❓ ذهنم متوجه این سوال بود که تمایزهای شبکههای مختلف مجازی با یکدیگر چیست؟ با افزایش استفاده مردم از شبکههای مجازی چه اتفاقی برای جامعه ما رخ میدهد؟ اگر ما بخواهیم در فضای مجازی کار کنیم کدام یک ابزار متناسبتری با هویت و جنس کار ما است؟
✅ یکی از زوایای تحلیل از منظر مدل شبکهسازی حزبالله و شبکهسازی شیطان و طاغوت است، که شبکه سازی ما شبکه حلقههای تو در تو و عرضی است و شبکه سازی شیطان و طاغوت هرمی و طولی است.
برخی اساتید اهل فن از این منظر شبکههای مجازی را تحلیل میکردند و مثلا میگفتند حزبالهیها در شبکههای عرضی مثل وبلاگها موفق بودند و غیر حزبالهیها در شبکههای طولی همچون ایسنتاگرام و تلگرام موفق بودند؛
الغرض فقط اشاره به وجود این منظر بود اما بحث بنده تحلیل شبکههای مجازی از منظری دیگر است، اگرچه از نظر نتیجه یکسان باشد.
✅ تفاوت اساسی که در نسبتگیری جریان حزبالهی و جریان طاغوت با مردم وجود دارد، جهت سوق دادن مردم به سمت کلیات و جزئیات است و در گذشته در یکی از نوشتههایم به تحلیل این بحث از زاویه عوالم وجود پرداختم.👇
🔹رویکردهای کلان آسمانی و دنیایی
✅ جریان طاغوت دائما افراد را کوچک و کوچکتر میکند، اما چطور؟ با محدود کردن آنها به امور جزئی و جزئیتر، حال این امر جزئی فلان سلبرتی خواننده یا بازیگر باشد یا فلان ورزش فوتبال و...
بر خلاف جریان حزب الله که دائما ما را دعوت به اندیشه کلان در مورد امورات دنیا و ... میکند، جریان طاغوت دائما چشم ما را از تحلیل کلان به تحلیلها و اتفاقات جزئی محدود میکند.
✅ وقتی از این منظر به مسأله نگاه کنیم، متوجه میشویم که "اینستاگرام" ولو هم به ترویج مسائل شهوانی و... نمیپرداخت، قویترین رسانه برای جریان طاغوت بود.
✅ در دستگاه طاغوت دائما جنود جهل تقویت میشوند و در دستگاه حق دائما جنود عقل تقویت میشوند. بحث جنود عقل و جهل را حضرت امام در شرح حدیث جنود عقل و جهل مفصلا توضیح دادهاند. از جمله جنود اصلی جهل "عجله و شتابزدگی" است که در رسانههای طاغوت دایما تقویت میشود، سرعت انتقال خبر اولین حرف را میزند و فرصت برای انتقال مفاهیم و فهم وجود ندارد و انسانها برای شنیدن یا بررسی هر خبر چند لحظه بیشتر فرصت ندارند. رسانههای طاغوتی عملا انسانها را به حماقت که از جنود جهل است میکشانند.
اما تمرکز جریان حزبالله در انتقال مفاهیم با صبر و حوصله بیشتر برای حاصل شدن فهم به عنوان یکی از جنود عقل است، مثلا در جریان حزبالله کتاب نقشی اساسی دارد و رسانههایی چون وبلاگ بسیار کارآمدتر هستند.
✅ در نگاه دینی انسانها دائما دعوت میشوند که کلان بنگرند و تحلیل کنند و سهم خود را در آبادانی دنیا از منظر اصلاح کلان پیدا کنند، چرا که مراتب عالم از کل به جزء است و اگر کل اصلاح شود جزء نیز اصلاح میشود اما در نگاه طاغوت دائما به هر بهانهای شما را از توجه به کل، به توجه به جزء معطوف میکنند و حتی وقتی بحث از اصلاح گری و عدالت خواهی میشود نیز شما را به جزءها محدود میکنند حالا این جزء مبارزه با بهائیت یا انحرافات جوانان در قبل از انقلاب عوض مبارزه با شاه و رأس طاغوت باشد یا مبارزه با این ویلاسازی و آن مورد جزئی در بعد از انقلاب، در حالی که ظرفیت مهم و عظیمی از قانون سازی و گفتمان سازی به برکت انقلاب فراهم شده، باشد!
✅ این جهتگیری را در امور مختلف میتوان تطبیق داد، مثلا:
🔹در بحث اندیشه دینی و علم کلام گفته میشود، توحید پایه و اساس همه عقاید دیگر است و اگر این اندیشه کلی و اساسی بسیار خوب فهم شود بقیه اعتقادات درست فهم میشود اما اگر آن را رها کنیم و از امور جزئی شروع کنیم هرگز نمیتوانیم به نتیجه برسیم.
🔹در بعد سیاسی مثلا یک جریان دعوا را میبرد روی اینکه ترامپ بد است نه آمریکا و دعوا را جزئی میکند اما جریان دیگر دعوا را به سمت کلی سوق میدهد و میگوید نه این آمریکا است که شیطان بزرگ است و اصلا دعوا هم آمریکا نیست دعوا استکبار و محوریت آن است.
🔹 یا در بعد سیاست داخلی مثلا یک جریان دعوا را جزئی میکند و میگوید فلان آقای وزیر خارجه یا رئیس جمهور نا کارآمد است و باید عوض شود اما یک جریان دعوا را کلی میکند و میگوید نه اینها معتمدترین و خوبترینهای گفتمان شما هستند و این گفتمان شماست که ناکارآمد است.
استفاده کردم
اما بنظرم اسلام امور کلی و جزئی رو با هم داره و به نفع کلی از جزئی نمی گذره و بالعکس
این ترجیح امور کلی به امور جزئی از ذهن فلسفی حوزوی منشأ داره
چرا که فلسفه ی ما هنوز نتوانسته خودش را در متن حیات زنده جامعه بکشاند و اما غرب فلسفه اش رو به متن جامعه تبدیل کرده حال چون ما نتوانستیم این کار را بکنیم اولویت دادن کلی به جزئی فکر نمی کنم دقیق باشد
چیزی که در این متن تلاش داشتم نشون بدهم گذشتن از جزء به نفع کل یا نپرداختن به جزئیات و یا جدا بودن جزئیات وکلیات نیست،
این به معنای کنار گذاشتن جزئیات به نفع کلیات نیست بلکه به معنی اولویت فهم و حل کلیات بر جزئیات است.
اگر بدون ذهن فلسفی برویم سر وقت پدیدههای مختلف، اساسا آنها رو درست فهم نمیکنیم.
همون امام در آخر عمرشون گورباچف رو دعوت میکنند برای شناخت انقلاب اسلامی متون فلسفی ما رو بفهمند و بخونند.