🔰 یکی از غفلتهای مهمی که همه ما در آن شریک هستیم، عدم ثبت و ضبط خاطرات شفاهی مهم نزدیکانمان است. پیش از این بخشهایی از خاطرات پدرم (بابامحمد باقری) از "کردستان" و "وضعیت فرهنگی پیش از انقلاب" را منتشر کرده بودم و به لطف خدا متن زیر قسمت سوم از خاطرات شفاهی پدرم در مورد "نقش نیروهای گارد بنیصدر در حوادث ۱۴ اسفند ۵۹" است:
✅ در مرکز تهران، نبش میدان حر، پادگان بزرگی هست که نام فعلی آن پادگان حر است و قبلا به نام لاهوتی شناخته میشد.
در زمان انقلاب آنجا مرکز آموزش نیروهای ویژه کلاهسبزهای ارتش و به اصطلاح به آن تیپ No Head میگفتند.
شنیده بودیم که برای آموزشهای این تیپ مربیانشان را از آمریکا و اسرائیل میآوردهاند و بعد از انقلاب بقایای این تیپ که نیروهای زبدهای هم بودند هنوز در پادگان حضور داشتند.
✅ در حوادث انقلاب مردم اسلحهخانهها را خالی کرده بودند و سلاحهای زیادی در دست مردم بود، به همین خاطر امام اعلام کردند کسانی که از اسلحهخانهها اسلحه بردهاند، سلاحها را برگردانند و یکی از مراکزی که محل جمعآوری اسلحهها شد، همین پادگان بود.
✅ به همین جهت سپاه دفتری را در محل ستاد این پادگان در اختیار گرفت و بعد از اتمام ماجرا هم اگرچه پادگان متعلق به ارتش بود اما به هر شکل ممکن ستاد و انبار بزرگ اسلحهها که در مرکز ستاد قرار داشت را تحویل نداد و در آنجا باقی ماند.
به واسطه همین حضور توأمان نیروهای سپاه و ارتش، پادگان مدیریت دوگانهای پیدا کرده بود، چون مرکز ستاد آن در دست سپاه بود و سایر قسمتها در دست نیروهای ارتش قرار داشت.
بر سر همین فرماندهی دو گانهای که در آنجا بود چند بار هم بین محسن رضایی و بنیصدر بحث بالا گرفته بود. بنیصدر میخواست سپاه آنجا را کامل تخلیه کند و در اختیار ارتش قرار دهد ولی محسن رضایی قبول نمیکرد.
به نظر میرسید بنیصدر برنامههایی برای این پادگان دارد و به همین خاطر خیلی اصرار میکرد که سپاه باید از آنجا خارج شود.
✅ من با اینکه دانشجو بودم ولی چون تشکیلات سپاه هنوز خیلی مثل الان رسمی نبود و بچه حزبالهیها همه با هم کمک میکردند، من هم با سپاه هم همکاری میکردم و اکثر شبها به این پادگان میرفتم و به بچههای سپاه کمک میکردم و عملا خیلی با نیروهای رسمی فرقی نداشتیم.
تصویر پدرم(نفر سمت راست تصویر) به همراه دوتن دیگر از دوستان دانشجویش در دفتر سپاه در پادگان نوهد (بهمن ۱۳۵۹ش)
تصویری از پدرم در دفتر سپاه در پادگان نوهد (دی ۱۳۵۹ش)
✅ مدتی بعد بنیصدر با تحریک نیروهای منافقین که آن زمان به آنها مجاهدین میگفتند، تصمیم گرفت برای خودش یک گاردی با نام "گارد ریاست جمهوری" یا "گارد بنیصدر" تشکیل دهد. مقدمات تشکیل این گارد را هم با همکاری منافقین که تشکیلات منسجمی داشتند انجام داد. یکی از جاهایی که برای این کار اختصاص دادند "پادگان نوهد" بود.
✅ ما کم کم دیدیم در سولههایی که آنجا هست، دارند نیروهای جدیدی میآورند و به آنها آموزش میدهند. نوعا از قیافهها و رفتارهای آنها معلوم بود از خلافکارها و بزن بهادرها هستند، در واقع خلافکارهای تهران را جمع کرده بودند و در آنجا سازماندهی کرده و تحت عنوان گارد بنیصدر توسط همان بقایای تیپ نوهد که در پادگان مانده بودند، آموزش میدادند.
✅ محل استقرار آنها در حد دو سوله خوابگاهی میشد. یک شب که دیدم سر و صدایی میآید به صورت ناشناس به آنجا رفتم تا سرکی بکشم و ببینم چه خبر است و اتفاقا آنها مشغول بزن و برقص بودند و اینقدر سرگرم بودند که متوجه حضور من در خوابگاهشان نشدند، حتی در راه برگشت یک کارتون نصفه قند هم بود که چون قند تمام کرده بودیم با خودم آوردم و آنها اصلا متوجه نشدند.
✅ یک شب دیگر که قرار بود فردا بنیصدر به عنوان "فرمانده کل قوا" برای بازدید از پادگان و اولین هسته گارد خود به پادگان بیاید، نمایشگاهی درست کرده بودند که مثلا وضعیت آموزشهای مختلف و... را نشان میداد، یک جایگاه هم برای سخنرانی بنیصدر در میدان بزرگ پادگان آماده کرده بودند. ما آن شب یک جملهای از شهید بهشتی که آنها حساسیت زیادی روی او داشتند را روی پارچهای یک متری نوشتیم و زیر آن هم اسم ایشان را زدیم و آن را مخفیانه بردیم در همان جایگاه نصب کردیم، بند برخی چادرهای نمایشگاهها را هم تیغ زدیم و خلاصه یک آشفتگی در کارها بوجود آوردیم که نتیجه آن هم لغو مراسم بنیصدر شد.
✅ زمان گذشت تا ۱۴ اسفند ۵۹ و ماجرای سخنرانی بنیصدر در دانشگاه تهران، برای آن سخنرانی به همه طرفداران بنیصدر و نیروهای منافقین فراخوان داده بودند که در آن جلسه حاضر شوند، در جلسه هم به صورت سازماندهی شده یک تعدادی از حزبالهیها را دستگیر کردند و بردند بالا کارتهای آنها را گرفتند که بنیصدر در سخنرانی نشان داد و گفت اینها بچههای کمیته هستند که آشوب درست میکنند.
درگیریهایی بین طرفداران بنیصدر و دانشجوهای حزبالهی بوجود آمد و نیروهای حزبالهی خیلی کتک خوردند ما شاهد بودیم که حتی تعدادی از دختران را زدند، برخی بچههای میگفتند با چاقو به برخی دخترهای حزبالهی تعرض کرده بودند و چاقو را به قسمتهای خاص آنها فرو کرده بودند.
✅ نیروهایی که در این پادگان آموزش و سازماندهی شده بودند هم آنجا حضور داشتند و در واقع اولین عملیاتشان در آن سخنرانی بود.
شب که به پادگان آمدیم دیدیم، خبری از نیروهای گارد ویژه که لباسهای خاص کماندویی میپوشیدند در پادگان نیست ولی در عوض یک سری نیروهای جدید هستند که همه لباسهای صفر سربازی خاکی به تن دارند، دقت که میکردی چهرهها همان افراد سابق بودند که لباسها و کمی قیافههایشان را تغییر داده بودند.
تصویر پدرم فرد سمت چپ تصویر دانشگاه تهران نماز جمعه (دی ماه ۱۳۵۹ش)
.........................................
📌به شرح حال بپیوندید👇