امروز صبح ساعت ۶ میخواستم بروم خرید، یادم به یک سوپری افتاد که گفته بود ما ۲۴ ساعته بازیم.
رفتم، دیدم تازه داره باز میکنه، گفتم: شما که داری باز میکنی؟ من فکر میکردم ۲۴ ساعته هستین. گفت: من شاگردام جفتشون رفتن مشهد و منم دست تنهام، دیشب ساعت ۳.۵ مغازه رو بستم رفتم خونه، حالا آمدم، خب چه میشه کرد زندگی خرج داره باید تلاش کرد.
اون ساعت بازکردنش، مثل وقت بستنش، هیچ مغازه دیگهای، حتی نانوایی هم باز نبود.
توی خریدهام برای بچهها هم بستنی خریدم. صحبتهامون کشید به اینکه بچهها واسطه رزق هستند، هر کدوم که میاد وضع مالی آدم یه سر و سامون میگیره، شروع کرد به تایید کردن، میگفت: من مغازهام ۴۰ متر بود، بچه اولم که آمد شد ۵۵ متر، بچه دوم که آمد شد ۱۱۰ متر، الحمد لله با آمدن بچهها با اینکه خرجمون خیلی بیشتر شد ولی کیفیت زندگیمون هم بهتر شد. بعد این جمله طلایی رو گفت: پس آدم نباید کمشون بگذاره!
من گفتم: آره بابا، بچه که زیاد میشه، برای چی دغدغه خرجشون رو داشته باشیم؟ خرجشون رو خدا میده اصلا ما روزی خور اونها هستیم. آدم اگه بتونه چرا نگذاره بچه گیرش بیاد؟!
صحبت که به اینجا رسید، ورق کاملا برگشت! بنده خدا گفت: حاج آقا من دوتا بچه دارم دیگه هم نمیخواهم، مگه با این گرونی میشه خرج بچه داد؟! کودکستانش بردم گفته ماهی اینقدر، ما هفتتا داداش بودیم اگه من تنها بودم الان سه تا خونه داشتم و میدادم اجاره مینشستم تو خونه مگه خل بودم دیگه کار کنم!
من مونده بودم چی شد؟! حالا فهمیدم منظورش از: «آدم نباید کمشون بگذاره» یعنی نباید توی خرج کردن برای بچهها کم بگذاره، نه اینکه آدم نباید کم بچه بیاره.
پرسیدم: مطمئنی اگه هفتتا نبودین، باز هم باباتون صاحب سه تا خونه میشد؟!
تا موقعی که حرف از خرج کردن برای بچهها بود، بنده خدا موافق بود و شاهد میآورد که خرج بچهها میرسه ولی وقتی صحبت از بچهدار شدن شد، استدلال و شاهد میآورد که زندگی خرج داره!
خیلی از مردم همینطور هستند و نتایج مختلفی در ذهنشون هست با استدلالهای مستقل که اگه بشینن خوب فکر کنند میبینند چه مطالب متناقضی رو همزمان باهم قبول دارند!
اینکه ما بخواهیم همه چیز رو با استدلال حل کنیم راه اشتباه است، خیلی از استدلالهایی که ما میخواهیم بیاوریم فطری هستند و خود افراد در موضوعات دیگر همین استدلالها را قبول دارند، مشکل اصل در حجاب، فرزند آوری و... استدلال نیست بلکه گرایشها، الگوها، ایمانها است. وقتی با صدها جذابیت یک سبک زندگی خاص را الگو کردی میبینی افراد آن را دوست خواهند داشت و برای آنگونه شدن سختیهایش برایشان آسان میشود.
اینطور نیست که برخی از خانمها یا آقایون بد پوشش، با لباس یا عینک یا کفششون خیلی راحت باشند ولی تحملش میکنند چون دوست دارند این سبکی خودشان را نشان دهند.
یادم هست بچه که بودیم یک مدتی آپارتمان نشینی، با کلاسی و مد شده بود و چه بسیار آدمهایی که خانه حیاط و حیاتدار خود را میفروختند و میرفتند آپارتمان نشین میشدند! کاری که الان که آپارتمان نشینی عادی شده، برای خیلیها باورش سخت است!