معیار انتخاب مردم برای قدرت حاکمه کشور باشند، اشخاص معیار بودند اما هرچه انبان مردم و انقلاب از تجربهها بیشتر پر میشد، معیار گفتمانی هم در انتخاباتها پر رنگتر میشد و این خود گامی به سوی رشد و تجربههای بزرگتر بود.
- با اتمام دور دوم هاشمی وقتی هنوز ۳ سال به پایان دور دوم ریاست جمهوری کلینتون دموکرات مانده است، در کنشی هماهنگ با رویکرد آمریکا و امتداد سیاست تنشزدایی دولت هاشمی، آقای خاتمی اهل مصالحه و معامله رأی میآورد.
- اما هنوز عیش طرفداران مصالحه با آمریکا گرم نشده بود که در همان دولت اول آقای خاتمی، دولت اول بوش پسر "جمهوری خواه" و به ظاهر جنگطلب به قدرت میرسد.
- به قدرت رسیدن جمهوریخواهها همیشه به سود مردم ایران تمام شده است چون آنها چهره بدون روتوش آمریکا را به نمایش میگذارند و چندان حوصله چانه زنی و مذاکره را ندارند، حال هرچه آقای خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری خود ساز مذاکره و گفتگوی تمدنها را کوک میکرد، بوش پسر ایران را جزو محور شرارت میخواند. هرچه از این طرف تلاشهایی برای اصلاح روابط صورت میگرفت از آن طرف بر تحریمها افزوده میشد و کشورهای اطراف ایران یکی یکی اشغال میشدند و اعلام میشد هدف بعدی برای حمله، ایران است!
- اینکه چرا با وجود روی کار آمدن بوش جمهوریخواه و جنگطلب در سال آخر دور اول ریاست جمهوری خاتمی، باز هم مجددا در دوره بوش "دولت خاتمی اهل مصالحه و معامله" به قدرت رسید، و نه دولتی که اهل مقاومت و کنشی هماهنگ با رویکرد دولت آمریکا باشد، علت خود را دارد.
- چون در یک سال فرصتی برای شروع طرحهای کلان آمریکا مثل حمله به برجهای دوقلو و به راه انداختن جنگهای بعدی بر اساس آن و... برای دولت بوش وجود نداشت و این چهره دولت زورگوی آمریکا را برای مردم ما آشکار نشده بود.
- همچنین به صورت کلی در کشورهایی از جنس ایران که دولتها در آن بسیار بزرگ و ذی نفوذ هستند، بسیار بعید است که دولتی ولو بسیار ضعیف هم باشد در دور دوم رأی نیاورد، چون یک بدنه چند میلیونی ثابت از نیروهایی که به صورت مستقیم درون دولت جای خود را گرفتهاند، تمام تلاش خود را برای حفظ جایگاه خود و تغییر نیافتن دولت انجام میدهند، همچنین دولتها که به علت بسیار بزرگ بودن، نقش بسیار جدی و مستقیمی در زندگی مردم دارند، نوع مدیریت اقتصادی و سیاسی را در بازههای زمانی پیشا انتخابات به نحوی انجام میدهند که با اشکال مختلف منجر به باقی ماندن آنها شود.
- سال آخر ریاست جمهوری خاتمی مصادف است با سال اول دور دوم بوش جمهوری خواه و جنگطلب؛
- مردم ایران که رفتارهای تحکمآمیز و قلدرانه آمریکا در دوره خاتمی را خوب تجربه کرده بودند، در سال ۸۴ به گفتمانی رأی میدهند که اهل مقاومت و حفظ عزت مردم ایران باشد.
- احمدینژاد به قدرت میرسد اما بعد از ۳ سال و در سال آخر دور اول ریاست جمهوری وی (۸۷) "اوبامای دموکرات" در آمریکا به قدرت میرسد.
- شعار جمهوی خواهان همیشه این بوده است که میخواهیم با ایران وارد جنگ شویم و البته شرایط آن را هم نداشتهاند و همیشه مجبور شدهاند در کشورهای دیگر جنگ راه بیاندازند و البته غالبا آخرش هم ماجرا به نفع ما تمام میشود و آن منطقه به دست ما میافتد کما اینکه در عراق و سوریه رخ داد و ان شاء الله در عربستان و امارات هم رخ خواهد داد، اگر روند کنونی مانند بیتدبیری دولت اصلاحات در قضیه افغانستان با کنار رفتن طالبان از قدرت و به قدرت رسیدن مجاهدین افغانستان نباشد.
- برخلاف جمهوری خواهان، کار با دموکراتها همیشه سخت بوده است، چون آنها از طُرق نرم وارد میشوند و داخل ایران را به هم میریزند؛ مثل فتنه ۸۸ که در دوره اوباما پدید آمد.
- خلاصه اینکه اگرچه احمدی نژاد به دلایلی کلی که در قسمت اول این متن توضیح دادم و نیز عملکرد موفقیت آمیز خود در دور اول، در دور دوم نیز رأی آورد اما در دور دوم برخلاف دور اول که سر و کار او با بوش بود کار با ابوما و خصوصا فتنه ۸۸ بسیار بر او سخت شده بود چرا که اوباما خیلی راحتتر از بوش میتوانست، علیه ایران اجماع جهانی پدید بیاورد و تحریمها را تشدید کند و کار با اوباما برای اروپاییها خیلی راحتتر از کار با بوش یا ترامپ است.
- در سال ۸۷ اوباما به قدرت رسید و در سال ۹۲ وقتی که هنوز ۳ سال از دولت دوم اوباما باقی بود، این بار در کنشی هماهنگ با دولت دموکرات آمریکا، در ایران نیز دولت به ظاهر اهل معامله "روحانی" به قدرت رسید.
- نوع سیاستهایی که آمریکا در دوره جمهوری خواهان در ایران و منطقه اجرا میکند؛ منجر به رای آوردن دولتهای اهل مقاومت در ایران میشود، چون آنها سیاستهای جنگطلبانه دارند، اتحاد مردم ایران در لزوم مقابله با آنها پدید میآید اما وقتی دموکراتها رأی میآورند، نوع سیاستهای آمریکا در دنیا و نیز داخل ایران منجر به افتراق مردم در اینکه آیا باید مقابل آمریکا ایستاد و یا مذاکره کرد میشود که نتیجه آن رای آوردن دولتهایی اهل معامله در ایران است.
- همانطور که بعد از گذشت ۳ سال کار بر دولت خاتمی سخت شد و دولت بوش در سال ۷۹ رویکار آمد و خاتمی مجبور بود یک سال آخر دولت اول خود و چهار سال دولت دوم خود را با دولت بوش جنگطلب کنار بیاید.
- همانطور که بعد از گذشت ۳ سال کار بر دولت احمدی نژاد سخت شد و دولت اوباما در سال ۸۳ با دستکش مخملین و تلاش برای ضربه زدن از راه نرم رویکار آمد و با ادبیات اوباما ایجاد اجماع جهانی علیه ایران برای تشدید تحریمها تقویت شد.
- همانطور نیز بعد از گذشت ۳ سال کار بر دولت روحانی سخت شد و دولت جمهوری خواه و به ظاهر جنگطلب ترامپ رویکار آمد و روحانی مجبور بود یک سال آخر دولت اول خود و سه سال آخر دولت دوم خود را با دولتی که دائما بر عهد شکنی خود افتخار میکند و همه را تحقیر و بر طبل جنگ میکوبد، کنار بیاید.
- اما حال دولت روحانی و همقطارانش به انتظار نشستهاند تا ترامپ در دور دوم خود رأی نیاورد و داستان تکرار دوره رؤسای جمهور ایران و آمریکا در دور دوم نقض شود و خوب میدانند که اگر ترامپ برای بار دوم بتواند بر کُرسی قدرت بنشیند، کنش طبیعی مردم ایران وحدت برای ایستادگی و رأی دادن به دولتی با گفتمان مقاومت و حفظ عزت است.
- دولت حسابهای زیادی برای رأی نیاوردن ترامپ و بازشدن دربهای سیب و گلابی باز کرده است اما تاریخ ثابت کرده است که ماهیت دولتهای جمهوریخواه و دموکرات هر دو یکی است و فقط این ظاهر و ادبیات آنهاست که متفاوت است و تا روزی که مردم ما به این نکته که شیطان از هر زبانی سخن بگوید باز همان شیطان است، باور پیدا نکنند این سیکل ادامه خواهد داشت.
...............................................