شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۳۴ مطلب با موضوع «اسلام ناب و دشمن شناسی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

معنای ولایت

🔻خیلی از معارف در باب ولایت؛ همراه با، فهم معنای لغوی آن حاصل می‌شود. ولایت یعنی چه؟

 

📌 ولایت از ماده «و.ل.ی» می‌آید و این ماده به معنای قرب و نزدیکی است.

 

أوَل و أُولی (عدد) از همین ماده گرفته شده و اول بر وزن أَفعَل تفضیل؛ یعنی نزدیک‌تر در شماره است؛

 

أولی (صفت تفضیلی) به معنی سزاوارتر از همین ماده گرفته شده و به معنای نزدیک‌تر بودن در رتبه نسبت به چیزی است.

 

ولَاء، و تَوَالِی‏، به معنای دوستی و محبت نیز از همین ماده و معنا گرفته شده و به معنای نزدیکی از جهت علاقه و محبت بین دو فرد است.

 

وقتی می‌گویند فلانی «ولیّ» کسی است؛ یعنی او نزدیک‌ترین فرد به این فرد است؛ اما این نزدیکی از جهت یا جهاتی باید باشد. مثلاً از جهت اینکه سرپرست و تدبیرکننده امور او است؛ یا تحت سرپرستی او است؛ در زیارت حضرت حجت می‌گوییم: «أَنَا وَلِیٌ‏ لَکَ‏ بَرِی‏ءٌ مِنْ عَدُوِّک‏»؛ همان‌طور که حضرت، ولیّ ما هستند؛ ما نیز ولیّ ایشان هستیم؛ اما جهات آن فرق می‌کند و حد مشترک هر دو نزدیکی است.

 

این نزدیکی یک امر دوطرفه است و ممکن است از یک یا چند جهت باشد؛ مثلاً هم نصرت نمودن و نصرت شدن؛ محب و محبوب بودن؛ سرپرستی‌کردن یا شدن؛ پیروی‌کردن یا پیروی شدن و... باشد؛ مثلاً در عرب وقتی کسی تحت حمایت و پیمان کسی قرار می‌گرفت؛ هم به فرد پناه‌دهنده و هم به فرد پناه گیرنده؛ می‌گفتند: مولای دیگری.

 

به حاکم یک شهر و جامعه نیز ازاین‌جهت که نزدیک‌ترین کس از جهت مرتبه به آن شهر یا جامعه این فرد است و این شهر یا جامعه را می‌توان با این فرد شناخت؛ چون تحت تدبیر و سرپرستی آن فرد است، والیّ (اسم‌فاعل گرفته شده از وَلِیَ) گفته‌اند؛

 

اگر به همسایه، دوست، یاری‌دهنده، پیرو، هم‌پیمان و... هم «وَلِی» گفته‌اند، همه به جهت این معنای «نزدیکی» در آنها است، البته هرکدام از جهتی این نزدیکی را دارند. مثلا: اگر در مورد خداوند می‌گوید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» و در مورد کفار می‌گوید: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» (البقرة:۲۵۷) قطعاً منظور نزدیکی مکانی نیست؛ چون خداوند مکان ندارد و به قرینه «یُخْرِجُهُمْ» و «یُخْرِجُونَهُمْ»، نزدیکی از جهت سرپرستی و هدایت است.

 

  «ولایة» مصدر فعل «وَلِیَ» بر وزن (فَعِلَ یَفعَلُ) از ماده «و.ل.ی» است و اصل آن به معنای نزدیک بودن است. به طور مثال در آیه (توبه:۱۲۳)؛ صیغه ۶ مضارع این فعل، چنین آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ» با کافرانی که «یَلُونَکُمْ» نزدیک شما هستند، بجنگید. اینجا نزدیکی از جهات مختلفی می‌تواند مدنظر باشد؛ هم از جهت مکان و هم حاکمیت اجتماع شما و لزومی ندارد حتماً فقط نزدیکی مکانی مدنظر باشد.

 

  اگر در کلامی «ولایة» بیاید؛ اصل معنا که نزدیک بودن است؛ روشن است؛ اما نزدیکی از چه جهت؟ این نزدیکی با همه جهات متناسب با آن است و اگر جهاتی خارج می‌شود، باید قرینه‌ای داشته باشیم که این جهت مدنظر نیست.

 

مثلاً: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏» (آل‌عمران:۲۸) مؤمنان کافران را اولیاء خود نمی‌گیرند؛ اینجا معنا همه جهات متناسب را می‌تواند شامل شود؛ هم آنها را سرپرست نگیرید؛ هم محبت و نصرت و دیگر معانی که تناسب دارد، منع شده است و نیاز نیست حتماً فقط یک معنای دوستی یا سرپرستی اختیار شود.

 

در خطبه غدیر پیامبر اکرم ابتدا از مردم پرسیدند: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ.» چه کسی به شما از خودتان اولی (سزاوارتر) است؟! یعنی نزدیک‌تر از جهت رتبه، در محبت؛ در مدیریت و سرپرستی و دیگر جهات متناسب و اگر مواردی از این اولویت خارج می‌شود؛ به قرینه عقل و شرع است.

و اگر در فراز بعد می‌گوید: «اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ» یعنی هرکس با من رشته ولایت دارد این قرب و وحدت از تمام جهات، از جهت محبت؛ سرپرستی و... هر نسبتی که با منِ پیامبر دارید؛ همان نسبت ولایت را با علی نیز باید داشته باشید.

 

📌 ولایت اصطلاحی در شیعه، یک قرب منجر به همه جهات، پیروی، سرپرستی، نصرت، خیرخواهی و... است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 عبارت قرآنی «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم» (الفتح: ۱۰) از جمله عباراتی است که وارد محاورات عرفی ما شده است و زیاد استفاده می‌شود، این فراز در سوره مبارکه فتح که این روزها زیاد می‌خوانیم، آمده است و سنتی بسیار زیبا و مهمی از این عالم را بیان می‌کند؛ اما متأسفانه فهمی که از آن جاافتاده است اشتباه است و ربطی به معنای آیه ندارد.

 

🔻 در عبارت «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم» ضمیر جمع مذکر «هم» را به‌اشتباه به ظالمان برمی‌گردانیم؛ درحالی‌که این ضمیر به ولیّ خدا و کسانی که با او بیعت کرده‌اند، برمی‌گردد. معمولاً مردم وقتی می‌خواهند بگویند: دست خدا بالاتر از دست ظالمان است؛ یعنی بر قدرت آنها غالب است و ظالم‌ها نمی‌توانند مقابل خداوند کاری کنند، از این عبارت استفاده می‌کنند؛ اصل این حرف، درست است؛ اما منظور آیه این نیست.

 

🔻 ماجرای این آیه چیست؟! در سال هفتم هجری وقتی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و اصحابشان، بدون تدارک جنگی و صرفاً با شمشیرهای درون غلاف، برای زیارت به سمت مکه می‌رفتند؛ مشرکان تصمیم گرفتند مانع ورود آنها به مکه شوند و به جنگ آنها بروند؛ پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) همراهان خود که قریب به ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ نفر ذکر شده‌اند را فراخواند و شرایط پیش‌آمده و توطئه احتمالی کفار را به آنها گفتند و از آنها خواستند، مجدداً با ایشان بیعت کنند. مؤمنین با ایشان بیعت کردند و دستشان را در دست پیامبر (ص) گذاشتند، این بیعت به بیعت شجره و بیعت رضوان نام گرفت؛ وقتی مؤمنین برای بیعت دستانشان را در دستان پیامبر اکرم گذاشتند؛ آنگاه آیه نازل شد «إِنَّ الَّذینَ یُباییعُونَکَ إِنَّما یُباییعُونَ اللَّهَ، یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم»؛ وقتی خبر بیعت مجدد مؤمنین به مشرکین رسید، رعب و وحشتی در دل آنها افتاد و شرایط تغییر کرد و کفار عوض جنگ با ایشان، پیمان صلح حدیبیه را با حضرت امضا کردند.

 

🔻 وقتی اصحاب دست بیعت و یاری‌شان را در دست پیامبر اکرم (ص) گذاشتند، خداوند گفت: دست خدا روی دست همه آنها قرار گرفت. پس «أَیْدیهِم» یعنی دست ولیِّ خدا و اصحابی که ایشان را یاری می‌دهند. خب حالا معنای دست خدا چیست؟ منظور، دستی شبیه همین دست مؤمنین نیست؛ چون «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء» (الشوری: ۱۱) و «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصار» (الانعام: ۱۰۳)؛ منظور آن دستی است که «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» (یس: ۸۳) دست، اشاره به قدرتی دارد که همه عالم فرمان‌بردار آن است.

 

🔻 آیه شریفه به این سنت الهی اشاره دارد که وقتی عده‌ای با ولیِّ خدا بیعت کنند و بیایند پای‌کار ولیِّ خدا بایستند، آن وقت نصرت و حمایت خداوند تبارک و تعای با این جماعت است و دیگر شکستی در کار آنها نیست. حمایت و نصرت خداوند؛ نه با ولیِّ خدای تنها است؛ نه با مردم تنها؛ بلکه وقتی مردم بیایند پای‌کار ولی خدا، آنگاه نصرت و حمایت خداوند هم می‌آید. اگر ولی خدا تنها بماند مغلوب ظالمان واقع می‌شود و اگر مردم هم دستشان در دست ولیِّ خدا نباشد؛ شکست می‌خورند. می‌شود حکایت بهار عربی که چند سال در کشورهای عربی راه افتاد و دیدید چطور سرکوب شد؟! می‌شود حکایت مردمی که تا قبل از انقلاب اسلامی در هر جنگی یک‌تکه از کشورشان جدا می‌شد و انگلستان در ۱۲۹۸ش با ایجاد یک قحطی یک‌سوم مردم را می‌کشد؛ اما همین مردم بعد از انقلاب اسلامی به رهبری امام، در جنگ با عراقی که از ۲۳ کشور مستقیماً نیرو آورده بود و همه‌گونه حمایت تسلیحاتی می‌شد، یک وجب از این خاک را از دست نمی‌دهند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 چه می‌شود کسی به خودش اجازه می‌دهد حق دیگری را بالا بکِشد؟! غصب کند؟! بکُشد؟! جنایت کند؟‌! و...

چه می‌شود که کسی می‌گوید: من حق دارم برای منافع و لذت و آرامش و رفاه خودم، هر تجاوزی نسبت به دیگران داشته باشم؟!

قرآن کریم پاسخ این سؤال را چنین توضیح می‌دهد: «وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ‏ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ‏ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً» و در میان اهل کتاب، کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به‌رسم امانت به آنها بسپارى، به تو باز مى‌‏گردانند؛ و کسانى هم هستند که اگر یک دینار (مال اندک) هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى‌‏گردانند؛ مگر تا زمانى که بالاى سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلّط) باشى!

 

🔻 یک دسته از اهل کتاب را می‌گوید: حق دیگری را نمی‌خورند؛ اما دسته دوم را می‌گوید: اگر زورشان برسد از تجاوز نسبت به حتی حقوق کوچک هم نمی‌گذرند. بعد توضیح می‌دهد که چرا این دسته دوم چنین هستند: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (آل‌عمران:۷۵) این به‌خاطر آن است که مى‏گویند: «ما در برابر امّیّین [غیر از ما]، مسئول نیستیم.» و بر خدا دروغ مى‏بندند؛ درحالی‌که مى‏دانند (این سخن دروغ است).

 

🔻چه شد؟! اینها تجاوزگری می‌کنند؛ چون مدعی هستند: دیگران حقی بر ما ندارند؛ ما مقابل تضییع حقوق غیرخودمان مورد سوال واقع نمی‌شویم؛ چون خودشان را قوم ویژه و برگزیده و برتر می‌دانند؛ خودشان را صاحب حق می‌دانند و دیگران را خیر، همه این ظلم‌ها را می‌کنند؛ چون مستکبر هستند!

 

🔻 استکبار یعنی خود را نسبت به دیگران بزرگ و ویژه دیدن؛ در تفسیر روایی علی ابن ابراهیم قمی از باب تطبیق مصداقی آیه می‌گوید: این دسته دوم، یهودی‌ها هستند که چنین روحیه‌ای دارند: «فإن الیهود قالوا یحل لنا أن نأخذ مال الأمیین‏»

 

🔻 اما فارغ از این تطبیق، آیه اصلاً اسم مسیحی و یهودی را نمی‌آورد؛ علت تجاوزگری را می‌آورد، فرقی ندارد این علت در مسیحی یا یهودی یا حتی مسلمان باشد؛ می‌گوید: برخی از اهل کتاب این‌چنین هستند و اصل حرف را می‌برد روی رفتار استکباری و خودخواهانه این گروه؛ علت تجاوزگری را ادعای «لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیلٌ» ادعای ما خواص هستیم و غیر ما عوامی هستند که ما نسبت به آنها بازخواست نمی‌شویم، می‌داند.

 

🔻 ریشه همه تجاوزگری‌ها این خوی استکباری است و اگر نگوییم همه قوم یهود؛ اما صهیونیست‌ها مصداق تام و تمام این روحیه و نگاه را همواره در تعاملات خود با دیگران نشان داده‌اند، آنها به‌خاطر همین نگاه خودبرگزیده‌پندار و مستکبرشان، به خودشان حق می‌دهند؛ به‌راحتی هر جنایتی را نسبت به غیر خود انجام دهند، به خودشان اجازه می‌دهند یک ملت را از سرزمینشان با کشتار و خون‌ریزی بیرون کنند و در خانه‌ها و زمین‌هایشان مستقر شوند.

.....

📌 پی‌نوشت: برای شنیدن نمونه‌های مختلف این ادعا در تورات تحریف شده‌ آنها و حرف‌های سیاست‌مداران صهیونیست رجوع شود به: پادکست دهم از قوم نافرمان

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 در تقابل با آمریکا اگر به بودجه نظامی و حجم تسلیحات آمریکا و خودمان نگاه کنیم؛ واضح است که ما اصلاً قابل‌مقایسه با آمریکا نیستیم و در این رویارویی هیچ توازنی برقرار نیست.

 

 اما اگر پای خداوند تبارک و تعالی و نصرت او را وسط بکشیم؛ اینبار توازن به نفع ما برهم می‌خورد چرا که دیگر آمریکا پشم هم مقابل خداوند و نصرت او نیست؛ پس همه سؤال این است که همان‌طور که اسرائیل صاحبش را وارد میدان کرد؛ صاحب ما نیز وارد میدان می‌شود؟!

 

 خداوند که نعوذبالله از ما تأثیر نمی‌گیرد؛ حالا ما یک کاری کنیم که خداوند در تعارف قرار گیرد یا دلش بسوزد و او هم به نفع ما وارد میدان شود! بلکه خداوند تبارک‌وتعالی قواعد و سنت‌هایی در عالم قرار داده است که هرکس طبق آنها عمل کند؛ مشمول آن سنت و قاعده می‌شود. یکی از این قواعد؛ قاعده نصرت است.

 

 اولین شرط اینکه مشمول نصرت خداوند شویم؛ این است که ما نیز در مسیر نصرت خداوند باشیم؛ ما برای نصرت دین و ولیّ الهی وارد میدان شویم:

«یَا أَییُهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمد: ۷)

ای اهل ایمان اگر خداوند را یاری دهید؛ او نیز شما را یاری می‌دهد و گام‌هایتان را استوار قرار می‌دهد.

 

 اما سؤال بعد؛ چگونه می‌شود خداوند را نصرت داد؟! خداوند در آیه ۱۴ صف، توضیح داده است چگونه مرا نصرت دهید:

 

 «یَا أَییُهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ»

 ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یاوران خدا باشید. چگونه؟

 

 «کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِییِینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِییُونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ»

 همان‌گونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: «چه کسانی در راه خدا یاوران من هستند؟!» حواریون گفتند: «ما یاوران خداییم»

 

 نصرت خداوند در قالب نصرت ولیّ خدا است. اگر ولیّ خدا را یاری کردیم؛ یاری خداوند با ما است و قطعاً پیروز خواهیم شد. در ادامه همین آیه می‌گوید:

 

 «فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ کَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَییَدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ» (الصف: ۱۴)

در این هنگام گروهی از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند؛ ما کسانی را که ایمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأیید کردیم و سرانجام بر آنان پیروز شدند.

 

 📌 این مسیر پیروزی است؛ صاحب ما خداوند است و اگر پای یاری‌دادن او با یاری‌دادن ولیّ او باشیم؛ آن قدرت بی‌نهایت جلوه‌گری می‌کند و همه این قدرت‌های پوشالی را درهم می‌کوبد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام صادق (علیه‌السلام) روایتی آمده است که در آن به یکی از سنن مهم الهی در تربیت و رشد مؤمنین یعنی وجود همیشگی دشمن برای مؤمنان اشاره شده است:

🔻قوم عاد در دشتی زندگی می‌کردند و دارای کشت و زراعت و درختان خرمای بسیاری بودند، عمرهای طولانی و قامت‌های بلند داشتند، اما بت می‌پرستیدند. به همین خاطر خداوند هود (علیه‌السلام) را در میان آنها به پیامبری برگزید تا آنها را به اسلام (تسلیم مقابل اراده الهی) دعوت نماید و همتایی برای خداوند قائل نشوند. اما قوم عاد، زیر بار نرفتند و به پیامبر خود ایمان نیاوردند و او را آزار دادند. به همین علت به خواست خداوند، به مدت هفت سال از آسمان باران نبارید و قوم هود دچار قحطی شدند. هود کشاورز بود و کشتزار خود را آبیاری می‌کرد. گروهی از قوم قحطی زده او به سوی منزل او آمده و سراغش را گرفتند. زنی یک‌چشم و سپید موی از منزل بیرون آمد و گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما از سرزمین فلان هستیم و دچار قحطی و خشکسالی شده‌ایم. نزد هود آمده‌ایم تا از او درخواست کنیم دعا کند که بر ما باران ببارد و سرزمینمان حاصلخیز گردد. آن زن گفت: اگر دعای هود مستجاب می‌شد، برای خودش دعا می‌کرد؛ چرا که همه کشت او به‌خاطر بی‌آبی سوخته و از بین رفته است. گفتند: او الآن کجاست؟ گفت: الان در فلان جاست.

🔻 آنان نزد هود آمدند و گفتند: پیامبر خدا! خشکسالی و قحطی سرزمین ما را فراگرفته و از آسمان بارانی نباریده است. از خداوند درخواست کن که سرزمین ما حاصلخیز گردد و باران ببارد. هود آماده نمازخواندن شد و نماز به‌جای آورد و برای آنان دعا کرد و به آنان گفت: به شهر و دیار خود برگردید که آسمان شهرتان بارانی شده و سرزمینتان حاصلخیز گشته است.

🔻قوم هود گفتند: ای پیامبر خدا! ما موضوعی عجیب‌وغریب دیدیم.  گفت: چه دیدید؟ آنان ماجرای گفتگوی خود و آن زن کور و سپیدموی را بازگو کردند.

 هود گفت: او همسر من است و من از پروردگار برای او طول عمر دعا می‌کنم. گفتند: چرا برای طول عمر او دعا می‌کنی؟! حضرت پاسخ داد: «لِأَنَّهُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مُؤْمِناً - إِلَّا وَ لَهُ عَدُوٌّ یُؤْذِیهِ وَ هِیَ عَدُوَّتِی - فَلَأَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ أَمْلِکُه - خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ یَمْلِکُنِی‏» خداوند، هیچ انسان مؤمنی را نیافریده، مگر آن که دشمنی دارد که او را اذیت می‌کند و آن زن، دشمن من است و اگر دشمن من از زیردستان و نزدیکان من باشد، بهتر از آن است که دشمن من کسی باشد که بر من مسلط باشد.

🔻هود در میان قوم خود ماند و آنان را به ایمان به خداوند دعوت می‌کرد و از پرستش بت‌ها نهی می‌کرد تا آن که سرزمین آنها حاصلخیز شده و خداوند بر آنان باران بارید و در این باره، خداوند در قرآن فرموده است: «وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ» اما آنان همان‌طوری که پروردگار سخن آنها را نقل کرده است، گفتند: «یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» و هنگامی ایمان نیاوردند، خداوند بر آنان بادی بسیار تند و سرد فرو فرستاد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امام قله بود...

مصاحبه روزنامه عصر ایرانیان 14 بهمن 1403

🔻 ما پرسیدیم ویژگی‌های ممتاز سید روح‌الله موسوی خمینی که ایشان را امام می‌کند، بگویید، شما گفتید: «معتقدم قبل از امام خمینی نیز ما عالم و روحانی ممتاز که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته است، داشته‌ایم و برخی را نام بردید و گفتید: بعد از امام خمینی نیز علمایی که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته باشند داریم و کسانی چون شهیدان صدر و بهشتی و حضرت آقا را نام بردید.» آیا یعنی واقعاً شما همه این بزرگان را در یک سطح می‌دانید؟!

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

خیر؛ آنچه عرض کردم ویژگی‌هایی بود که جنس امام را از جنس خیلی‌های دیگر متمایز می‌کرد، اما این ویژگی‌ها به قول طلبه‌ها تشکیکی هستند، جنس همه این علمایی که نام بردم از جنس امام است همه آنها این‌طور است که از یک عمق علمی و پخته و با جامعیت به مسائل می‌نگرند، نگاهی کلان و تمدنی دارند، همگی به دنبال تحقق دین در صحنه عینی اجتماع هستند، اهل اتکا به خداوند و شجاع و امیدوار هستند، همگی خودساخته هستند و... اما این صفات مانند ایمان است، اهل ایمان که شدی اهل نجات هستی؛ اما خود ایمان نیز مراتب دارد. خود حضرت آقا در مورد امام می‌فرمایند: «حقیقتاً امام بزرگوار ما یک استثنا در تاریخ ما و یک قلهٔ بلند در حرکت ملت ایران بود... رجال تاریخى کشور را ما مى‌شناسیم. بنده کم‌وبیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد... ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آنها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این‌گونه شخصیت‌ها قرار مى‌گیرد. بنده شرح‌حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدم‌های سنجیده را در کتاب‌ها خوانده‌ام یا در زندگى‌ام با آنها برخورد داشته‌ام؛ حقاً فاصلهٔ بین آنها و امام بزرگوار، فاصله‌ى زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به‌تنهایی از نظایر خود جلوتر و پیش‌تر است.» (۱۰ خرداد ۱۳۸۴)

در جای دیگری می‌فرمایند: «شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل‌مقایسه نبود.» (۱۷ خرداد ۱۳۶۸) این جنس توصیفات را از امام فقط ایشان هم ندارند، مثلا آیت‌الله جوادی و آیت‌الله بهاءالدینی و خیلی‌های دیگر امام را که می‌خواهند توصیف کنند، می‌گویند: «تالی تلو معصوم». یعنی کسی که معصوم نیست؛ ولی پا جای پای معصوم گذاشته، می‌خواهی در عصر خودت شبیه‌ترین شخصیت به معصوم را درک کنی امام را ببین.

پس اینکه عرض کردم، افراد ممتازی از جنس امام، یعنی کسانی که اهل قیام لِله برای تحقق تمام دین با آن ویژگی‌ها که عرض شد قبل و بعد از امام هستند، اما این به معنی این نیست که در این جنس ممتازین همه یک شکل هستند، بلکه در میان این ممتازین امام قله است، امام فرصت یافته است که همه این ویژگی‌هایی که عرض شد را به شکل کاملی به فعلیت برساند. بعد از امام، تربیت آدم‌های از جنس امام در ذیل شخصیت مثل امام فراهم‌تر شد.

مثلا در یک بازه‌ای نزدیک به پیروزی انقلاب وقتی امام در مقابل آمریکا موضع محکم و تند می‌گیرد، بزرگی چون شهید مطهری می‌گوید ای‌کاش امام چنین نمی‌کرد. آیت‌الله ری‌شهری نقل می‌کند: «در آن وقت امام تازه به پاریس رفته بودند یا می‌خواستند بروند و در ارتباط با مسائل سیاسی جاری، اعلامیهٔ تندی علیه رژیم شاه و حمایت آمریکا از او صادر کرده بودند. استاد در پاسخ این‌جانب و در تحلیل شرایط جاری فرمود: اعلامیهٔ امام تند است، این‌گونه که امام با آمریکا برخورد می‌کند، آمریکا نخواهد گذاشت انقلاب پیروز شود. نفت ایران برای آمریکا مانند آب برای موجود زنده است. آمریکا نمی‌تواند از نفت ایران صرف‌نظر کند، لذا اگر احساس کند با سقوط رژیم شاه، حکومتی در ایران تحقق خواهد یافت که در آن آمریکا هیچ منفعتی ندارد، با تمام توان مانع از سقوط رژیم خواهد شد. ازاین‌رو برخوردهای امام باید به‌گونه‌ای باشد که آمریکا منافع خود را در ایران صددرصد در خطر نبیند. هر چند مقصود استاد، ضرورت رعایت ملاحظات سیاسی برای تحقق پیروزی انقلاب اسلامی از ناحیهٔ امام بود، لیکن کاملاً مشهود بود که استاد نمی‌توانست باور کند که راهی را که امام در پیش گرفته است به سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی، خواهد انجامید» اما کسی مثل شهید مطهری با مسیر امام پیش می‌رود و می‌بیند شد و آمریکا نتوانست غلطی کند.

در یک بازه‌ای قبل از پیروزی انقلاب در خرداد ۵۷ کمتر از چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، علما و حتی روحانیون انقلابی شعارشان می‌شود مبارزه منفی، یعنی هزینه ندهیم با عدم حضور خودمان مبارزه کنیم، امام می‌گویند: مبارزه فعال در صحنه داشته باشید، نمی‌شود به دریا زد و دامن انسان تَر نشد، علما همراهی نمی‌کنند می‌گویند جواب این خون‌ها را چه کسی می‌دهد و خلاصه کار ‌می‌رسد به جایی که دولت و رسانه‌های خارجی اینطور انعکاس می‌دهند که مبارزات تمام شد و روحانیت با رژیم مصالحه کردند! اینجاست که آن فضلای روحانی و چهره‌های شاخص که قبلش با جریان مبارزه منفی که توصیه مراجع قم است همراه شده بودند پشیمان می‌شوند و مثلا روحانیون تبعیدی در یک اقدام هماهنگ بیانیه‌ای صادر می‌کنند و می‌نویسند: «در حال حاضر عموم طبقات ملت ما اعم از روحانی و دانشگاهی و بازاری و کارگر و کشاورز و غیرهم دچار اضطراب و التهاب شدید شده و از آن بیم دارند که مبادا مبارزه‌ی خونین و مقدسی که به قیمت جان عزیز صدها بی‌گناه و ... [آغاز شد] دیگر تمام شده است، متوقف یا کند شود و یا سطح آن تنزل یابد.... ملت ایران و ناظران مسلمان سراسر جهان برای نجات ایران چشم امید به مبارزات مراجع عظام تقلید دوخته تا ببیند که با پشتیبانی آنان از مبارزه بی‌امان مرجع عالی‌قدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی الخمینی چگونه آزادی و استقلال و ثروت و عزین این کاروان غارت‌زده را از دشمن باز می‌ستاند و چگونه در سایه عنایات پروردگار این قافله گم‌گشته را به مقصد می‌رسانند؟ از نظر مراجع عظام مخفی نخواهد ماند که انتظار ملت از آنان انتظاری است قرین حق و توأم با صدق و شک نیست که فرمان خدا و رسالت تبلیغ رهبران دینی را بر آن می‌دارد که با استفاده از موقعیت‌های حساس و مناسب به پیشنهادهای ما که از مراکز تبعید به سنگر مبارزه ارسال می‌شود، توجه مبذول فرموده تا شاید بدین وسیله گذشته اسف انگیز جریان چهلم اخیر قم جبران گشته و آب رفته به جوی بازگردد.» این فضلا خودشان در جریان مبارزات فهمیدند که جز از راهی که امام مشخص می‌کند نمی‌توان به مقصد رسید.

در یک بازه‌ای در اولین روزهای آغاز جنگ وقتی حضرت آقا گزارش وضعیت نیروی هوایی ما را می‌شنود دلش خالی می‌شود و نزد امام می‌رود. حضرت آقا می‌گوید: «کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست این‌هاست. این‌ها ... مى‌گویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مى‌کنم، ... این حرف‌ها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مى‌رساند، درست مى‌کند، هیچ طور نمى‌شود. منطقاً حرف امام براى من قانع‌کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مى‌دانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشت؛ لذا دلم قرص شد، آمدم به این‌ها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین‌ها را هرچه مى‌توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و این‌هائى که قرار بود بعد از پنج شش روز به‌کلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مى‌کند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مى‌گذرد، هنوز دارند کار مى‌کنند!»

اینها نمونه‌هایی بود که خواستم نشان دهم که این امام که قله است، چطور دست بقیه را می‌گیرد و با خود بالا می‌کشد، چطور بقیه را با خود رشد می‌دهد. امام قله است و با دیدن این قله خیلی‌ها راه برایشان روشن شد، خیلی‌ها توانستند بالا بیایند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 نوع تعامل ما با دیگران چگونه باید باشد؟! یک جاهایی قرآن می‌گوید با برخی از کافران خوبی کنید با قسط با آن‌ها رفتار کنید، یک جاهایی می‌گوید با برخی از کافران با غلظت و شدید برخورد کنید، اصلاً چرا با آنان نمی‌جنگید؟! یک جاهایی می‌گوید از اطاعت آنها دوری کنید و... حالا تکلیف چیست؟! نسخه ما چیست؟! خوبی کنیم؟ بجنگیم؟ اطاعت نکنیم؟! ملاک چیست؟! گارد اولیه ما چه باشد؟! گارد جنگ یا صلح و دوستی؟ یا انقطاع؟! و...

🔻 نکته مهم که متأسفانه حتی در سطوح بالا مثل ریاست‌جمهوری نیز به آن دقت نمی‌شود، اینکه فکر می‌کنند باید همه را یک‌کاسه کرد و یا با همه از سر صلح و دوستی درآمد، یا از سر جنگ! اما در واقع موضوع هر کدام از احکامی که دین و قرآن برای ما مشخص می‌کند، متفاوت است؟

🔻 گارد اولیه و حاکم ما نسبت به همه طاغوت‌ها و هرآنچه غیر خداوند است، عدم اطاعت باید باشد، فرقی ندارد که روبروی ما مسلمان است یا کافر، هرکس جز از طریق ولایت الهی و جاری‌کننده قوانین الهی، بخواهد اعمال ولایت کند، ما موظفیم که از رفتن ذیل ولایت و قوانین او اجتناب کنیم. قرآن می‌گوید: این شعار همه انبیاء در همه سرزمین‌ها و زمان‌ها بود که: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (نحل:۳۶) خداوند را اطاعت کنید و از طاغوت اجتناب کنید. اجتناب به معنای بروید بجنگید نیست، یعنی از او دوری کنید، منقطع باشید از او، مقابلش استقلال داشته باشید، از او اطاعت نکنید، به او تکیه نکنید، او را دوست خودتان نگیرید. وقتی بحث ولایت و سرسپردگی و اطاعت شود، غیر از خداوند همه طاغوت هستند و باید از آنها اجتناب کرد. حالا در این مسیر عدم اطاعت ممکن است گاهی لازم شود قدرت داشته باشیم و با اعمال قدرت و جنگ اجازه ندهیم، طاغوت‌ها اراده خود را بر ما تحمیل کنند و گاهی هم ممکن است قدرت نداشته باشیم و تقیه کنیم و به‌ظاهر و به‌ضرورت، به‌صورت محدود جاهایی از آنها اطاعت کنیم؛ اما این اطاعت‌کردن محدود، خلاف اصل است و موقت و به‌قدر ضرورت. قرآن به این عدم اطاعت و حفظ استقلال مقابل دیگران «جهاد کبیر» می‌گوید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً» (فرقان:۵۲).

🔻 حال که گارد و اصل اولیه روشن شد، ممکن است برخی از کفار باشند که بنایی ندارند که اراده خود را بر شما تحمیل کنند و بر سر دین شما نیز با شما جنگی ندارند و با استقلال و حاکمیت ارضی شما نیز کاری ندارند، نسبت به این دسته از کفار، قرآن می‌گوید: با آنان با خوبی وارد شوید، محبت کنید با قسط و برابری رفتار کنید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (ممتحنه:۸) خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.

🔻 با این جنس کفار روابط سیاسی و تجاری و علمی و... داشته باشید؛ اما برخی از کفار و طاغوت‌ها هستند که دست‌بردار نیستند، با دین شما کار دارند، به حاکمیت ارضی و استقلال شما تجاوز می‌کند، می‌خواهند اراده خود را بر شما تحمیل کند، با آنها چه باید کرد؟ با آنها هم صلح و دوستی؟ با آنها هم در عین زورگویی و تحریم‌کردنشان، در عین کارداشتنشان با دین ما، در عین تجاوزگریشان، دست دوستی و برادری بدهیم؟! اینجا را قرآن می‌گوید:

«إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه:۹) فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏راندنتان با یکدیگر هم‌پشتی کرده‏اند و هر کس آنان را به دوستى گیرد، آنان همان ستمگران‌اند.

📌 اینجاست که ما به آقای ظریف، پزشکیان، روحانی، خاتمی و امثالهم اشکال داریم، قرآن می‌گوید: مقابل رئوس و بزرگ این جنس کافران محکم بایستید و بجنگید، تا دست از این رفتار زورگویانه و تجاوزگری‌شان بردارند: و اگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که [از پیمان‏شکنى‏] باز ایستند. (التوبه:۱۲) چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین‏بار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمى‏جنگید؟ آیا از آنان مى‏ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید. (التوبه:۱۳)

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

جنگ همیشگی...

🔻 در سال دوم هجرت دو ماه قبل از جنگ بدر، پیامبر اکرم پسرعمه خود عبدالله بن جحش را همراه ۸ نفر به منطقه نخلة فرستاد تا اخبار قریش را برای ایشان بیاورند. آنان در این منطقه به کاروان قریش برخوردند و کاروانیان از دیدن آنها ترسیدند، اما آن روز، روز آخر ماه رجب و در قانون عرب جنگ در ماه‌های حرام، ممنوع بود. مسلمانان اگر این قانون را می‌شکستند و با اینها جنگ می‌کردند در جزیرةالعرب به‌عنوان یک سنت‌شکن شناخته می‌شدند و اگر هم صبر می‌کردند تا وارد شعبان شوند، کاروان قریش وارد محدوده مکه می‌شد و دیگر مسلمانان نمی‌توانستند با این کاروان کاری داشته باشند.

کاروانیان قریش دیدند، یکی از مسلمانان سرِ خود را تراشیده است و دیگر خیالشان راحت شد و گمان کردند اینها برای حج عمره به این‌سو آمده‌اند و دست از آمادگی برای جنگ برداشتند؛ اما مسلمانان با همه این وجود آنها را غافلگیر کردند و با پرتاب تیر، یک نفر از کاروانیان را کشتند و با هجوم خود دو نفرشان را اسیر کردند و بقیه گریختند.

 

🔻 کاروان تجاری غنیمت گرفته شده با اسیران به مدینه آمد. عبدالله خمس غنایم را برای پیامبر کنار گذاشت و بقیه را بین یاران خود تقسیم کرد. نقل است وقتی به مدینه رسیدند پیامبر به آنان فرمود: «من به شما فرمان نداده بودم که در ماه حرام بجنگید!» و از تصرف در غنایم و تحویل گرفتن اسیران نیز خودداری کرد. مسلمانان نیز شروع به سرزنش عبدالله و یارانش کردند و قریش نیز شروع به تبلیغ علیه مسلمانان که محمد و یارانشان ماه حرام را حلال شمرده‌اند!

 

🔻 در این فضا آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره نازل شد: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ» از تو در باره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند. «قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ» بگو: «جنگ در آن، گناهى بزرگ است» اما کافران از این نکته سوءاستفاده نکنند؛ چون کار آنها بدتر است. «وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» و باز داشتن از راه خدا و کفرورزیدن به او و [باز داشتن از] مسجدالحرام [حج‏]، و بیرون‌راندن اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهى‏] بزرگ‌تر، و فتنه‌انگیزی از کشتار بزرگ‌تر است.

تا به این فراز رسید: «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» آنان پیوسته با شما مى‏جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند؛ [آیه ادامه دارد.]

🔻 «زالَ و یَزالُ» فعل و به معنای تغییرکردن از حالتی یا مکانی است، حال اگر امری همیشه ثابت و بدون تغییر باشد، یک لای نفی بر سر «یزال» می‌آورند و می‌گویند: «لا یَزال چنین است»، یعنی پیوسته و همیشه چنین است.

گاهی این امر همیشگی اَمد [انتها] ندارد، مثلاً می‌گوید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ‏ مُخْتَلِفین‏» اگر خداوند می‌خواست اراده می‌کرد همه مردم بر یک دین و فرهنگ واحد باشند؛ ولی چنین اراده نکرده است و همیشه انسان‌ها بر دین و فرهنگ‌های مختلف هستند.

گاهی نیز یک سنت ثابت و همیشگی است تا غایت و انتهایش محقق شود و در آیه ۲۱۷ سوره بقره از این جنس است، خداوند می‌فرماید کافران همیشه و پیوسته با شما می‌جنگند؛ تا کی این جنگ ادامه دارد؟! تا وقتی که شما را از دینتان بازگردانند، اگر بتوانند!

این فراز «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» می‌گوید تقابل شما با کفار تمامی ندارد تا وقتی که کامل از دینتان بازگردید، حالا بروید بر سر یک پرونده مذاکره کنید، هسته‌ای حل شود، موشکی هست، موشکی حل شود، حقوق اقلیت‌ها و آزادی بیان و حقوق بشر و تعارضاتش با امور مختلف دین شما است! خلاصه تا دست از دینتان برندارید، آنها دست از سر شما برنمی‌دارند.

...........

در مورد این یادداشت برخی مدعی بودند آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره «یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا...» که مورد استناد قرار گرفت اطلاق ندارد، نه اطلاق زمانی و نه مکانی و در واقع آیات مذکور ناظر به یک قضیه خارجیه بوده و محدود به کفار لجوج و عنود قریش بوده است! شواهدی آن عزیزان برای ادعایشان آوردند که ضمن بیان آنها کمی تقویتش نیز می‌کنم:

🔻 از جمله شواهد آن عزیزان برای اینکه آیه ناظر به یک قضیه خارجیه است، این بود که در آیه شریفه به مصادیقی چون: مانع‌شدن از زیارت‌خانه خدا و اخراج اهل آن از آنجا اشاره شده است. «صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ» این مصادیق نشان می‌دهد آیه در مقام بیان یک قاعده همیشگی نیست؛ بلکه یک قضیه خاص را بیان می‌کند. مثلاً در آیه 191 بقره خداوند می‌فرماید: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ» سیاق آیه و سایر آیات و سنت پیامبر اکرم گویا است که این آیه ناظر به همان فضای خاص بوده است، نه اینکه بعد از فتح مکه و اسلام آوردن جزیرة العرب همچنان مسلمانان هرجا کافران را دیدند بکشند. آیه ۲۱۷ بقره نیز به همین ترتیب همینطور است و ناظر به همان فضا و کافران قریش است. «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» یعنی کفار قریش پیوسته با شما مى‏جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند؛ نه اینکه همه کفار همیشه با شما می‌جنگند و تا شما از دینتان دست برندارید دست از سر شما برنمی‌دارند.

🔻 اما در پاسخ عرض می‌کنم: ما نمی‌گوییم لایزال همه کفار با مسلمانان می‌جنگند تا مسلمانان دست از دینشان بردارند. بلکه آیات مختلفی نشان می‌دهد می‌توان به برخی از کفار دوستی کرد و جنگی با برخی از کفار وجود ندارد: «لا ینْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ‏ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (الممتحنه:8)

اما لایزال برخی از کفار که اینها رئوس طاغوت و دشمنان هستند با مسلمانان می‌جنگند و تا وقتی مسلمانان دست از دین خود برندارند، آنها دست از سر مسلمانان بر نمی‌دارند. یک جنگ همیشگی بین این دو وجود دارد و این طواغیت تا وقتی که بتوانند «إِنِ اسْتَطاعُوا» دست از سر مسلمانان برنمی‌دارند؛ یا باید مسلمانان به قدرتی برسند که طاغوت‌ها دست از فتنه‌گری خود بردارند و دیگر نتوانند به آنها ظلم کنند، یا این طواغیت موفق شوند «یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ» شما مسلمانان را از دینتان برگردانند.

در نتیجه فراز «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» مردد در این است که بگوییم «لا یزال کفار قریش اگر بتوانند با حضرت رسول و اصحاب ایشان در جنگ خواهند بود تا وقتی که آنها دست از دینشان بردارند» یا بگوییم: «لا یزال همیشه طاغوت‌ها با مسلمانان در جنگ هستند تا وقتی که یا به واسطه قدرت مسلمانان، طاغوت‌ها نتواند مقابل مسلمانان کاری کنند یا اینکه مسلمانان دست از دین خود بردارند.»

🔻 عرض ما این است که درست است که ضمایر درون آیه به کفار قریش و اصحاب پیامبر بازمی‌گردد؛ اما آیه در مقام بیان یک سنت همیشگی است، نه یک قضیه خاص کفار قریش، در آیات قرآن که معجزه جاودان و کتاب هدایت برای همیشه انسان‌ها و همه نسل‌ها در همه مکان‌ها است، اصل بر این است که آیات در مقام بیان یک احکام کلی و همیشگی هستند، نه اینکه مربوط به قضیة فی واقعة باشند. یعنی کسی که ادعا می‌کند آیه مذکور و آیات مشابه منحصر به همان کفار و زمان و مکان است و ارتباطی با ما که مخاطبان قرآن هستیم ندارد، بایست قرینه محکمی بیاورد که در چنین تردیدهایی دست از این اصل کشیده شود. یعنی اصل موافق برداشت ما است نه برداشت آن عزیزان.

در آیه مذکور در ابتدای آیه شریفه حکم حرمت جنگ در ماه‌های حرام آمده است «یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیر» که یک قضیه حقیقیه و برای همیشه است؛ در پایان آیه شریفه حکم ارتداد آمده است «وَ مَنْ یرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» که باز یک حکم همیشگی است و اینها برخلاف مدعای آن عزیزان است که آیه اختصاص به یک قضیه خاص دارد.

 

🔻 فراز «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» را اگر در کنار آیات دیگری ببینیم که یک سنت همیشگی در تقابل جریان حق و باطل را ذکر می‌کنند، آن آیات قرینه می‌شوند که اینجا نیز خداوند تبارک‌وتعالی در مقام بیان یک سنت همیشگی است. به طور مثال در آیه ۳۶ نحل آمده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» در همه امت‌ها رسولانی آمدند که شعارشان این بود «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» یک تقابل همیشگی با طواغیت برای همه انبیاء بوده است و یک قضیه مختص نبی مکرم اسلام نبوده است. در آیه ۷۶ نساء آمده است: «الَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً» کسانی که اهل ایمان هستند در راه خدا می‌جنگند و کسانی اهل کفر هستند در راه طاغوت می‌جنگند، پس بجنگید با رئوس و بزرگان شیطان؛ این آیه یک نزاع همیشگی بین دو ولایت الله و ولایت طاغوت و دستور به جنگ با رئوس آنها را بیان می‌کند، تقابل و تنافی بین دو ولایت که همیشه هست و تعطیل بردار نیست.

آنچه عرض شد در مورد آیه: «وَ لَنْ‌ تَرْضىٰ‌ عَنْکَ‌ الْیهُودُ وَ لاَ النَّصٰارىٰ‌ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» (بقره:۱۲۰) نیز برقرار است؛ یعنی در این تقابلی که جریان انبیاء با جریان طاغوت همیشه دارند و یهود بنا به آیاتی مشابه: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا» (مائده:۸۲) همیشه یک پای این دشمنی با جریان نبی خاتم یعنی اسلام هستند، همان سنت اشاره شده در آیه محل بحث جاری است و تقابل با آنها برقرار است و آنها دست از سر مسلمانان برنمی‌دارند تا وقتی که یا دیگر نتوانند یا مسلمانان دست از دینشان بردارند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خداوند در آیه ۱۴ صف به اهل ایمان دستور می‌دهد: ناصر خداوند باشید.

«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوٓا أَنْصَارَ اللَّهِ»

خب بلافاصله به ذهن می‌آید چگونه ناصر خداوند باشیم؟! و خداوند بلافاصله پاسخ می‌دهد:

«کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِیٓ إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ»

مثل عیسی که از حواریون پرسید: چه کسی مرا در راه خدا کمک می‌کند؟! حواریون گفتند: ما ناصران خداییم.

 

نصرت خدا، همیشه در قالب نصرت یک ولی خدا است، برای ناصر خدا شدن باید حواری ولی خدا شد، فکرت و ذکرت دنبال کردن ولی خدا و همراهی با او و نصرتش باشد.

باید حواری شد تا ناصر خدا محسوب شویم تا مشمول قواعدی چون: «وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُٓ» (حج:۴۰) قطعا خداوند نصرت می‌دهد ناصر خودش را شویم و «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ» (آل‌عمران:۱۶۰) اگر خداوند شما را نصرت دهد دیگر کسی بر شما پیروز نمی‌شود.

 

در ادامه آیه ۱۴ صف نیز همین قاعده پیروزی اهل ولایت و نصرت خداوند آمده است:

«فَآمَنَتْ طَآئِفَةٌ مِنْ بَنِیٓ إِسْرَآئِیلَ وَکَفَرَتْ طَآئِفَةٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»

پس طایفه‌ای از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند؛ در نتیجه کسانی که ایمان آوردند، بر ضد دشمنانشان یاری دادیم تا پیروز شدند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

می‌گویند در سیاست خارجی باشد شعارمان این باشد:

با دوستان مروت با دشمنان مدارا؛

این ضرب المثل برگرفته از بیتی از غزلیات حافظ است که می‌گوید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

اما عزیزانی که این شعار را محور سیاست خارجی خود می‌گذارند این کلام حافظ شیرازی که در واقع حافظ قرآن است و کلام او بیانی از معارف قرآن است را اشتباه فهمیده‌اند.

آن دشمنی که باید با او مدارا کرد دشمنی در مسائل شخصی و اختلافات در منافع است اما آن دشمنی که چون بر سر دفاع از مظلوم و حق هستی، چون بر سر حکم خدا هستی با شما دشمنی دارد، آن دشمنی که بر سر دین شما با شما دشمنی دارد را نباید مدارا کرد.

قرآن می‌گوید: «لاٰ یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ‌... إِنَّمٰا یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ قٰاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ وَ ظٰاهَرُوا عَلىٰ إِخْرٰاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ‌» (ممتحنه:۸-۹)

خداوند شما را  [امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌‏اند، باز نمى‌‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست ‏دارد.  فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏‌دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏‌راندنتان با یکدیگر همکاری کرده‌‏اند. و هر کس آنان را به دوستى گیرد از ستمگران است.

.........

آیت‌الله خامنه‌ای:

دعای امام سجاد علیه‌السلام چنین است: پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه‌ی دشمنانِ خودمان مدارا کنیم، مگر آن دشمنی که من به خاطر تو با او دشمنی کردم.

 

در دعای چهل و چهارم صحیفه‌ی سجادیه - که دعای ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را می‌خواندند - حضرت چیزهائی را از خدای متعال برای ماه رمضان درخواست می‌کنند؛ از جمله‌ی چیزهائی که درخواست می‌کنند، این است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه‌ی دشمنانِ خودمان صلح کنیم، سلم و مدارا پیشه کنیم. بعد بلافاصله می‌فرمایند: «حاشی من عودی فیک و لک فأنه العدوّ الّذی لانوالیه و الحرب الّذی لانصافیه»؛ مگر آن دشمنی که من به خاطر تو با او دشمنی کردم، در راه تو با او دشمنی کردم. این دشمنی است که ما هرگز با او دم از آشتی نخواهیم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.

 

 امام اینجوری بود؛ دشمنىِ شخصی با کسی نداشت. اگر کدورتهای شخصی‌ای هم بود، امام زیر پا می‌گذاشت؛ اما دشمنی به خاطر مکتب، برای امام بسیار جدی بود. همان امامی که از اول شروع نهضت در سال ۱۳۴۱ روی توده‌ی مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومی، از اهل هر گروه و مذهبی، با آغوش باز میپذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعه‌هائی را از خود طرد کرد. کمونیست‌ها را صریح طرد کرد. آن روز برای خیلی از ماها که در اول انقلاب دست‌اندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیست‌ها موضعگیری کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرال‌مسلکها و دلباختگان به نظام‌های غربی و فرهنگ غربی، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستی و ملاحظه‌ای نکرد. مرتجعین را - کسانی که حاضر نبودند حقائق الهی و روح قرآنی احکام اسلامی را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند - از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّی از افرادی که در دائره‌ی فکری و مبانی اسلامی او قرار نمی‌گرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالی که با آنها هم دشمنی شخصی نداشت.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری