بسم الله الرحمن الرحیم
خطبه منی امام حسین(علیه السلام)
دریافت متن word
دریافت متن pdf
در سال 58 ق، دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(علیه السلام)، عبد الله بن عباس و عبد الله بن جعفر، عازم سفر حج میشوند، در این سفر امام حسین(علیه السلام) جهت اتمام حجت با علمای زمان خود، قریب به هزار نفر از صحابه و تابعین را در صحرای منا جمع نموده و خطبهای ایراد میکنند که در آن وظیفه علما و علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح میکنند.
قدیمیترین کتابی که این خطبه در آن ذکر شده است، کتاب شریف «تحف العقول»۱ نوشته عالم جلیلالقدر «ابن شعبه حرانی» است. پس از ایشان "مرحوم فیض کاشانی" در کتاب «وافی»۲ و "مرحوم مجلسی" در «بحار الانوار»۳ نیز این حدیث را به نقل از "تحف العقول" ذکر کردهاند. مرحوم ابن شعبه حرانی از راویان و فقهای بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری قمری، معاصر شیخ صدوق و از مشایخ شیخ مفید میباشند.
خطبه منی
اعْتَبِروُا ایّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ اذْ یَقُولُ: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیّونَ وَ الأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثمَ»
اى مردم! از پندى که خدا- با بد یاد کردن از علماى یهود- به اولیاى خود داده است، عبرت بگیرید؛ آنجا که گفته است: « چرا عالمان دینى و احبار، مردمان را از گفتار گناه آمیز باز نداشتند.»
و قال: «لُعِنَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ.» الى قوله: «لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ» وَ إِنّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأَنّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظّلَمَةِ الّذینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَروُنَ؛ وَ اللّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَونِ»۴
و خداوند میگوید: «کسانى از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند، گرفتار لعنت شدند» تا اینجا که میگوید: «آنان بد مىکردند»؛ و خدا بر آن عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ظالمانی که میانشان بودند، امور زشت و فساد را میدیدند اما آنان را به سبب چشمداشت نعمتى از ایشان و یا ترس از قدرت آنان، از آن کارها باز نمىداشتند؛در حالی که خداوند فرموده است: «از مردمان بیم نداشته باشید و از من بترسید.»
وَ قالَ: «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الّمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأمُروُنَ بِالْمَعْروُفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». فَبَدَأَ اللّهُ بِالأمرِ بِالْمَعْروُفِ وَ النّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنّها اذا أُدّیتْ و أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها، هَیّنُها وَ صَعْبُها.
و خداوند فرموده است: «مردان مؤمن و زنان مؤمن، بعضی بر بعضی یگر ولایت دارند، به کار نیک فرمان مىدهند و از کار بد نهى مىکنند»؛ در این آیه خداوند از امر به معروف و نهى از منکر- به عنوان فریضهاى الهى- آغاز کرده است، زیرا مىدانسته است که اگر امر به معروف و نهی از منکر ادا شود و به اقامه آن توجه شود، همه کارهاى واجب محقق میگردد، چه آسان باشد و چه دشوار.
وَ ذلِکَ أَنّ الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاء الَى الإِسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَیْء وَ الْغَنائِمِ، وَ أَخْذِ الصّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فى حَقِّها.
چون امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است، همراه با جلوگیرى از ستمها و مخالفت با ستمگران، و تقسیم کردن سودها و غنیمتها، و گرفتن صدقات (زکات و ...) از محلش و مصرف آنها در اموری که حق آنهاست.
ثُمّ أَنْتُمْ أَیّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةُ بِاْلعِلْمِ، مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللّهِ فِی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعُونَ فِى الْحَوائِجِ اذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فى الطّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلوُکِ وَ کَرامَةِ الأکابِرِ،
حال شما اى جماعت، جماعتی که به علم شهرت دارید، و به نیکى از شما یاد مىکنند، و به خیرخواهى و اندرزگویى شناختهاید، و به سبب خدا در نزد مردمان صاحب احترامید، و بزرگان از شما بیمناکند، و ناتوانان شما را بزرگ مىدارند، و آن کس که فضل و تسلطی بر او ندارید شما را بر خود برمىگزیند، آنان که از نیازمندی های خود منع شدهاند شما را به عنوان شفیع میگیرند و در راهها با هیئت شاهان و احترام سران و بزرگان گام برمىدارید.
أَ لَیْسَ کُلّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِندَکُمْ منَ الْقِیامْ بِحَقِ اللّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِهِ تَقْصُروُنَ؛ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّة
آیا همه اینها به این علت نیست که به شما امید است که برای اجرای حق خدا قیام کنید؟ اگر چه از قیام در بیشتر حقوق الهی کوتاهی کردید، چنان که حق امامان را نیز ناچیز شمردید،
فَأَمّا حَقّ الْضّعَفاءِ فَضَیّعْتُمْ وَ امّا حَقّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ.
اما حق ناتوانان را ضایع کردید درحالی که آنچه را حق خود پنداشتید آن را طلب نمودید و از آن نگذشتید.
فَلا مالًا بَذَلْتُمُوهُ؛ و لا نَفْسَاً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.
مالی را در راه خدا نبخشیدید و جانی را در راهی که خدا شما را برای آن آفریده بود به خطر نیانداختید و با قومی به خاطر خدا دشمنی نکردید.
أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ و اماناً مِنْ عَذابِهِ؛
شما به بهشت خدا و همجواری با پیامبرانش و در أمان ماندن از عذابش امید بستهاید و آن را از خداوند انتظار دارید.
لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ. لأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّه مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِها؛ وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فی عِبادِهِ تُکْرَموُنَ.
اما اى کسانى که بر خدا منت مینهید! از آن بیمناکم که کیفرى از کیفرهاى او بر شما نازل شود، زیرا که شما از کرامت خدا به منزلتى رسیدید و برترى پیدا کردید، درحالی که اولیاى خدا که به واسطه او شناخته شدهاند احترام نمیکنید و شما به واسطه انتساب به خدا در میان بندگانش تکریم میشوید.
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمَّةُ رَسوُلِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَةٌ،
میبینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) شکشته شدهاند اما هیچ باکتان نیست. درحالی که اگر یکى از پیمانهاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید شد، و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان (سنت) پیامبر خدا شکسته شده است.
وَ الْعُمْی وَ الْبُکْمُ وَ الزُّمْنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلَة، لا ترْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لا مَنْ عَمِلَ فیها تُعینُونَ؛
کوران، گنگان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شدهاند و به حال آنان رحم نمیکنید، و به کارى که شایسته جایگاه شما است برنمىخیزید، و کسانی را هم که در حق آنان بخواهند کاری کنند یاری نمیکنید.
وَ بالادّهانِ وَ الْمُصانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.
با سازشکارى و زد و بند (ساخت و پاخت کردن) با ستمگران برای خود أمینت ایجاد کردهاید.
کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْىِ وَ التَناهِى، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.
و اینها همه وظایفى است که خدا ، از نهی کردن و اجتنابورزیدن، بر عهده شما گذاشته است اما از آن غافلید.
وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَوْنَ.
اگر گوش فرامیدادید میفهمیدید که «منزلت علما» که به آن دست یافتهاید، مصیبت شما را بزرگتر کرده است.
ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الأموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أَیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الأمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ. فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ.
چون جریان کارها و احکام باید به دست عالمان الهى باشد که امانتدار حلال و حرام خدایند، لیکن این منزلت از شما ربوده شده،
وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیّنَةِ الْواضِحَةِ.
و سبب ربوده شدن آن چیزى جز پراکندگى شما در باره حق و اختلافتان در باره سنت با وجود دلایل آشکار نیست.
وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الأذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.
و اگر شما در برابر آزار (این و آن) شکیبایى پیش مىگرفتید، و رنجها را در راه خدا تحمل مىکردید، امور دین خدا (و سیاست دینى جامعه) در دست شما قرار میگرفت، و از شما صادر میشد و به شما باز میگشت (مرجع همه امور شما بودید).
وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبَهاتِ وَ یَسیروُنَ فی الشَّهَواتِ.
اما شما با منزلتى که داشتید، ستمکاران را قدرت و استقرار بخشیدید، و کارهاى خدا را به دست ایشان سپردید، تا به شبههها عمل کنند و بر راه شهوتها و هواهاى نفس خویش پیش روند؛
سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُمْ.
سبب چیرگى ایشان، گریز شما از مرگ و خوش آمد شما از حیاتى است که ترکتان خواهد کرد.
فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفاءَ فی أَیْدِیهِم؛ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغْلوُبٍ.
شما ناتوانان را تسلیم سلطه ستمگران کردید که برخی از آنان را تحت سلطه و به بردگی بگیرند و برخی را با ناتوان ساختن از طلب روزی محروم کنند.
یَتَقَلَّبُونٍ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهوائِهِمْ اقْتِداءً بِالأَشرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.
امور حکومت را با رأی و دلخواه خود زیر رو کنند و به پیروی از اشرار و جرأت بر خداوند جبّار، رسوایی و ننگ هوسبازی را برخود هموار کنند.
فى کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ؛ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شاغِرَةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ.
در هر شهرى سخنرانى زبان باز بر منبر دارند و تمام سرزمین اسلام، بىدفاع زیر پایشان افتاده، و دستشان برای هرکاری همه جا باز است.
وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ، لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ؛ فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدید، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئ الْمُعیدَ.
مردمان همچون خادمان و بندگان ایشان شدند، و از دفاع از خود ناتوان ماندند؛ برخى زورگو و کینه ورزند و بر ناتوان سخت مىتازند، برخى هم فرمانروایى هستند که به خدا و قیامت اعتقادى ندارند.
فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصَدّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عامِلٍ عَلَى الْمُؤمنینَ بِهِمْ غَیْر رَحیمٍ.
شگفتا! و چرا در شگفت نشوم؟! که زمین در تصرّف مردى دغلباز و ستمکار و مالیات بگیرى ظالم است و مأموری که هیچ مهر و ترحّمى بر مؤمنان ندارد؛
فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِى بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.
و خداوند حکم کننده و قضاوت کننده است در آن چیزی که اختلاف کرده و بحث نمودیم.
اللّهُمَّ، إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنا تَنافُساً فى سُلطانٍ وَ لا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطامِ
بار الها! تو خود مىدانى آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و میل به افزودن کالاى دنیا نبوده است.
وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُوموُنَ مِنْ عِبادِکَ؛ وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.
بلکه از آن روست که نشانههای دین تو را ارائه دهیم و دست به اصلاح سرزمینها زنیم تا بندگان ستمدیدهات ایمن شوند و به واجبات و سنتهای نیکو و احکام دین تو عمل شود.
فَإِن لَمْ تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فی إطفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، و إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.
پس اى علما! اگر شما به یارى ما برنخیزید و داد ما را ندهید، این ستمگران بر شما چیره خواهند گشت، و در خاموش کردن نور پیامبر (و از میان بردن احکام قرآن) خواهند کوشید. البته خدا ما را بس است، ما بر او توکل کردیم، و به آستان او روى آوردیم، که بازگشت همه به سوى او است.
[1] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق، ص: 237.
[2] فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، 26جلد، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه السلام - اصفهان، چاپ: اول، 1406 ق، الوافی ؛ ج15 ؛ ص177
[3] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج97 ؛ ص: 79.
[4] در برخی قسمتهای ترجمه از کتاب الحیاة / ترجمه احمد آرام و رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول) / پرویز اتابکی و ترجمه تحف العقول/ صادق حسن زاده، استفاده شده است.
مطالب مرتبط:
خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه
.......