🔻 در اعتراضهای اخیر با جماعتی مواجه شدهایم که جمعیت معترضین خارج از کشورش مثل زامبی به جان کسانی که با آنها همراه نمیشوند میافتند، حتی اگر طرف هندی یا پاکستانی مشغول عزاداری باشد! دختری در هلند جلو ملت لباسش را در میآورد و به سینههای اشاره میکند که شما از این سینهها شیر خوردهاید، بقیه هم برایش هورا میکشند! اگر برهنه شدن کامل در هلند جرم نبود شاید بیشتر هم پیش میرفت و برایش هورا میکشیدند! دانشجویش آن هم در دانشگاه شریف جمع شدهاند همه با هم نام آلت مردانه خود را میآورند و با آن فحش نثار جمهوری اسلامی و بیت رهبری میکنند! دختران دبیرستانیاش هم مقنعهها را درآورده، دسته جمعی قر میدهند و به آخوند فحش میدهند! لیدرها و تئوریسینهایشان هم فلان خانم و آقای سلبریتی خارج نشین هستند که بزرگترین هنرشان یک توییت زدن است! وقتی هم داخل کشور بودند محدوده زندگیشان بیشتر از چند خیابانهای لاکچری تهران و سواحل شمال نمیشد!
🔻 حالا این اعتراضها و لیدرهای لمپنیاش را مقایسه کنید با نزدیک به دو دهه مبارزات انقلاب اسلامی.
در این انقلاب چه کسانی لیدر بودند؟
شخصیتهایی که وسط مردم بودند و با مردم زندگی میکردند و مردم به خاطر ایمان و تقوای آنها با آنها همراه شده بودند. کسانی که برای مسیر مبارزاتیشان هزینه میدادند و میایستادند.
👈 یک نمونهاش آیتالله غفاری بود، مرحوم آیت الله محمد مؤمن در مورد شکنجههایی که ایشان در زندان ساواک کشیدند و بعد به شهادت رسیدند، میگویند:
🎙 «وقتی محمدرضا مصدر امر شد، هر کس گوشه و کنار با او درگیری داشت، یا زندانش کرد و یا از بین برد و شاید کسانی که از روحانی و غیر روحانی، بدست خبیث محمدرضا از بین رفتند، و نامشان بگوش ما نخورده، صد برابر کسانی باشند که ما اطلاع داریم آنها را محمدرضا شاه کشته است.
آیة الله غفاری، مردی بود که محکم و قرص در راه امام بود. به او گفتند که بیا و دست از تبعیت از خمینی بردار و او در جواب گفت که: خداوند همه شماها را ریشه کن کند. من بیایم و دست از مرد شریفی مثل خمینی بر دارم که حیثیتم محفوظ باشد و بتوانم چهار صباحی یک لقمه نانی بخورم!! و بعد دست به محاسنش برد و گفت که این محاسنی که در اثر مخالفت با آقای خمینی مرجع تقلید من باقی باشد، محاسن نیست و مَساوِی (به معنی بدیها و کردارهای زشت) است.
و مختصر اینکه با آن شکنجهها او را کشتند. پاهایش را با مته سوراخ کردند و تا زانو در روغن زیتون جوش گذاشتند و به شقیقهاش هم مته گذاشتند. وقتی جنازه او را به خانوادهاش دادند، عیال محترمش چند جای بدنش را بخیه زد تا توانستند او را ببرند و مختصر غسلی داده و دفن کنند.» [1]
.....
📝 [1] وجدانی، مصطفی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی به روایت جمعی از فضلا، ج ۳، چاپ دوازدهم، بیجا، انتشارات پیام آزادی، ۱۳۷۱ش، ص ۱۳۸.
..............................................