شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۳۰ مطلب با موضوع «اسلام ناب و دشمن شناسی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔻 در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام صادق (علیه‌السلام) روایتی آمده است که در آن به یکی از سنن مهم الهی در تربیت و رشد مؤمنین یعنی وجود همیشگی دشمن برای مؤمنان اشاره شده است:

🔻قوم عاد در دشتی زندگی می‌کردند و دارای کشت و زراعت و درختان خرمای بسیاری بودند، عمرهای طولانی و قامت‌های بلند داشتند، اما بت می‌پرستیدند. به همین خاطر خداوند هود (علیه‌السلام) را در میان آنها به پیامبری برگزید تا آنها را به اسلام (تسلیم مقابل اراده الهی) دعوت نماید و همتایی برای خداوند قائل نشوند. اما قوم عاد، زیر بار نرفتند و به پیامبر خود ایمان نیاوردند و او را آزار دادند. به همین علت به خواست خداوند، به مدت هفت سال از آسمان باران نبارید و قوم هود دچار قحطی شدند. هود کشاورز بود و کشتزار خود را آبیاری می‌کرد. گروهی از قوم قحطی زده او به سوی منزل او آمده و سراغش را گرفتند. زنی یک‌چشم و سپید موی از منزل بیرون آمد و گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما از سرزمین فلان هستیم و دچار قحطی و خشکسالی شده‌ایم. نزد هود آمده‌ایم تا از او درخواست کنیم دعا کند که بر ما باران ببارد و سرزمینمان حاصلخیز گردد. آن زن گفت: اگر دعای هود مستجاب می‌شد، برای خودش دعا می‌کرد؛ چرا که همه کشت او به‌خاطر بی‌آبی سوخته و از بین رفته است. گفتند: او الآن کجاست؟ گفت: الان در فلان جاست.

🔻 آنان نزد هود آمدند و گفتند: پیامبر خدا! خشکسالی و قحطی سرزمین ما را فراگرفته و از آسمان بارانی نباریده است. از خداوند درخواست کن که سرزمین ما حاصلخیز گردد و باران ببارد. هود آماده نمازخواندن شد و نماز به‌جای آورد و برای آنان دعا کرد و به آنان گفت: به شهر و دیار خود برگردید که آسمان شهرتان بارانی شده و سرزمینتان حاصلخیز گشته است.

🔻قوم هود گفتند: ای پیامبر خدا! ما موضوعی عجیب‌وغریب دیدیم.  گفت: چه دیدید؟ آنان ماجرای گفتگوی خود و آن زن کور و سپیدموی را بازگو کردند.

 هود گفت: او همسر من است و من از پروردگار برای او طول عمر دعا می‌کنم. گفتند: چرا برای طول عمر او دعا می‌کنی؟! حضرت پاسخ داد: «لِأَنَّهُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مُؤْمِناً - إِلَّا وَ لَهُ عَدُوٌّ یُؤْذِیهِ وَ هِیَ عَدُوَّتِی - فَلَأَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ أَمْلِکُه - خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ یَمْلِکُنِی‏» خداوند، هیچ انسان مؤمنی را نیافریده، مگر آن که دشمنی دارد که او را اذیت می‌کند و آن زن، دشمن من است و اگر دشمن من از زیردستان و نزدیکان من باشد، بهتر از آن است که دشمن من کسی باشد که بر من مسلط باشد.

🔻هود در میان قوم خود ماند و آنان را به ایمان به خداوند دعوت می‌کرد و از پرستش بت‌ها نهی می‌کرد تا آن که سرزمین آنها حاصلخیز شده و خداوند بر آنان باران بارید و در این باره، خداوند در قرآن فرموده است: «وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ» اما آنان همان‌طوری که پروردگار سخن آنها را نقل کرده است، گفتند: «یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» و هنگامی ایمان نیاوردند، خداوند بر آنان بادی بسیار تند و سرد فرو فرستاد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امام قله بود...

مصاحبه روزنامه عصر ایرانیان 14 بهمن 1403

🔻 ما پرسیدیم ویژگی‌های ممتاز سید روح‌الله موسوی خمینی که ایشان را امام می‌کند، بگویید، شما گفتید: «معتقدم قبل از امام خمینی نیز ما عالم و روحانی ممتاز که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته است، داشته‌ایم و برخی را نام بردید و گفتید: بعد از امام خمینی نیز علمایی که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته باشند داریم و کسانی چون شهیدان صدر و بهشتی و حضرت آقا را نام بردید.» آیا یعنی واقعاً شما همه این بزرگان را در یک سطح می‌دانید؟!

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

خیر؛ آنچه عرض کردم ویژگی‌هایی بود که جنس امام را از جنس خیلی‌های دیگر متمایز می‌کرد، اما این ویژگی‌ها به قول طلبه‌ها تشکیکی هستند، جنس همه این علمایی که نام بردم از جنس امام است همه آنها این‌طور است که از یک عمق علمی و پخته و با جامعیت به مسائل می‌نگرند، نگاهی کلان و تمدنی دارند، همگی به دنبال تحقق دین در صحنه عینی اجتماع هستند، اهل اتکا به خداوند و شجاع و امیدوار هستند، همگی خودساخته هستند و... اما این صفات مانند ایمان است، اهل ایمان که شدی اهل نجات هستی؛ اما خود ایمان نیز مراتب دارد. خود حضرت آقا در مورد امام می‌فرمایند: «حقیقتاً امام بزرگوار ما یک استثنا در تاریخ ما و یک قلهٔ بلند در حرکت ملت ایران بود... رجال تاریخى کشور را ما مى‌شناسیم. بنده کم‌وبیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد... ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آنها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این‌گونه شخصیت‌ها قرار مى‌گیرد. بنده شرح‌حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدم‌های سنجیده را در کتاب‌ها خوانده‌ام یا در زندگى‌ام با آنها برخورد داشته‌ام؛ حقاً فاصلهٔ بین آنها و امام بزرگوار، فاصله‌ى زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به‌تنهایی از نظایر خود جلوتر و پیش‌تر است.» (۱۰ خرداد ۱۳۸۴)

در جای دیگری می‌فرمایند: «شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل‌مقایسه نبود.» (۱۷ خرداد ۱۳۶۸) این جنس توصیفات را از امام فقط ایشان هم ندارند، مثلا آیت‌الله جوادی و آیت‌الله بهاءالدینی و خیلی‌های دیگر امام را که می‌خواهند توصیف کنند، می‌گویند: «تالی تلو معصوم». یعنی کسی که معصوم نیست؛ ولی پا جای پای معصوم گذاشته، می‌خواهی در عصر خودت شبیه‌ترین شخصیت به معصوم را درک کنی امام را ببین.

پس اینکه عرض کردم، افراد ممتازی از جنس امام، یعنی کسانی که اهل قیام لِله برای تحقق تمام دین با آن ویژگی‌ها که عرض شد قبل و بعد از امام هستند، اما این به معنی این نیست که در این جنس ممتازین همه یک شکل هستند، بلکه در میان این ممتازین امام قله است، امام فرصت یافته است که همه این ویژگی‌هایی که عرض شد را به شکل کاملی به فعلیت برساند. بعد از امام، تربیت آدم‌های از جنس امام در ذیل شخصیت مثل امام فراهم‌تر شد.

مثلا در یک بازه‌ای نزدیک به پیروزی انقلاب وقتی امام در مقابل آمریکا موضع محکم و تند می‌گیرد، بزرگی چون شهید مطهری می‌گوید ای‌کاش امام چنین نمی‌کرد. آیت‌الله ری‌شهری نقل می‌کند: «در آن وقت امام تازه به پاریس رفته بودند یا می‌خواستند بروند و در ارتباط با مسائل سیاسی جاری، اعلامیهٔ تندی علیه رژیم شاه و حمایت آمریکا از او صادر کرده بودند. استاد در پاسخ این‌جانب و در تحلیل شرایط جاری فرمود: اعلامیهٔ امام تند است، این‌گونه که امام با آمریکا برخورد می‌کند، آمریکا نخواهد گذاشت انقلاب پیروز شود. نفت ایران برای آمریکا مانند آب برای موجود زنده است. آمریکا نمی‌تواند از نفت ایران صرف‌نظر کند، لذا اگر احساس کند با سقوط رژیم شاه، حکومتی در ایران تحقق خواهد یافت که در آن آمریکا هیچ منفعتی ندارد، با تمام توان مانع از سقوط رژیم خواهد شد. ازاین‌رو برخوردهای امام باید به‌گونه‌ای باشد که آمریکا منافع خود را در ایران صددرصد در خطر نبیند. هر چند مقصود استاد، ضرورت رعایت ملاحظات سیاسی برای تحقق پیروزی انقلاب اسلامی از ناحیهٔ امام بود، لیکن کاملاً مشهود بود که استاد نمی‌توانست باور کند که راهی را که امام در پیش گرفته است به سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی، خواهد انجامید» اما کسی مثل شهید مطهری با مسیر امام پیش می‌رود و می‌بیند شد و آمریکا نتوانست غلطی کند.

در یک بازه‌ای قبل از پیروزی انقلاب در خرداد ۵۷ کمتر از چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، علما و حتی روحانیون انقلابی شعارشان می‌شود مبارزه منفی، یعنی هزینه ندهیم با عدم حضور خودمان مبارزه کنیم، امام می‌گویند: مبارزه فعال در صحنه داشته باشید، نمی‌شود به دریا زد و دامن انسان تَر نشد، علما همراهی نمی‌کنند می‌گویند جواب این خون‌ها را چه کسی می‌دهد و خلاصه کار ‌می‌رسد به جایی که دولت و رسانه‌های خارجی اینطور انعکاس می‌دهند که مبارزات تمام شد و روحانیت با رژیم مصالحه کردند! اینجاست که آن فضلای روحانی و چهره‌های شاخص که قبلش با جریان مبارزه منفی که توصیه مراجع قم است همراه شده بودند پشیمان می‌شوند و مثلا روحانیون تبعیدی در یک اقدام هماهنگ بیانیه‌ای صادر می‌کنند و می‌نویسند: «در حال حاضر عموم طبقات ملت ما اعم از روحانی و دانشگاهی و بازاری و کارگر و کشاورز و غیرهم دچار اضطراب و التهاب شدید شده و از آن بیم دارند که مبادا مبارزه‌ی خونین و مقدسی که به قیمت جان عزیز صدها بی‌گناه و ... [آغاز شد] دیگر تمام شده است، متوقف یا کند شود و یا سطح آن تنزل یابد.... ملت ایران و ناظران مسلمان سراسر جهان برای نجات ایران چشم امید به مبارزات مراجع عظام تقلید دوخته تا ببیند که با پشتیبانی آنان از مبارزه بی‌امان مرجع عالی‌قدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی الخمینی چگونه آزادی و استقلال و ثروت و عزین این کاروان غارت‌زده را از دشمن باز می‌ستاند و چگونه در سایه عنایات پروردگار این قافله گم‌گشته را به مقصد می‌رسانند؟ از نظر مراجع عظام مخفی نخواهد ماند که انتظار ملت از آنان انتظاری است قرین حق و توأم با صدق و شک نیست که فرمان خدا و رسالت تبلیغ رهبران دینی را بر آن می‌دارد که با استفاده از موقعیت‌های حساس و مناسب به پیشنهادهای ما که از مراکز تبعید به سنگر مبارزه ارسال می‌شود، توجه مبذول فرموده تا شاید بدین وسیله گذشته اسف انگیز جریان چهلم اخیر قم جبران گشته و آب رفته به جوی بازگردد.» این فضلا خودشان در جریان مبارزات فهمیدند که جز از راهی که امام مشخص می‌کند نمی‌توان به مقصد رسید.

در یک بازه‌ای در اولین روزهای آغاز جنگ وقتی حضرت آقا گزارش وضعیت نیروی هوایی ما را می‌شنود دلش خالی می‌شود و نزد امام می‌رود. حضرت آقا می‌گوید: «کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست این‌هاست. این‌ها ... مى‌گویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مى‌کنم، ... این حرف‌ها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مى‌رساند، درست مى‌کند، هیچ طور نمى‌شود. منطقاً حرف امام براى من قانع‌کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مى‌دانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشت؛ لذا دلم قرص شد، آمدم به این‌ها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین‌ها را هرچه مى‌توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و این‌هائى که قرار بود بعد از پنج شش روز به‌کلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مى‌کند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مى‌گذرد، هنوز دارند کار مى‌کنند!»

اینها نمونه‌هایی بود که خواستم نشان دهم که این امام که قله است، چطور دست بقیه را می‌گیرد و با خود بالا می‌کشد، چطور بقیه را با خود رشد می‌دهد. امام قله است و با دیدن این قله خیلی‌ها راه برایشان روشن شد، خیلی‌ها توانستند بالا بیایند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 نوع تعامل ما با دیگران چگونه باید باشد؟! یک جاهایی قرآن می‌گوید با برخی از کافران خوبی کنید با قسط با آن‌ها رفتار کنید، یک جاهایی می‌گوید با برخی از کافران با غلظت و شدید برخورد کنید، اصلاً چرا با آنان نمی‌جنگید؟! یک جاهایی می‌گوید از اطاعت آنها دوری کنید و... حالا تکلیف چیست؟! نسخه ما چیست؟! خوبی کنیم؟ بجنگیم؟ اطاعت نکنیم؟! ملاک چیست؟! گارد اولیه ما چه باشد؟! گارد جنگ یا صلح و دوستی؟ یا انقطاع؟! و...

🔻 نکته مهم که متأسفانه حتی در سطوح بالا مثل ریاست‌جمهوری نیز به آن دقت نمی‌شود، اینکه فکر می‌کنند باید همه را یک‌کاسه کرد و یا با همه از سر صلح و دوستی درآمد، یا از سر جنگ! اما در واقع موضوع هر کدام از احکامی که دین و قرآن برای ما مشخص می‌کند، متفاوت است؟

🔻 گارد اولیه و حاکم ما نسبت به همه طاغوت‌ها و هرآنچه غیر خداوند است، عدم اطاعت باید باشد، فرقی ندارد که روبروی ما مسلمان است یا کافر، هرکس جز از طریق ولایت الهی و جاری‌کننده قوانین الهی، بخواهد اعمال ولایت کند، ما موظفیم که از رفتن ذیل ولایت و قوانین او اجتناب کنیم. قرآن می‌گوید: این شعار همه انبیاء در همه سرزمین‌ها و زمان‌ها بود که: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (نحل:۳۶) خداوند را اطاعت کنید و از طاغوت اجتناب کنید. اجتناب به معنای بروید بجنگید نیست، یعنی از او دوری کنید، منقطع باشید از او، مقابلش استقلال داشته باشید، از او اطاعت نکنید، به او تکیه نکنید، او را دوست خودتان نگیرید. وقتی بحث ولایت و سرسپردگی و اطاعت شود، غیر از خداوند همه طاغوت هستند و باید از آنها اجتناب کرد. حالا در این مسیر عدم اطاعت ممکن است گاهی لازم شود قدرت داشته باشیم و با اعمال قدرت و جنگ اجازه ندهیم، طاغوت‌ها اراده خود را بر ما تحمیل کنند و گاهی هم ممکن است قدرت نداشته باشیم و تقیه کنیم و به‌ظاهر و به‌ضرورت، به‌صورت محدود جاهایی از آنها اطاعت کنیم؛ اما این اطاعت‌کردن محدود، خلاف اصل است و موقت و به‌قدر ضرورت. قرآن به این عدم اطاعت و حفظ استقلال مقابل دیگران «جهاد کبیر» می‌گوید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً» (فرقان:۵۲).

🔻 حال که گارد و اصل اولیه روشن شد، ممکن است برخی از کفار باشند که بنایی ندارند که اراده خود را بر شما تحمیل کنند و بر سر دین شما نیز با شما جنگی ندارند و با استقلال و حاکمیت ارضی شما نیز کاری ندارند، نسبت به این دسته از کفار، قرآن می‌گوید: با آنان با خوبی وارد شوید، محبت کنید با قسط و برابری رفتار کنید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (ممتحنه:۸) خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.

🔻 با این جنس کفار روابط سیاسی و تجاری و علمی و... داشته باشید؛ اما برخی از کفار و طاغوت‌ها هستند که دست‌بردار نیستند، با دین شما کار دارند، به حاکمیت ارضی و استقلال شما تجاوز می‌کند، می‌خواهند اراده خود را بر شما تحمیل کند، با آنها چه باید کرد؟ با آنها هم صلح و دوستی؟ با آنها هم در عین زورگویی و تحریم‌کردنشان، در عین کارداشتنشان با دین ما، در عین تجاوزگریشان، دست دوستی و برادری بدهیم؟! اینجا را قرآن می‌گوید:

«إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه:۹) فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏راندنتان با یکدیگر هم‌پشتی کرده‏اند و هر کس آنان را به دوستى گیرد، آنان همان ستمگران‌اند.

📌 اینجاست که ما به آقای ظریف، پزشکیان، روحانی، خاتمی و امثالهم اشکال داریم، قرآن می‌گوید: مقابل رئوس و بزرگ این جنس کافران محکم بایستید و بجنگید، تا دست از این رفتار زورگویانه و تجاوزگری‌شان بردارند: و اگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که [از پیمان‏شکنى‏] باز ایستند. (التوبه:۱۲) چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین‏بار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمى‏جنگید؟ آیا از آنان مى‏ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید. (التوبه:۱۳)

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

جنگ همیشگی...

🔻 در سال دوم هجرت دو ماه قبل از جنگ بدر، پیامبر اکرم پسرعمه خود عبدالله بن جحش را همراه ۸ نفر به منطقه نخلة فرستاد تا اخبار قریش را برای ایشان بیاورند. آنان در این منطقه به کاروان قریش برخوردند و کاروانیان از دیدن آنها ترسیدند، اما آن روز، روز آخر ماه رجب و در قانون عرب جنگ در ماه‌های حرام، ممنوع بود. مسلمانان اگر این قانون را می‌شکستند و با اینها جنگ می‌کردند در جزیرةالعرب به‌عنوان یک سنت‌شکن شناخته می‌شدند و اگر هم صبر می‌کردند تا وارد شعبان شوند، کاروان قریش وارد محدوده مکه می‌شد و دیگر مسلمانان نمی‌توانستند با این کاروان کاری داشته باشند.

کاروانیان قریش دیدند، یکی از مسلمانان سرِ خود را تراشیده است و دیگر خیالشان راحت شد و گمان کردند اینها برای حج عمره به این‌سو آمده‌اند و دست از آمادگی برای جنگ برداشتند؛ اما مسلمانان با همه این وجود آنها را غافلگیر کردند و با پرتاب تیر، یک نفر از کاروانیان را کشتند و با هجوم خود دو نفرشان را اسیر کردند و بقیه گریختند.

 

🔻 کاروان تجاری غنیمت گرفته شده با اسیران به مدینه آمد. عبدالله خمس غنایم را برای پیامبر کنار گذاشت و بقیه را بین یاران خود تقسیم کرد. نقل است وقتی به مدینه رسیدند پیامبر به آنان فرمود: «من به شما فرمان نداده بودم که در ماه حرام بجنگید!» و از تصرف در غنایم و تحویل گرفتن اسیران نیز خودداری کرد. مسلمانان نیز شروع به سرزنش عبدالله و یارانش کردند و قریش نیز شروع به تبلیغ علیه مسلمانان که محمد و یارانشان ماه حرام را حلال شمرده‌اند!

 

🔻 در این فضا آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره نازل شد: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ» از تو در باره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند. «قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ» بگو: «جنگ در آن، گناهى بزرگ است» اما کافران از این نکته سوءاستفاده نکنند؛ چون کار آنها بدتر است. «وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» و باز داشتن از راه خدا و کفرورزیدن به او و [باز داشتن از] مسجدالحرام [حج‏]، و بیرون‌راندن اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهى‏] بزرگ‌تر، و فتنه‌انگیزی از کشتار بزرگ‌تر است.

تا به این فراز رسید: «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» آنان پیوسته با شما مى‏جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند؛ [آیه ادامه دارد.]

🔻 «زالَ و یَزالُ» فعل و به معنای تغییرکردن از حالتی یا مکانی است، حال اگر امری همیشه ثابت و بدون تغییر باشد، یک لای نفی بر سر «یزال» می‌آورند و می‌گویند: «لا یَزال چنین است»، یعنی پیوسته و همیشه چنین است.

گاهی این امر همیشگی اَمد [انتها] ندارد، مثلاً می‌گوید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ‏ مُخْتَلِفین‏» اگر خداوند می‌خواست اراده می‌کرد همه مردم بر یک دین و فرهنگ واحد باشند؛ ولی چنین اراده نکرده است و همیشه انسان‌ها بر دین و فرهنگ‌های مختلف هستند.

گاهی نیز یک سنت ثابت و همیشگی است تا غایت و انتهایش محقق شود و در آیه ۲۱۷ سوره بقره از این جنس است، خداوند می‌فرماید کافران همیشه و پیوسته با شما می‌جنگند؛ تا کی این جنگ ادامه دارد؟! تا وقتی که شما را از دینتان بازگردانند، اگر بتوانند!

این فراز «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» می‌گوید تقابل شما با کفار تمامی ندارد تا وقتی که کامل از دینتان بازگردید، حالا بروید بر سر یک پرونده مذاکره کنید، هسته‌ای حل شود، موشکی هست، موشکی حل شود، حقوق اقلیت‌ها و آزادی بیان و حقوق بشر و تعارضاتش با امور مختلف دین شما است! خلاصه تا دست از دینتان برندارید، آنها دست از سر شما برنمی‌دارند.

...........

در مورد این یادداشت برخی مدعی بودند آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره «یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا...» که مورد استناد قرار گرفت اطلاق ندارد، نه اطلاق زمانی و نه مکانی و در واقع آیات مذکور ناظر به یک قضیه خارجیه بوده و محدود به کفار لجوج و عنود قریش بوده است! شواهدی آن عزیزان برای ادعایشان آوردند که ضمن بیان آنها کمی تقویتش نیز می‌کنم:

🔻 از جمله شواهد آن عزیزان برای اینکه آیه ناظر به یک قضیه خارجیه است، این بود که در آیه شریفه به مصادیقی چون: مانع‌شدن از زیارت‌خانه خدا و اخراج اهل آن از آنجا اشاره شده است. «صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ» این مصادیق نشان می‌دهد آیه در مقام بیان یک قاعده همیشگی نیست؛ بلکه یک قضیه خاص را بیان می‌کند. مثلاً در آیه 191 بقره خداوند می‌فرماید: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ» سیاق آیه و سایر آیات و سنت پیامبر اکرم گویا است که این آیه ناظر به همان فضای خاص بوده است، نه اینکه بعد از فتح مکه و اسلام آوردن جزیرة العرب همچنان مسلمانان هرجا کافران را دیدند بکشند. آیه ۲۱۷ بقره نیز به همین ترتیب همینطور است و ناظر به همان فضا و کافران قریش است. «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» یعنی کفار قریش پیوسته با شما مى‏جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند؛ نه اینکه همه کفار همیشه با شما می‌جنگند و تا شما از دینتان دست برندارید دست از سر شما برنمی‌دارند.

🔻 اما در پاسخ عرض می‌کنم: ما نمی‌گوییم لایزال همه کفار با مسلمانان می‌جنگند تا مسلمانان دست از دینشان بردارند. بلکه آیات مختلفی نشان می‌دهد می‌توان به برخی از کفار دوستی کرد و جنگی با برخی از کفار وجود ندارد: «لا ینْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ‏ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (الممتحنه:8)

اما لایزال برخی از کفار که اینها رئوس طاغوت و دشمنان هستند با مسلمانان می‌جنگند و تا وقتی مسلمانان دست از دین خود برندارند، آنها دست از سر مسلمانان بر نمی‌دارند. یک جنگ همیشگی بین این دو وجود دارد و این طواغیت تا وقتی که بتوانند «إِنِ اسْتَطاعُوا» دست از سر مسلمانان برنمی‌دارند؛ یا باید مسلمانان به قدرتی برسند که طاغوت‌ها دست از فتنه‌گری خود بردارند و دیگر نتوانند به آنها ظلم کنند، یا این طواغیت موفق شوند «یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ» شما مسلمانان را از دینتان برگردانند.

در نتیجه فراز «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» مردد در این است که بگوییم «لا یزال کفار قریش اگر بتوانند با حضرت رسول و اصحاب ایشان در جنگ خواهند بود تا وقتی که آنها دست از دینشان بردارند» یا بگوییم: «لا یزال همیشه طاغوت‌ها با مسلمانان در جنگ هستند تا وقتی که یا به واسطه قدرت مسلمانان، طاغوت‌ها نتواند مقابل مسلمانان کاری کنند یا اینکه مسلمانان دست از دین خود بردارند.»

🔻 عرض ما این است که درست است که ضمایر درون آیه به کفار قریش و اصحاب پیامبر بازمی‌گردد؛ اما آیه در مقام بیان یک سنت همیشگی است، نه یک قضیه خاص کفار قریش، در آیات قرآن که معجزه جاودان و کتاب هدایت برای همیشه انسان‌ها و همه نسل‌ها در همه مکان‌ها است، اصل بر این است که آیات در مقام بیان یک احکام کلی و همیشگی هستند، نه اینکه مربوط به قضیة فی واقعة باشند. یعنی کسی که ادعا می‌کند آیه مذکور و آیات مشابه منحصر به همان کفار و زمان و مکان است و ارتباطی با ما که مخاطبان قرآن هستیم ندارد، بایست قرینه محکمی بیاورد که در چنین تردیدهایی دست از این اصل کشیده شود. یعنی اصل موافق برداشت ما است نه برداشت آن عزیزان.

در آیه مذکور در ابتدای آیه شریفه حکم حرمت جنگ در ماه‌های حرام آمده است «یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیر» که یک قضیه حقیقیه و برای همیشه است؛ در پایان آیه شریفه حکم ارتداد آمده است «وَ مَنْ یرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» که باز یک حکم همیشگی است و اینها برخلاف مدعای آن عزیزان است که آیه اختصاص به یک قضیه خاص دارد.

 

🔻 فراز «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» را اگر در کنار آیات دیگری ببینیم که یک سنت همیشگی در تقابل جریان حق و باطل را ذکر می‌کنند، آن آیات قرینه می‌شوند که اینجا نیز خداوند تبارک‌وتعالی در مقام بیان یک سنت همیشگی است. به طور مثال در آیه ۳۶ نحل آمده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» در همه امت‌ها رسولانی آمدند که شعارشان این بود «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» یک تقابل همیشگی با طواغیت برای همه انبیاء بوده است و یک قضیه مختص نبی مکرم اسلام نبوده است. در آیه ۷۶ نساء آمده است: «الَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً» کسانی که اهل ایمان هستند در راه خدا می‌جنگند و کسانی اهل کفر هستند در راه طاغوت می‌جنگند، پس بجنگید با رئوس و بزرگان شیطان؛ این آیه یک نزاع همیشگی بین دو ولایت الله و ولایت طاغوت و دستور به جنگ با رئوس آنها را بیان می‌کند، تقابل و تنافی بین دو ولایت که همیشه هست و تعطیل بردار نیست.

آنچه عرض شد در مورد آیه: «وَ لَنْ‌ تَرْضىٰ‌ عَنْکَ‌ الْیهُودُ وَ لاَ النَّصٰارىٰ‌ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» (بقره:۱۲۰) نیز برقرار است؛ یعنی در این تقابلی که جریان انبیاء با جریان طاغوت همیشه دارند و یهود بنا به آیاتی مشابه: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا» (مائده:۸۲) همیشه یک پای این دشمنی با جریان نبی خاتم یعنی اسلام هستند، همان سنت اشاره شده در آیه محل بحث جاری است و تقابل با آنها برقرار است و آنها دست از سر مسلمانان برنمی‌دارند تا وقتی که یا دیگر نتوانند یا مسلمانان دست از دینشان بردارند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خداوند در آیه ۱۴ صف به اهل ایمان دستور می‌دهد: ناصر خداوند باشید.

«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوٓا أَنْصَارَ اللَّهِ»

خب بلافاصله به ذهن می‌آید چگونه ناصر خداوند باشیم؟! و خداوند بلافاصله پاسخ می‌دهد:

«کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِیٓ إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ»

مثل عیسی که از حواریون پرسید: چه کسی مرا در راه خدا کمک می‌کند؟! حواریون گفتند: ما ناصران خداییم.

 

نصرت خدا، همیشه در قالب نصرت یک ولی خدا است، برای ناصر خدا شدن باید حواری ولی خدا شد، فکرت و ذکرت دنبال کردن ولی خدا و همراهی با او و نصرتش باشد.

باید حواری شد تا ناصر خدا محسوب شویم تا مشمول قواعدی چون: «وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُٓ» (حج:۴۰) قطعا خداوند نصرت می‌دهد ناصر خودش را شویم و «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ» (آل‌عمران:۱۶۰) اگر خداوند شما را نصرت دهد دیگر کسی بر شما پیروز نمی‌شود.

 

در ادامه آیه ۱۴ صف نیز همین قاعده پیروزی اهل ولایت و نصرت خداوند آمده است:

«فَآمَنَتْ طَآئِفَةٌ مِنْ بَنِیٓ إِسْرَآئِیلَ وَکَفَرَتْ طَآئِفَةٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»

پس طایفه‌ای از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند؛ در نتیجه کسانی که ایمان آوردند، بر ضد دشمنانشان یاری دادیم تا پیروز شدند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

می‌گویند در سیاست خارجی باشد شعارمان این باشد:

با دوستان مروت با دشمنان مدارا؛

این ضرب المثل برگرفته از بیتی از غزلیات حافظ است که می‌گوید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

اما عزیزانی که این شعار را محور سیاست خارجی خود می‌گذارند این کلام حافظ شیرازی که در واقع حافظ قرآن است و کلام او بیانی از معارف قرآن است را اشتباه فهمیده‌اند.

آن دشمنی که باید با او مدارا کرد دشمنی در مسائل شخصی و اختلافات در منافع است اما آن دشمنی که چون بر سر دفاع از مظلوم و حق هستی، چون بر سر حکم خدا هستی با شما دشمنی دارد، آن دشمنی که بر سر دین شما با شما دشمنی دارد را نباید مدارا کرد.

قرآن می‌گوید: «لاٰ یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ‌... إِنَّمٰا یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ قٰاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ وَ ظٰاهَرُوا عَلىٰ إِخْرٰاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ‌» (ممتحنه:۸-۹)

خداوند شما را  [امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌‏اند، باز نمى‌‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست ‏دارد.  فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏‌دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏‌راندنتان با یکدیگر همکاری کرده‌‏اند. و هر کس آنان را به دوستى گیرد از ستمگران است.

.........

آیت‌الله خامنه‌ای:

دعای امام سجاد علیه‌السلام چنین است: پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه‌ی دشمنانِ خودمان مدارا کنیم، مگر آن دشمنی که من به خاطر تو با او دشمنی کردم.

 

در دعای چهل و چهارم صحیفه‌ی سجادیه - که دعای ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را می‌خواندند - حضرت چیزهائی را از خدای متعال برای ماه رمضان درخواست می‌کنند؛ از جمله‌ی چیزهائی که درخواست می‌کنند، این است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه‌ی دشمنانِ خودمان صلح کنیم، سلم و مدارا پیشه کنیم. بعد بلافاصله می‌فرمایند: «حاشی من عودی فیک و لک فأنه العدوّ الّذی لانوالیه و الحرب الّذی لانصافیه»؛ مگر آن دشمنی که من به خاطر تو با او دشمنی کردم، در راه تو با او دشمنی کردم. این دشمنی است که ما هرگز با او دم از آشتی نخواهیم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.

 

 امام اینجوری بود؛ دشمنىِ شخصی با کسی نداشت. اگر کدورتهای شخصی‌ای هم بود، امام زیر پا می‌گذاشت؛ اما دشمنی به خاطر مکتب، برای امام بسیار جدی بود. همان امامی که از اول شروع نهضت در سال ۱۳۴۱ روی توده‌ی مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومی، از اهل هر گروه و مذهبی، با آغوش باز میپذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعه‌هائی را از خود طرد کرد. کمونیست‌ها را صریح طرد کرد. آن روز برای خیلی از ماها که در اول انقلاب دست‌اندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیست‌ها موضعگیری کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرال‌مسلکها و دلباختگان به نظام‌های غربی و فرهنگ غربی، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستی و ملاحظه‌ای نکرد. مرتجعین را - کسانی که حاضر نبودند حقائق الهی و روح قرآنی احکام اسلامی را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند - از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّی از افرادی که در دائره‌ی فکری و مبانی اسلامی او قرار نمی‌گرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالی که با آنها هم دشمنی شخصی نداشت.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 در رمضان سال دوم هجری وقتی مسلمانان تازه به مدینه هجرت کرده بودند و هنوز تشکیلاتشان قوی نشده بود، خبردار شدند که قریش به رهبری ابوسفیان یک کاروان تجاری به سمت شام  (غزه کنونی) فرستاده است. مسلمانان که پیش از آن نیز در حملاتی به کاروان‌های قریش، غنیمت‌هایی گرفته بودند، این بار نیز به‌قصد واردکردن ضربه‌ای بزرگتر به کفار قریش و تلافی اموال و حقوقی که از آنها در مکه مصادره شده بود، تصمیم گرفتند به این کاروان بزرگ در مسیر بازگشتش حمله کنند. پیامبر به مؤمنان گفتند که در خواب دیده‌اند عده کمی از کفار مقابل مسلمانان ظاهر شده‌اند و ایشان این خواب را به منزله بشارت الهی بر پیروزی مسلمان دانستند.

 

🔻 جاسوسان ابوسفیان، وی را در غزه خبردار کردند که اوضاع چنین است، او هم مکری کرد و تصمیم گرفت کاروان تجاری را از مسیر دیگری، نزدیک به دریا ببرد و از قریش و دیگر قبایلی که منافع اقتصادی در کاروان داشتند، خواست تا در عوض کاروان تجاری، لشکری مجهز به استقبال مسلمانان بفرستند!

 

🔻 لشکر مسلمانان ۳۱۳ نفر بود و فقط یک نفرشان اسب داشت و چند نفر تیروکمان و فقط ۷۰ نفر شمشیر داشتند، اما در مقابل لشکر قریش متشکل از ۹۵۰ نفر با تجهیزات کامل به‌سوی مسلمانان آمده بود، مسلمانان نزدیک به منطقه بدر خبردار شدند که عوض کاروان تجاری، کاروان نظامی با قدرتی چندبرابر پیشروی آنها است. آنان که منتظر تحقق رؤیای پیامبر بودند حالا با صحنه‌ای برعکس آن مواجه شده بودند! پیامبر همراهان خود را به مشورت طلبید. برخی حرف‌هایی از سر ناامیدی می‌زدند، اما مقداد گفت: ای رسول خدا؛ دستور خداوند را انجام بده و ما با تو خواهیم بود. ما چون قوم یهود نیستیم که به موسی گفتند: «تو و خدایت بروید و بجنگید و ما اینجا نشسته‌ایم، بلکه ما نیز به همراه شما می‌جنگیم». سعد بن معاذ رئیس قبیله اوس از انصار نیز اعلام کرد انصار در اطاعت از پیامبر هستند.

آیه ۴۲ سوره انفال صحنه جنگ را چنین روایت می‌کند: آن روز شما در طرف پائین و نزدیک مدینه قرار داشتید و آنها در طرف بالا و دورتر «إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏» بر اساس این عبارات ظاهراً علاوه بر برتری لشکر قریش از نظر نفرات و تجهیزات نظامی، موقعیت آنها نیز اشراف بر موقعت مسلمانان داشته است.

 

🔻و کاروان تجاری که شما در تعقیب آن بودید، در نقطه پائین‏ترى قرار داشت «وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ‏» یعنی آنچه دنبالش بودید رفت و حالا عوضش یک کاروان نظامی مقابل شما ظاهر شده بود.

 

🔻شرائط چنان بود که اگر از قبل آگاهى داشتید و مى‌‏خواستید در این زمینه با یکدیگر وعده و قرارى بگذارید حتماً گرفتار اختلاف در این وعده‌گاه مى‌‏شدید. «وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ» رحمت خداوند تبارک و تعالی اینجاست که می‌داند مسلمانان اگر زودتر می‌فهمیدند، پای‌کار این جنگ نمی‌ایستادند؛ اما صحنه را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که اینها بتوانند پای‌کار بایستند.

 

🔻ولى خداوند شما را در مقابل یک عمل انجام شده قرارداد تا کارى را که مى‏بایست انجام گیرد تحقق بخشد «وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ‏ مَفْعُولًا»

 

🔻 با اینکه کافران از نظر نظامی و موقعیت، دست برتر را داشتند؛ اما رحمت و نصرت الهی، شامل مؤمنان شد، چون مؤمنان پای‌کار نبی خدا ایستادند و در نتیجه پیروزی بزرگی به دست آوردند و این‌چنین خواب و بشارت پیامبر برخلاف آنچه عده‌ای به وعده ایشان گمان باطل برده بودند، عملی شد و خداوند حجت را بر همه‌گان تمام کرد که مسیر مقاومت و نصرت ولی خدا، مایه پیروزی است و مسیر ذلت و ترس از کفار و همراهی با آنها، مسیر باطل است. به همین جهت، نام دیگر روز بدر را «یوم الفرقان» نامیده‌اند.

 

🔻 این اتفاقات برای این بود که آنها که گمراه مى‏شوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را مى‏پذیرند با آگاهى و دلیل آشکار باشد. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ»

 

🔻خداوند شنوا و داناست «وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ‏» یعنی مؤمنان وقتی با این صحنه روبرو شدند فریاد استغاثه آنان از خداوند برای طلب نصرت بلند شد و خداوند بسیار شنوا و پاسخ دهنده است و این استغاثه رمز اصلی پیروزی است‌.

 

🔻در آیه بعد نیز خداوند به آن خواب پیامبر اشاره می‌کند و جواب می‌دهد که پس چرا در خواب عده کافران کمتر از مؤمنان به پیامبر نشان داده شد: در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو کم نشان داد و اگر آنها را زیاد نشان مى‏داد مسلماً به سستى مى‌‏گرائیدید «إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًا وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلتم» و نه تنها سست می‌شدید بلکه کارتان به اختلاف مى‏‌کشید و گروهى موافق رفتن به میدان و گروهى مخالف مى‌‏شدید «وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ»

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 در نهج‌البلاغه روایتی آمده است که از حضرت امیر (علیه‌السلام) سؤال می‌شود: «عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ ص غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ» اینکه پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) می‌فرمودند: ریش‌های سفید خود را تغییر دهید و شبیه یهود نشوید الان هم صادق است؟! [یعنی سنت یهودی‌ها این بوده است که پیرمردها ریش‌های سفید خود را رنگ نمی‌کرده‌اند و حضرت به آنها امر می‌کنند که ریش‌های خود را رنگ کنید و شبیه یهود نباشید.]

🔻 حضرت امیر (ع) پاسخ می‌دهند: «إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ» پیامبر (ص) این سخن را وقتى فرمود که شمار اهل دین اندک بود، «فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَار» اما امروز که سفره اسلام گسترده شده، و استوار و پابرجا گشته، هرگونه دوست دارید عمل کنید.

✔️ ممکن است کسی بگوید: پس تشبه به یهود وجهی نداشت، آنچه مهم بود اینکه ما مقابل دشمنان، قوی جلوه داده شویم و حضرت به‌خاطر این علت، حکم کردند که ریش‌های خود را رنگ کنید.

🔻 جواب می‌دهیم بله علت اصلی دستور پیامبر اکرم (ص) به رنگ‌کردن ریش، به جهت‌نمایش قدرت بود و الان که نیازی به نمایش قدرت نیست حکم لزوم رنگ‌کردن ریش نیز برداشته شد؛ اما چرا پیامبر اکرم (ص) شبیه به یهود نشوید را به‌عنوان علت حکم لزوم رنگ‌کردن ریش بیان کردند؟! وجه آوردن این تعلیل چه بود؟!

🔻نبی مکرم اسلام (ص) در کلام خود دو مطلب را بیان می‌کنند که با توضیح امیرالمؤمنین (ع) قیود آن برای ما روشن می‌شود. پیامبر (ص) در ضمن اینکه یک حکم جزئی لزوم رنگ‌کردن ریش را بیان می‌کنند در ضمن آن یک حکم عام عدم جواز تشبه به یهود را نیز می‌آورند یعنی در واقع نسبت این حکم خاص که در ضمن آن حکم عام بیان می‌شود عملاً بیان یک مصداق و حکم عام است.

این حکم مصداقی، هم مصداق لزوم قوی جلوه دادن ما مقابل دشمن است و هم مصداق لزوم عدم تشبه به یهود (دشمنان) است.

در واقع عدم تشبه به یهود علت آن حکم نیست، حکمت است و حکمت هرجا بود حکم هم می‌آید ولی اگر نبود معلوم نیست حکم رفع شود چون ممکن است وجه دیگری مثل لزوم قوی نشان دادن خود مقابل دشمنان برای باقی بودن آن حکم باقی باشد.

🔻 در کلام حضرت امیر (ع) معلوم می‌شود این حکم عام عدم تشبه به یهود، مطلق نیست، حضرت می‌فرمایند: این حکم عام عدم جواز تشبه به یهود، مربوط به شرایطی است که جامعه اسلامی یک اتساع و قدرتی ندارد و در فضای تقابل با یهود و نصارا است، در این فضا شما نباید به یهود تشبه پیدا کنید و به هر نحو تا وقتی که این تشبه شما در فضایی است که یهود دست برتر یا مساوی با شما و در تقابل شما را دارد حرام است.

🔻در این چنین فضایی شما اگر بخواهید با شبیه شدن به آن دشمنان برای خود یک هویت متکی به آنها درست کنید جایز نیست، اما وقتی آنها در موقعیتی نیستند که موضوعیت داشته باشند، عمل شما نسبت به آنها لابشرط است، هرطور که خودتان به مصلحت می‌دانید عمل کنید، دیگر یهود و نصارا در تصمیم‌گیری شما دخیل نیستند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وارثان انبیاء

شما چه هویتی دارید؟! طلبه بودن یعنی چه؟! آیا طلبه فقط یعنی کسی که ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول و... را می‌خواند تا دین را بفهمد؟! کسی که برای مردم منبر برود و دین را درس بدهد و تبلیغ کند و بس؟! شأن شما فقط بیان دین و احکامش است یا باید به دنبال تحقق و عملی شدن دین هم بروید؟! مسؤلیت من و شمای طلبه دقیقا چیست؟!

برای اینکه بفهمیم ما چه کاره هستیم، ببینیم این دینی که مبلغ آن هستیم چه وظیفه‌ای برای ما مشخص کرده است؟!

 

إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاح‏ و على بن إبراهیمَ‌، عن ابیه، عن حمّاد بن عیسى، عَن القَداحِ (عبد اللّٰه بن میمون) عَنْ أبى عبدِ اللّٰه (ع) قالَ‌: قالَ رَسُولُ اللّٰهِ (ص): مَنْ سَلَکَ طَریقاً یَطْلُبُ فیهِ عِلْماً، سَلَکَ اللّٰهُ بِهِ طَرِیقاً إلَى الْجَنَّهِ وَ إنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَضَعُ أجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلم رِضًا بِهِ‌. وَ إنَّهُ یَستَغْفِرُ لِطالبِ الْعِلْم مَنْ فِی السَّماءِ وَ مَنْ فِی الْأرْضِ حَتَّى الْحُوت فِی الْبَحْرِ، وَ فَضْلُ الْعالِم عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سایرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ و إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌. إِنَّ الْانْبِیاءِ لَمْ یُوَرِّثُوا دیناراً وَ لا دِرهَماً وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أخَذَ مِنْهُ‌، أخَذَ بِحَظٍّ وٰافِرٍ»[1]

به سند صحیح از امام صادقg از نبی مکرم اسلامJ روایت است: رسول خداJ فرمود: کسى که در راهى رود که در آن دانشى جوید خدا او را براهى سوى بهشت برد، همانا، فرشتگان با خرسندى بال‌های خویش براه دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا براى دانشجو آمرزش طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان دیگر و علما وارث پیامبرانند زیرا پیمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند بلکه دانش بجاى گذارند، هر که از دانش ایشان برگیرد بهره فراوانى گرفته است.

مطلق علما یا فقط اهل‌بیت طهارت

منظور از این عالمان که در روایت به‌عنوان وارثان انبیا معرفی کرده است، کیست؟ برخی مدعی هستند که منظور فقط اهل‌بیت طهارت هستند. در احادیث مختلفی نیز اهل‌بیت خود را با عنوان عالم توصیف می‌کنند و مصداق اتم این وصف نیز اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند؛ اما وصف عالم در این حدیث و احادیث مربوط به علما اختصاص به حضرات ندارد و یک وصف عام برای مطلق عالمان دین است. مثلاً در روایت است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا علما جَبَّارِینَ فَیَذْهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ»[2] اینکه به شما می‌گویند عالم شوید یعنی اختصاصی به اهل بیت ندارد و یا مثلا اینکه عالم جبارین نشوید نشان می‌دهد که منظور علمای غیر معصوم است.

هر علمی یا علوم انبیاء

اشکال بعدی که ممکن است به ذهن بیاید اینکه منظور از آن عالمی که وارث انبیاء هستند، علمای همه علوم هستند مثلاً فیزیک، شیمی، نجوم، ادبیات و... یا یک علوم خاص؟! جواب این است که از باب تناسب حکم و موضوع در این روایات هر علمی مراد نیست بلکه علوم انبیاء که معارف دین و احکام باشد مراد است. آن علمایی که علوم انبیاء را به ارث می‌برند، وارث انبیاء هستند، البته ممکن است در برخی علوم شک شود که اینها از علوم انبیاء است یا خیر ولی مسلما مهم‌ترین علم و میراث انبیاء علم به معارف و احکام دین است و منظور از عالم در اینجا عالم به علوم دین و معارف و احکام مربوط به آن است.

دقت شود نمی‌گوییم برخی روایات مربوط به علم مثل «اطلبوا العلم ولو بالصّین‏» یا «العلم سلطان‏» هم مراد علم انبیاء است بلکه آنجا به تناسب قرائن مطلق علوم مفید منظور است.

 

هر عالمی یا عالم عامل و متقی

حال که مشخص شد عالمان دین وارث انبیاء هستند برای دفع دخل مقدر خوب است این هم گفته شود که منظور مطلق علما نیست، باز از باب تناسب حکم و موضوع، منظور از عالم در این روایات هر عالم دینی نیست بلکه عالم عامل و متقی منظور است نه عالم فاسق. مقامات ذکر شده در روایات برای علما تناسب با عالم متقی دارد نه هر عالمی. عن الامام علیg: «مَنْ وَقَّرَ عَالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّه‏»[3] هر کس به عالمى احترام گزارد، همچون احترامى است که به پروردگار خود گزارده است. حضرت که نمی‌گوید عالم عاصی از دستورات الهی را احترام کنی مثل این است که خدا را احترام کرده‌ای، منظور مشخص است.

در روایت از امام صادقg است: کسی عالم محسوب می‌شود که با فعلش قولش را تصدیق کند.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قَالَ یَعْنِی بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ.»[4]

اصلاً بر کسی که عامل به اوامر الهی و احکام دین نیست عالم اطلاق نمی‌شود حالا می‌خواهد علامه دهر باشد. در روایت دیگری از امام جوادg آمده علیه‌السلامعُلَمَاءُ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ خَانَةٌ إِنْ کَتَمُوا النَّصِیحَةَ إِنْ رَأَوْا تَائِهاً ضَالًّا لَا یَهْدُونَهُ أَوْ مَیِّتاً لَا یُحْیُونَهُ فَبِئْسَ مَا یَصْنَعُونَ» علما در پیش خود خیانت‌کار محسوب گردند اگر نصیحت نکنند بدین که سرگردان گمراهى را ببینند و راهنمائی‌اش نکنند یا مرده‏اى را ببینند و زنده‏اش نکنند، و راستى که (در این صورت) چه بدکارى انجام دهند، «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ فِی الْکِتَابِ أَنْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ أَنْ یَنْهَوْا عَمَّا نُهُوا عَنْهُ وَ أَنْ یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لَا یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَالْعُلَمَاءُ مِنَ الْجُهَّالِ فِی جَهْدٍ وَ جِهَادٍ»[5] زیرا خداى تبارک‌وتعالی از ایشان در کتاب خود پیمان محکم گرفته که به هر کار خوب و بدان چه مأمورند دستور دهند، و آنچه را از آن نهى شده‏اند از آن نهى کنند، و به نیکى و پرهیزگارى همکارى و کمک دهند و به گناهکاری و زورگوئى کمک ندهند، پس این علما همیشه با نادانان در کوشش و مبارزه‏اند.

وراثت در همه شئون یا صرفاً ابلاغ دین و احکام

حال که مشخص شد منظور از وارثان انبیاء مطلق علمای عامل و متقی است، سؤال می‌شود اینکه علما وارث انبیاء هستند، یعنی چه؟! اینکه شما ان‌شاءالله، عالم و متقی شوید وارث انبیاء می‌شوید، یعنی چه؟! در حدیث آمده بود «أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً» شما وارث، ارث‌ومیراث مادی انبیاء نیستید «وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ» انبیاء علم خود را به ارث می‌گذارند، در حدیث دیگری آمده بود شما وارث احادیث انبیاء هستید: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ» پس ممکن است کسی بگوید معنی این حدیث می‌شود شما فقط شأن تبلیغی دارید. بروید علم و سخن انبیاء را به گوش مردم برسانید، بگذارید بقیه هر کار خواستند بکنند فقط شما نصیحت بکنید شأن شما فقط تبلیغ است.

در روایت صحیح السند از امام صادقg آمده است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یَحْیَى الطَّوِیلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِg  قَالَ: مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.»[6] خداوند چنین نیست که زبان کسی را باز کند ولی بسیط ید و قدرت اجراء را به او ندهد، دستش را ببندد بلکه یا دست و زبان هر دو را می‌بندد یا هر دو را باز می‌گذارد.

اینکه شما فقط حرف بزنید و بس و کاری به آنچه در خارج اتفاق می‌افتد نداشته باشید، از جهات مختلف خلاف حکمت و عقل است، شما برو و بگو مردم باید احکام دین را اجرا کنند؛ ولی آن کسی که حکومت می‌کند، قضاوت می‌کند، قوانین را بر خلاف احکام الهی تنظیم می‌کند، شما فقط حرف بزن! او می‌گوید همجنس‌بازی قانونی است و باید در مدارس آموزش داده شود، حجاب ممنوع است، اگر به فرزندت گفتی همجنس‌بازی بد است، صلاحیت سرپرستی این فرزند از شما گرفته می‌شود و خلاصه او هرچه می‌خواهد می‌کند و شما فقط بنشین و حرف بزن! این با منطق هیچ حکیمی جور در نمی‌آید.

بدون قدرت و حاکمیت ابلاغ دین بی‌ثمر است

در عالم خارج کسی حکومت می‌کند و حرف آخر را می‌زند که قدرت دارد، اگر شما نه مشروعیت و نه قدرت داشته باشی، حرف‌زدن شما نتیجه‌ای ندارد، اینکه حق داری یا حق با تو است فقط در ذهن شما است، آن چیزی که نتیجه عینی و ثمره دارد این است که آنچه حق و درست است، قدرت هم دارد یا خیر؟! شما بخواهید یا نخواهید کسانی هستند که زیر بار حق نمی‌روند یا اصلاً آنچه شما حق می‌دانی هرچه که باشد را قبول ندارند، پس شما اگر قدرت داشتید می‌توانید آنچه حق می‌دانید را محقق کنید وگرنه باید تماشاچی باشید و در عمل مطابق آنچه ناحق‌ها و باطل‌ها می‌گویند، عمل کنید، در قول بگویید نکنید؛ اما عملاً مجبور باشید خلاف قول خودتان انجام دهید. اصلاً آن کسی که قدرت حاکم دست اوست فردا خود حرف‌زدن شما را نیز ممنوع می‌کند و شما باید ساکت باشی پس چاره‌ای نیست جز اینکه شما مکلف باشی به حرف‌زدن و مشروعیت داشته باشی برای کسب قدرت داشته باشی برای محقق کردن حرف‌هایت. حالا نمی‌توانی قدرت کسب کنی و در دوران تقیه هستی اشکال ندارد؛ ولی این حق و تکلیف نسبت به قدرت‌یافتن را تثبیت کن و با سلاح تقیه برو به دنبال بسط قدرت. خداوند به شما امر نمی‌کند که فقط برو و سخن بگو «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.» اگر قرار است سخن بگویی مشروعیت برای اجرای آنچه که می‌گویی هم داری، حالا قدرت نداری؟ اشکال ندارد برنامه‌ای بریز برای کسب قدرت ولی نگو خدا فقط از شما سخن‌گفتن و نصیحت را خواسته و نسبت به محقق کردن آن توصیه وظیفه‌ای نداری.

قرآن می‌گوید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا» (الأحزاب :39) آن کسانی که ابلاغ می‌کنند رسالت الهی و وظیفه اصلی ابلاغ دین و احکام الهی، بر دوش آنها است، اینها از هیچ‌کس جز خدا نمی‌ترسند. بعد از ذکر «یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ» می‌گوید «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» این تبلیغ رسالت‌های الهی خواهی‌نخواهی به درگیری با حاکمان ظالم منجر خواهد شد، اینجاست که شما بالاخره باید نوح باشی، تمسخر شوی ولی مقاومت کنی، باید ابراهیم باشی و در آتش روی، باید موسی شوی و با فرعون درافتی، باید خودت را برای سختی‌ها و درگیری‌ها هم آماده کنی، باید نترسید، باید برای حق وارد مشکلات شد هرجا که باشد. باید به خدا توکل کرد و کاسه سرت را به خدا بسپری و افق‌های دور را ببینی. «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ‏ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه‏»[7] اگر کوه‌ها از جاى کنده شود، تو برجای خود بمان، دندان‌هایت را بر هم فشار، و کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پاى بر زمین کوب، و به آخر سپاه دشمنان نگاه کن و چشم‌هایت را جمع کن، و ترسی بر خود راه نده و بدان که پیروزى از سوى خدا است.

همه انبیا از همان اول که آمدند زیر بار این معادله که ما برای شما از آنچه حق و بایسته‌ است بگوییم و این فقط در ذهن شما بماند و قدرت هم دست دیگری باشد، نرفتند، شعار همه انبیا از همان اول این بود که: خداوند را اطاعت کنید و از زیر بار اطاعت خیر خدا خارج شوید. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (النحل:۲۶) هم خدا را عبادت کنید هم زیر بار طاغوت (هرچه حکم‌کننده غیر خدا) است نروید. همه هم اولین عمل‌کننده به این حکم بودند. ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، عیسی با پادشاهان روح و علما بنی‌اسرائیل، نبی مکرم اسلام و جنگ‌های مفصلش با قریش و...

العلماءٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏

جمع‌بندی کنیم علما وارثان انبیاء هستند، آنچه به ارث می‌برند علم و احادیث انبیاء است و این علم صرفاً برای بیان و تبلیغ نیست؛ بلکه حقوقی که برای محقق کردن دین به نبی مکرم اسلام داده شده است، به آنها نیز می‌رسد. اگر فقها و علما وارث و جانشین انبیاء هستند؛ یعنی یک ابزار علم و رسالت و تکلیف مشترک دارند و به همین جهت باید احکامی را که خداوند برای نبی ثابت کرده است، برای وارثان نبی و ادامه‌دهندگان راه نبی نیز ثابت بدانیم. ابزارشان یک چیز است و تکالیفشان هم یک چیز است پس اختیارات و حقوقشان هم باید یکی باشد. نمی‌شود با همین ابزار من قرار باشد همان کار را بکنم؛ ولی آن اختیارات را نداشته باشم پس اگر در آیه شریفه می‌گوید «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (الأحزاب:6) این منصب برای علما نیز ثابت است. در روایت از امام باقر(علیه‌السلام)‌ است که این آیه در باب حکومت است: «فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ»[8]

 مستفاد از آیه «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» این است که سلطۀ رسول خدا9 بر افراد، بیش از سلطۀ آنها بر خودشان است این یعنی حکومت. عادتاً هیچ سلطه‌اى بالاتر از سلطۀ انسان بر خودش نیست، اما بنا به حکم خداوند سلطۀ رسول خدا9 از آن بالاتر است. در شأن نزول آیه آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چون در غزوۀ تبوک فرمان جنگ صادر کرد، گروهى گفتند که ما از پدران و مادرانمان باید اجازه بگیریم و این آیه در ردّ آنها نازل شد که رسول خداJ از خود شما بر شما سزاوارتر است[9]، چه رسد به پدر و مادرتان.

باید دقت کرد که برخی این اولویت را به معنی ولایت می‌گیرند و باز ولایت را به یک امر محبت و قلبی می‌خواهند تأویل ببرند؛ اما در آیۀ موردبحث، سخن از اولویت رسول خدا9 نسبت به مؤمنین به میان آمده است. نه ولایت؛ حالا در جای خودش بحث می‌شود که این حق اولیت از آثار ولایت است؛ اما فعلاً اینجا در باب حقوقی که خداوند برای نبی خود جعل کرده است بحث می‌کنیم. آیه می‌گوید رسول خداJ از خود مؤمنین بر خودشان اولى و احق است و چنین نتیجه خواهد داد که تصمیم او دربارۀ مسلمین مقدم بر تصمیم آنان دربارۀ خودشان است. آیۀ کریمه فرموده: اَلنَّبِیُّ‌ أَوْلىٰ‌ بِالْمُؤْمِنِینَ‌... و این با تعبیر آیۀ دیگر إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ‌ اللّٰهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌... کاملاً فرق دارد و عرض شد اگر علما وارث نبی هستند و تکالیفشان مثل نبی است حقوق لازمه محقق کردن آن تکالیف را نیز مثل نبی برخوردار هستند.

الفقهاء خلفا و امناء الرسول

بحث از حدیث صحیح السند «إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌» تمام شد، احادیث دیگری نیز داریم که همین مضمون جانشینی علما و فقها از رسول در آن آمده است. در روایتی مربوط به نصایح حضرت امیرg به محمد حنفیه، حدیث مذکور با تعبیر «إِنَّ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ»[10] آمده است، واژه فقها معادل علما است، منظور از علما نه هر علمی است؛ بلکه منظور علم دین است. در طایفه دیگری از احادیث به‌جای وراثت، تعبیر خلافت نبی مکرم اسلامJ برای فقها و علما آمده است که صراحت بیشتری برای بحث جانشینی فقها از نبی مکرمJ در اجرای شئون رسالت دارد.[11]

اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِJ:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی.ّ»[12] خدا رحمت کند جانشینان مرا. پرسیدند: اى پیامبر خدا! جانشینان تو چه کسانند؟ گفت: «کسانى که بعد از من می‌آیند و سنت و حدیث مرا روایت می‌کنند.»

تعبیر روات احادیث در اینجا منظور مطلق نقل روایت نیست بلکه منظور فقهایی است که بر اساس روایات به مسائل مردم پاسخ می‌دادند. در آن زمان پاسخ دادن به مسائل با نقل روایت ویژگی فقها بود و فضل حقیقی مربوط به دو ویژگی فقاهت و روایت در کنار هم بود. اساسا روایت کردن، بدون فقاهت فضیلتی نداشت و چه بسی عیب هم محسوب می‌شد که راوی هرچه شنید را بدون فقه و فهم همینطور روایت کند. وَ مِنْ کَلَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع:‏ «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ‏ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَة»[13] بر شما باد به فهم روایات تا نقل کردن آنها، همت سفیهان بر نقل است و همت عالمان بر فهم است.

از امام صادق(علیه‌السلام) سوال شد از دو نفر هستند که یکی فقیه است و احادیث را روایت می‌کند و دیگری چنین نیست[14]. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا فَقِیهٌ رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» این قید «رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ» قید احترازی نیست که مثلاً یک فقیه روایت کننده حدیث داریم و یک فقیه غیر روایت کننده حدیث بلکه قید توضیحی است یعنی فقیه است و فقیه این ویژگی‌ را دارد که حدیث روایت می‌کند «وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» یعنی دیگری فقیه نیست، چون فقهات برابر بود با علم آنها به روایات و توان فهم روایات، به همین جهت می‌گوید دیگری مثل او روایت ندارد. امام پاسخ می‌دهند: «الرَّاوِیَةُ لِلْحَدِیثِ الْمُتَفَقِّهُ فِی الدِّینِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لَا فِقْهَ لَهُ وَ لَا رِوَایَةَ.» آن روایت کننده حدیث که متفقه در دین است فضیلتش از هزار عابد که فقیه نیست و روایت نمی‌کند بیشتر است. خود این پاسخ امام و قرار دادن فرد عابد (نه فرد فقیه غیر روایت کننده) در مقابل فقیه روایت کننده روشن می‌کند که منظور سائل از آن دو فردی که یکی فقیه و روایت کننده است دیگری‌اش غیر فقیه است و قید توضیحی بوده است.[15]

الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ

در روایت موثقی از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) روایت است: عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ J:‏ «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ‏ مَا لَمْ‏ یَدْخُلُوا فِی‏ الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ.»[16]

امناء یعنی کسی مورد اعتماد و تکیه است و منظور کسی است که کاری را با اعتماد و اطمینان به او می‌سپارند، مراد از امین بودن برای رسولان در جانشینی و انجام وظایف رسالت است. به‌عنوان شاهدی برای این معنا در خطبه معروف منا، امام حسینg در توبیخ علمای زمان خود به آنها می‌گویند: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَة»[17] جریان امور و احکام به دست علما است، که امانتدار حلال و حرام خدایند اما این منزلت از شما گرفته شده است و این گرفته شدن به جهت جدا شدن شما از حق و اختلاف کردنتان در سنت با وجود دلایل آشکار بود.

باز روایت دیگری که بسیار مشهور است و مؤید معنای جانشینی فقها و علما در شئون نبوت از آنها است روایت نبوی: «علما أُمَّتِی‏ کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏»[18] علماى امت من همچون پیامبران بنى اسرائیلند.

همگی عالم دین شوید

و کلام آخر اینکه جانشینی فقها و علما در شئون انبیاء مانند تبلیغ و حکومت به معنای صرفاً جعل یک حق و مزیت برای فقها نیست که برخی تصور کنند این استدلال‌ها و بحث‌ها برای حاکمیت فقیه بود و بس، بلکه حاکمیت فقیه چیزی جز حاکمیت فقه و احکام خداوند نیست، فقیه جز واسطه‌ای برای جریان ولایت و حاکمیت الله نیست و به تعبیر قرآن حتی نبی خدا نیز چنین حقی ندارد که مردم را به عبادت یعنی اطاعت خود وا دارد بلکه همه برای تحقق ولایت الله است. «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون‏» (آل‏عمران:79) هیچ بشرى، که خداوند به او کتاب و حق حاکمیت و پیامبرى دهد، حق ندارد که به مردمان بگوید: بندگان من باشید نه خداى، بلکه بایست بگوید: ربانی یعنی منسوب به خدا (عالم دین)[19] باشید، به واسطه آنچه از کتاب الهی تعلیم می‌دادید و احکام دین که درس و بحث می‌کردید.

 

 

[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص 34. این حدیث به صورت زیر نیز با سند دیگری ذکر شده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِین» علما، وارثان پیامبرانند و این بدان جهت است که پیامبران درهم و دینارى از خود برجاى نمى‌گذارند، بلکه سخنان و احادیثى از خود برجاى مى‌نهند، پس هر کس چیزى از آنها را بگیرد، به بهرۀ فراوان دست یافته است... همان، ص32.

[2] . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[3]  تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، 1جلد، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: دوم، 1410 ق؛ ص632.

[4] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[5] پیش از این فراز آمده است: «فَاعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ‏ (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ‏ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ‏)» شبیهان احبار «دانشمندان یهود» و رهبانان (دیرنشینان نصارى) را، (از بین مسلمانان) بشناس، اینان که روششان کتمان کردن کتاب خدا و تحریف آن است، و اینان نه از تجارت خود سودى برند و نه راه یافته‏اند. «ثُمَّ اعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ‏ فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکُبُرَّةِ» سپس شبیهان آنها را در این امت بشناس، آنان که حروف و الفاظ کتاب را برپا دارند ولى حدود و مقرراتش را تحریف کنند، اینان با رهبران و بزرگان (دنیا و زمامداران) همکارى کنند «فَإِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ- کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دُنْیَا وَ (ذلِکَ‏ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏)» و چون اختلافى در میان رهبران هواپرست افتد با آن دسته همکارى کنند که دنیاى بیشترى دارند، و این است اندازه و ارزش علم و دانش ایشان، «لَا یَزَالُونَ کَذَلِکَ فِی طَبَعٍ وَ طَمَعٍ لَا یَزَالُ یُسْمَعُ صَوْتُ إِبْلِیسَ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ بِبَاطِلٍ کَثِیرٍ یَصْبِرُ مِنْهُمُ الْعُلَمَاءُ عَلَى الْأَذَى وَ التَّعْنِیفِ وَ یَعِیبُونَ عَلَى الْعُلَمَاءِ بِالتَّکْلِیفِ‏» پیوسته گرفتار طبع شیطانى و (آلوده) طمع خویشند، و پیوسته آواز شیطان از زبانشان شنیده شود که فراوان باطل گویند. علما و دانشمندان (حقیقى) نیز در برابر آزار و زورگوئى آنان صبر پیشه سازند، و آنان بر این علماى بزرگوار بخاطر اینکه آنان را بحق وادار کنند و از باطل جلوگیرى کنند عیب گیرند، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏8 ؛ ص54.

[6] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏5 ؛ ص55.

[7] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق. ؛ ص55.

[8] «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- النَّبِیُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ أَزْواجُهُ‏ أُمَّهاتُهُمْ‏ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ‏ فِی‏ کِتابِ‏ اللَّهِ‏ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآیَةَ جَرَتْ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَار...» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ 288.

[9] روی‏ أن النبی ص لما أراد غزوة تبوک و أمر الناس بالخروج قال قوم نستأذن آباءنا و أمهاتنا فنزلت هذه الآیة. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ایران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش. ج‏8، ص 530.

[10] من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏4 ؛ ص384.

[11] وجه تقدم حدیث وراثت عدم هرگونه تشکیک در سند احادیث آن بحث بود و روایات طایفه دوم علی رغم صراحت بیشتر به عنوان مؤید و کامل کننده آن استدلال استفاده شد. اگرچه هر دو طایفه از باب تجمیع قرائن و ظنون اطمینان آور هستند.

[12] ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق. ج 4 ص 420. در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) این حدیث با ادامه‌ای به شرح زیر آمده است: عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُسَلِّمُونَهَا النَّاسَ‏ مِنْ‏ بَعْدِی‏». بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏2 ؛ ص144.

[13] کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، 2جلد، دارالذخائر - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1410 ق. ؛ ج‏2 ؛ ص31.

[14] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، ج ۲ ص ۱۴۵.

[15] در روایات دیگری نیز همین مقایسه بین فقیه و عابد شده است: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ.» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1؛ ص33. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.» همان.

[16] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص46.

[17] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. ؛ ص238.

[18] ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، 1405 ق. ؛ ج‏4 ؛ ص77.

[19] و قال علیّ بن إبراهیم، فی قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏: إن عیسى لم یقل للناس: إنی خلقتکم فکونوا عبادا لی من دون اللّه، و لکن قال لهم: کونوا ربانیین، أی علماء. بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق.، ج‏ 1،  ص 645.

اینکه تعلیم کتاب می‌کنند و مباحثه احکام را می‌کنند معلوم می‌کند منظور از ربانی عالم دین است و در روایت نیز همینطور آمده است. در توضیح بیشتر آیه ممکن است بگوییم اینجا یک صنعت بلاغی به نام اسلوب حکیم بکار رفته است که در مقام پاسخ به یک سوال لغرض یک جواب دیگر می‌آید. مثلا: «یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیل‏» (البقرة: 215) در این آیه سوال می‌کنند چه چیزی را انفاق کنیم؟ خداوند نمی‌گوید چه چیزی انفاق کنید می‌گوید هرچه انفاق می‌کنید برای اینها باشد. مهم نیست چه باشد مهم این است اینطور باشد. در اینجا هم می‌گوید انبیاء حق ندارند بگویند عبد من باشید. سوال مقدر می‌شود، پس چه باید بگویند: مخاطب انتظار دارد بگوید خدا را عبادت کنید ولی می‌گوید عالم باشید به واسطه آنچه از کتاب آموخته‌اید و از احکام مباحثه کرده‌اید که اگر چنین باشید فقط خدا را می‌پرستید و مردم را نیز به عبادت و اطاعت نفس خود وا نمی‌دارید.

و اگر کسی بگوید در اسلوب حکیم جواب از سوال مقدر داده نمی‌شود می‌گوییم بعد از لکن که ادات استدراک است: « وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ» به واسطه ما بعد معلوم می‌شود حیثیت استدراک چه بوده است، خداوند استدراک می‌کند از گفتن این جمله به گفتن جمله‌ای دیگر که نبی خدا نباید آنچنان بگوید بلکه باید بگوید بیایید همگی عالم دین شوید که اگر عالم شوید. در شأن نزول آیه نیز آمده است که مسیحیان گمان می‌کردند پیامبر خدا چون حضرت مسیحg است و نه خودشان می‌گوید ایشان را رب خود نگیرید و به پیامبر پیشنهاد دادند که ما اگر شما را مثل مسیح علیه السلام رب خود بگیریم شما کوتاه می‌آیی و این آیه نازل شد. یعنی اگر عالم باشید این حرف‌ها را دیگر نمی‌زنید و می‌فهمید اصل اله گرفتن مخلوق اشکال دارد و دعوا بر سر من یا مسیح نیست.

دریافت
عنوان: جزوه ولایت فقیه جلسه 1 وارثان اببیاء
حجم: 355 کیلوبایت
توضیحات: دانلود جزوه ارائه
 

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در زمینه مشروعیت حکومت خیلی بحث‌ها می‌شود که چه کسی حق حکومت دارد؟ اما این بحث‌ها همه در مقام فهم بایسته‌ها است نه هست‌ها!

 

در عالم خارج کسی حکومت می‌کند که زور دارد، اگر شما به مشروعیت حکومت فیلسوف، انسان کامل، نبی خدا، نماینده مردم، نماینده خدا و خلاصه هرچه رسیده‌ای، نتیجه‌ای ندارد جز در ذهن شما، اینکه حق داری یا حق با تو است فقط در ذهن شما است، آن چیزی که نتیجه عینی و ثمره دارد این است که آنچه حق و درست است، قدرت هم دارد یا خیر؟!

 

شما بخواهید یا نخواهید کسانی هستند که زیر بار حق نمی‌روند یا اصلاً آنچه شما حق می‌دانی هرچه که باشد را قبول ندارند، پس شما اگر زور دارید می‌توانید آنچه در ذهنتان حق است را محقق کنید وگرنه باید بحث‌هایتان را بگذارید برای همان ذهنتان و در عمل مطابق آنچه ناحق‌ها و باطل‌ها می‌گویند، عمل کنید.

 

همه انبیا از همان اول که آمدند زیر بار این معادله که ما برای شما از آنچه حق و بایسته‌ است بگوییم و این فقط در ذهن شما بماند و زور هم دست دیگری باشد، نرفتند و به همین خاطر شعار همه انبیا از همان اول این بود که: خداوند را اطاعت کنید و از زیر بار اطاعت خیر خدا خارج شوید.

👈 «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (النحل:۲۶)

 

اگر از شعار عمومی همه انبیا «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» را حذف کنید، یعنی زور دست دیگری باشد و شما فقط در ذهنت خدا را قبول داشته باش و دین می‌شود یک معادله ذهنی فقط.

 

سکولارها برای اینکه دینشان را محدود به ذهن و قلبشان کنند، از شعار دینشان، هم «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» را حذف کردند و هم در ذهن برخی کردند که خدا می‌گوید: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» معنای عبادت فقط نیایش است. شما نماز بخوان، روزه‌بگیر منظور این است نه اینکه در امور مختلف زندگی از خدا اطاعت کنید. دین مربوط به همان مرحله ذهن است و قلبت پاک باشد کافی است.

 

اما قرآن به ما یاد می‌دهد که دین یک امر ذهنی فقط نیست بلکه وسط میدان است، دعوت به توحیدش همراه با نفی طاغوت است.

اهل بیت به ما یاد می‌دهند که منظور از «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مطلق فرمان‌پذیری و خضوع است؛

👈 در روایت از امام صادق (علیه‌السلام) است: «مَنْ‏ أَطَاعَ‏ رَجُلًا فِی مَعْصِیَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ» هرکس کسی را در معصیت اطاعت کند او را عبادت کرده است؛ در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) گفته شده است: حتی اگر این اطاعت کردن در حد یک گوش کردن و دل سپردن باشد باز مصداق عبادت است.

«مَنْ‏ أَصْغى‏ إِلى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّه - عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ، وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ».

 

اگر قرآن می‌گوید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان‏» منظور پرستیدن شیطان نیست، در تاریخ نادر کسی بوده است که شیطان را بپرستد، بلکه منظور اطاعت‌ نکردن از شیطان است.

اگر از امام صادق (علیه‌السلام) روایت است: «بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ» منظور پرستیدن حضرات نیست بلکه منظور اطاعت از آنها است.

اگر قرآن به اهل کتاب می‌گوید: «عَبَدَ الطَّاغُوت‏» (المائده:۶۰) نه به معنای اینکه آنها طاغوت را پرستش می‌کردند بلکه به معنای اطاعت آنها از طاغوت است.

 

📌انبیا نیامدند فقط یک سری نصیحت اخلاقی کنند و یک سری معادلات ذهنی را برای ما بگویند بلکه آمدند برای به‌دست‌آوردن زور و حاکم کردن احکام خداوند و نفی هرگونه زور و حاکمیت غیر خداوند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری