شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی
  • ۰
  • ۰

✅ جمعی از دوستان در روستای پدری‌ام، در مسجد جمع شده بودند و صحبت می‌کردند که برای رونق تولید که رهبری فرموده‌اند چه کاری از دست ما برمی‌آید؟ 

نوبت که به من رسید ازجمله چیزهایی که گفتم این بود که حداقل کاری که از دست همه ما برمی‌آید و صراحتاً رهبری هم در صحبت‌های نوروزی به آن اشاره نمودند،[1] داشتن چند دام یا مرغ خروس در خانه‌هایمان است.

شاید باور نکنیم ولی رهبری خودشان هم در خانه مرغ و خروس نگه می‌دارند، آرمیتا دختر شهید احمدی روشن که به اندرونی حضرت آقا و نزد همسر ایشان رفته بودند گفته بود در منزل ایشان مرغ و خروس بوده است.

📝 در روایتی که منابع سنی و شیعه از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند، نبی‌مکرم اسلام(ص) امر نمودند که ثروتمندان در خانه‌هایشان گوسفند نگه دارند و تهی‌دستان که امکان داشتن گوسفند ندارند مرغ نگه‌دارند،[2]

📝 در روایت دیگری از ایشان نقل شده است: «گوسفند و مرغ در خانه، برکت است.»[3] نقل شده است پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله)، گوسفند را برکت می‌نامیدند[4] و می‌فرمودند: «گوسفند زاینده، برکت است.»[5] «گوسفنددارى و کشاورزى کنید، که این دو با خیر، بیرون می‌روند و با خیر [و برکت] برمی‌گردند.» [6]

در عهد رسول الله و اهل بیت(علیهم السلام) نیز مشاغل و تولیدات صنعتی به نسبت آن دوره و همینطور حیوانات و پرندگان مختلف وجود داشت اما در روایات توصیه به مشاغل صنعتی یا داشتن حیواناتی غیر از گوسفند و مرغ‌ نشده است بلکه تصویه بسیار زیادی بر کشاورزی و داشتن گوسفندداری و مرغ و خروس در منزل شده است.

👈 به طور مثال از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «چون خداوند، وسایل زندگى مردم را آفرید، برکت‌ها را در کشاورزى و گوسفنددارى قرار داد.»[7]  و جالب اینجاست که توصیه به داشتن مرغ در منزل، درحالی است که اگرچه برای خوردن تخم مرغ فوایدی ذکر شده است، اما توصیه‌ای به خوردن گوشت مرغ نشده است و گوشت مرغ به گوشت خوک تشبیه شده است و در میان پرندگان توصیه به خوردن گوشت کبکنجیر(دُراج) شده است.

👈 به طور مثال از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که:  «غاز، گاومیشِ پرندگان است و مرغ، خوک پرندگان است و کَبکَنجیر، جمع(فواید) پرندگان است. چرا تو از دو جوجه نوپایى که زنى از ربیعه(نام سرزمینی که ظاهرا مشهور به پرورش طیور بوده‌اند) آنها را با زیادىِ غذاى خویش پرورانده است،[8] استفاده نمی‌کنى؟»[9]



[1] تولید هم که ما میگوییم، فقط تولید صنعتی را نمیگوییم؛ تولید صنعتی، تولید کشاورزی، دامداری، صنایع بزرگ، صنایع متوسّط، صنایع کوچک، حتّی صنایع دستی، حتّی صنایع خانگی، حتّی تربیت دام -چند دام در خانه‌های روستایی- که خود این بمراتب کمک خواهد کرد به گسترش رفاه عمومی در جوامع. اینها را باید بنشینند برنامه‌ریزی کنند؛ ۱ فروردین ۹۸ حرم رضوی (سال رونق تولید)

[2] سنن ابن ماجة- به نقل از ابو هریره-: خداوند به ثروتمندان دستور داد که گوسفند نگه دارند و تهیدستان را فرمان داد که مرغ نگه دارند. سنن ابن ماجة عن أبی هریرة: «أمَرَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله الأَغنِیاءَ بِاتِّخاذِ الغَنَمِ، وأمَرَ الفُقَراءَ بِاتِّخاذِ الدَّجاجِ»؛ سنن ابن ماجة: 2/ 773/ 2307؛ مکارم الأخلاق: 1/ 348/ 1132 عن جابر، بحار الأنوار: 65/ 10/ 13 و ج 66/ 74/ 69.

[3]  پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: الشّاةُ فِی الدّارِ بَرَکَةٌ، والدَّجاجُ فِی الدّارِ بَرَکَةٌ. کنز العمّال: ج 12 ص 326 ح 35238

[4] «اسد الغابة عن شیبة بن عبد الرحمان السلمیّ: کانَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یُسَمِّی الشّاةَ بَرَکَة.» اسد الغابة: 2/ 644/ 2465.

[5] «رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: الشّاةُ المُنتِجَةُ بَرَکَةٌ.» الجعفریّات: 160 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، جامع الأحادیث للقمّی: 88، بحار الأنوار: 64/ 138/ 36 نقلًا عن أصل من اصول أصحابنا وکلاهما عن ابن فضّال عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله؛ تاریخ بغداد: 8/ 496/ 4609 عن أنس وفیه« الشاة برکة».

[6] «رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: عَلَیکُم بِالغَنَمِ وَالحَرثِ؛ فَإِنَّهُما یَروحانِ بِخَیرٍ ویَغدُوانِ بِخَیرٍ».الخصال: ص 45 ح 44 عن الحارث عن الإمام علیّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج 64 ص 120 ح 4.

[7] «عن النبی صلى الله علیه و آله: لَمّا خَلَقَ اللَّهُ المَعیشَةَ جَعَلَ البَرَکاتِ فِی الحَرثِ وَالغَنَمِ.» کنز العمّال: 4/ 32/ 9354 نقلًا عن الدیلمی عن ابن مسعود.

[8] درباره این تشبیه ها چنین گفته اند شاید امام علیه السلام از آن روى غاز را به گاو میش تشبیه کرده است که هر دو با لجنزار انس دارند و از آن جا مى‏خورند. نیز مرغ را از آن روى به خوک تشبیه کرده است که هر دو مدفوع مى‏خورند .... شاید علت نام بردن از ربیعه از میان همه قبایل نیز آن است که جوجه‏هاى سرزمین این قوم، بهتر بوده و یا آنان عنایت و توجّه افزون‏ترى به جوجگان داشته‏اند( مرآة العقول: ج 22 ص 133).

[9]  «الإمام علیّ علیه السلام: الإِوَزُّ جاموسُ الطَّیرِ، وَ الدَّجاجُ خِنزیرُ الطَّیرِ، وَ الدُّرّاجُ حَبَشُ الطَّیرِ، و أینَ أنتَ عَن فَرخَینِ ناهِضَینِ رَبَّتهُما امرَأَةٌ مِن رَبیعَةَ بِفَضلِ قوتِها؟» الکافی، ج 6، ص 312، ح 1، المحاسن، ج 2، ص 267، ح 1849، بحارالأنوار، ج 65، ص 5، ح 11.

در مورد تعبیر حبش الطیر این احتمال نیز وجود که منظور شترمرغ باشد چون تعبیر حبش الشیء یعنی جمع آن شیء و با توجه به روایات دیگری که در فواید بسیار زیاد دراج است بنده اینگونه ترجمه کردم که مراد از حبش الطیر جمع فواید پرندگان است اما اگر با توجه به سیاق روایت که در قسمت اول غاز را با گاومیش مقایسه می‌کند و مرغ را با خوک این احتمال است که منظور از حبش حیوانی منسوب به حبشه باشد.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قبل از این مطلبی در موضوع کارکردهای روحانیت با عنوان «به حاشیه رفتن روحانیت بعد از مدرنتیه» نوشتم.

خلاصه آن مطلب این بود که روحانیت در گذشته نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست روحانیت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز نیز در انحصار روحانیت بود و این قدرت لایزالی برای جامعه سازی دینی به روحانیت می‌داد. آن روز روحانیت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا روحانیت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

تصمیم گرفتم اندک اندک مستندات مطلب مذکور را ارائه کنم. در این راستا خلاصه‌ای از بخش‌هایی از شجره‌نامه یکی از دوستان طلبه‌ سیدم به نام "سیدمحمدحسین صادقی" از منطقه کوار را در ادامه می‌آورم، این شجره نامه گویای مطلب مذکور در مورد ایفای نقش‌های مختلف اجتماعی در گذشته روحانیت است:👇

🔹سید نورالدین از نوادگان امام حسین(ع) از قرن دهم ه.ق از عراق به بحرین و بعد از مدتی به پیرم فارس مهاجرت می‌کند.

🔹فرزند بزرگ او طاهر محمد جهت تبلیغ اسلام به منطقه کوار هجرت می‌کند و بعد از چندین سال مبارزه و تبلیغ در سال ۱۰۲۲ق به دست اشرار به شهادت می‌رسد. قبر ایشان هم‌اکنون با نام امام‌زاده طاهر محمد در کول(کوار قدیم) وجود دارد.

🔹فرزند بزرگ سیدمحمد، سید صالح به روستای شابهرامی هجرت می‌کند و از طرف دولت مسئول مدیریت زمین‌های کشاورزی آنجا می‌شود و با احداث کانال‌های آب، مشغول برنج‌کاری و مصرف آنها در راه اسلام می‌شود، وی مسئول بند بهمن و رشته قنات‌های این منطقه بوده و کانال‌های آبی به روستاهای محمود آباد- اکبرآباد- مظفری و طسوج می‌کشد. شغل اصلی او روحانی بوده است که در روستاها هم مکتب‌خانه احداث می‌کند.

🔹سید داوود پسر بزرگ سید صالح به کمک برادرانش دوازده آسیاب کوار را می‌خرند و آنها را تعمیر و شروع به راه‌اندازی می‌کنند و از طرف دولت نماینده منطقه بلوک کوار می‌شوند ولی اشتغال اصلی او همان روحانی بوده است و بیشتر درآمد آسیاب را مصروف مکتب‌خانه در فرمشکان می‌کند.

🔹فرزندان او نماینده کریم‌خان زند در روستاهای قصراحمد- مظفری- اکبرآباد- زجرد-فرود- بورکی و شاه بهرامی می‌شوند. سید داوود در وصیت نامه خود به فرزندانش می‌گوید: «نورچشمان به زیر دستتان احترام بگذارید، رعیت یعنی کسی که مراعاتش لازم است.»

🔹سید حسین حسینی پسر بزرگ سید داوود نماینده کریم‌خان زند در کوار در ضمن طبیب و روحانی هم بوده است که به کمک برادرانش بارها کریم‌خان زند را به کوار دعوت کردند و کمک‌های فراوانی جهت کاروانسراهای مظفری و کوار کردند و متولی تعمیر راه‌ها، پل‌ها، رشته قنات‌ها، بند بهمن و احداث مکتب‌خانه و آوردن مکتب‌دار به کوار شده بودند و در شیراز دروازه‌ای به نام دروازه کوار نام‌گذاری کردند که هم‌اکنون به آن فلکه ولی‌عصر می‌گویند.

🔹پسران سید حسین: ۱- سید محسن حاکم شرع، روحانی و طبیب؛ ۲ سید یوسف شاه‌بهرامی روحانی و کشاورز ساکن شاه‌بهرامی؛ ۳- سید النقی روحانی و مکتب‌دار- ساکن کوار؛ ۴ سید زین العابدین روحانی و کشاورز ساکن کوار؛ ۵- سید عوض علی روحانی ساکن قصر احمد نماینده دولت؛ ۶- سید علی محمد علی روحانی ساکن محمودآباد؛

🔹پسران سید محسن متوفای ۱۲۴۹ق و حاکم شرع کوار: ۱- سید ابراهیم حاکم شرع بلوک کوار-طبیب و امام جمعه و نماینده دولت؛ ۲- سید کوچک مکتب‌دار؛ ۳- سید رحیم مکتب‌دار؛ ۴-سید کریم روحانی؛ ۵- سید علی روحانی؛

سلسله این شجره نامه ادامه دارد و از اواخر قاجار رفته رفته با تغییر شرایط زمان و حاکمیت تدریجی مدرنیته، کارکردهای این سلسله تغییر می‌کند و برخی از فرزندان آنها به شیراز می‌روند و استاد دانشگاه و حوزه می‌شوند و برخی به اروپا و آمریکا هجرت می‌کنند که حکایت آن مفصل است.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

برخی از دوستان دانشجو از این جهت که وسط صحنه مبارزه با مفاسد اقتصادی هستند، تصور می‌کنند امروز "عدالت‌خواهی" منحصر به آنهاست و طلاب نیز تنها وقتی می‌توانند برادری خود را به آنان ثابت ‌کنند که عیناً در صحنه مبارزه با مفاسد اقتصادی و البته با همان روش مصداقی و با همان کیفیت‌های مطلوب آنها کاری کنند وگرنه متهم به محافظه کاری یا تزویر و... می‌گردند!

از دوستان دانشجوی عزیزم می‌خواهم به خودتان مراجعه کنید و بگویید کدام یک از مصادیق زیر ظلم بزرگ‌تری است؟

👈 فلان شخصیت سیاسی که با رانت میلیاردها پول از بیت‌المال برمی‌دارد و می‌رود؟!

یا

👈 فلان دانشجوی پزشکی یا مهندسی که مثلا با یک مطالعات معمولی دینی کرسی نظریه پردازی دینی راه می‌اندازد و بدون آشنایی تخصصی و روش‌مند از دین، عده‌ای از مردم یا دانشجویان غیر متخصص و عوام را دنبال خود راه می‌اندازد؟!

به احتمال قوی برای برخی دوستان حتی جرم مقایسه نمودن این دو مسأله نیز خود مصداقی از ظلم و شایسته الصاق برچسپ محاظه‌کاری و تزویر باشد.!

خداوند ۱۵ بار در قرآن، انسان را به فطرت خود ارجاع می‌دهد و با مضمون «وَ مَنْ أَظْلَمُ» از او سوال می‌پرسد، بزرگ‌ترین ظلم چیست؟ و چه کسی ظالم‌تر از چنین فردی است؟

در تمام این موارد خداوند ظلم فرهنگی را مصداق بزرگ‌ترین ظلم معرفی می‌کند و نه ظلم اقتصادی، ظلم فرهنگى و بازداشتن مردم از رشد و فهم، بدترین ظلم‌ها به جامعه است.

🔹سیزده مرتبه از اشاره خداوند به بزرگ‌ترین ظلم، مربوط به کسانی است که از روی علم یا جهل به خداوند نسبت دروغ می‌دهند؟ یا آیات خداوند را تکذیب می‌کنند و در مقابل آن می‌ایستند؛ « انعام ۲۱، ۹۳،[1]  ۱۴۴،[2] ۱۵۷[3] - اعراف ۳۷[4] - یونس ۱۷[5] - هود ۱۸[6] - کهف ۱۵،[7] ۵۷[8] - عنکبوت ۶۸[9] - سجده ۲۲[10] - زمر ۳۲[11] - صف ۷[12]»

🔹دو مرتبه دیگر نیز مربوط به مانع شدن از ورود دیگران به عبادتگاه‌ خداوند «۱۱۴ بقره»[13] و کتمان شهادت از سوی خداوند «۱۴۰ بقره»[14] است.

البته بنده در مقام نفی لزوم مبارزه با مفاسد اقتصادی نیستم و آن را امری کاملا لازم می‌دانم چراکه مثلا خداوند در کنار ۱۶ بار به کار بردن تعبیر «ویل» برای مفاسد فرهنگی همچون «تحریف و تکذیب آیات الهی،[15] شرک،[16] تهمت[17] و عیب‌جویی[18]» یک بار نیز این تعبیر را برای مفاسد اقتصادی به کار برده است. «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»[19] اما بحث بنده، مقایسه "مفسده و ظلم به انحراف کشاندن عقیدتی مردم و انتساب ندانسته‌ها به دین و خداوند" با "مفاسد اقتصادی" است.

همچنین بنده در نفی حُسن تحلیل دینی داشتن دوستان دانشجوی عدالت‌خواه خود نیستم بلکه مشکل را اینجا می‌دانم که دوستان رفته رفته با داشتن مخاطبان زیاد و قلم و بیان زیبا دچار غرور‌های کاذبی شده و تصور می‌کنند دین‌شناس هستند و نه تنها اظهار نظرهای تخصصی در نظریات دینی می‌کنند بلکه وقتی برخی نظرات خود را مثلا حتی با یک مرجع تقلید یا رهبر انقلاب و امام نیز در تعارض می‌بینند به راحتی بر نظرات باطل خود پافشاری می‌کنند.

و چه بسا برخی از دوستانی که وظیفه خود را پرداختن به مظالم اقتصادی می‌دانند از نگاه دینی خود بزرگ‌‌ترین ظالمان محسوب شوند!

به تعبیر یکی از دوستان عدالت‌خواه دارای مِمبِر و مَنبَر فراوان! در یکی از مناظرات دینی:

👈« این حرف‌های شما که جدید نیست، همان حرف‌های امثال امام و آقای مصباح و جوادی است!»

و به تعبیر امام خمینی(ره):

👈«این آدمى که یک روز ننشسته در فقه نظر بکند، و نمی‌تواند بنشیند نظر بکند، یک همچو آدم‌هایى خیال می‌کنند که حالایى که مثلًا انقلاب شده، باید اسلام هم انقلاب بشود. اسلام هم باید این جورى بشود. اینها نمی‌فهمند.» [20]

📌«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها»  (الکهف ۵۷)

🔹و کیست ستمکارتر از آن کس که با آیات پروردگارش پند داده شده، اما از آن روى برگرداند.



[1] «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا»  (انعام ۲۱ و ۹۳)

[2] «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» ( انعام 144 )

[3] «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ» (انعام ۱۵۷)

[4] «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِه»‏ (اعراف ۳۷)

[5] «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ » (یونس 17)

[6] «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِبا» (هود ۱۸)

[7] «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً» (کهف 15)

[8] «وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»  (الکهف ۵۷)

[9] «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَه‏» (عنکبوت ۶۸)

[10] «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها»  (سجده ۲۲)

[11] «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْق‏» (زمر ۳۲)

[12] «وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» ( الصف7)

[13] «أظلم ممّن منع مساجد اللّه» (۱۱۴ بقره)

[14] «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» ( البقره140)

[15] «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ‏ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» (بقره 79) - «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ» (مرسلات ۱۵ -۱۹ - 24 ۲۸ ۳۴ ۳۷ ۴۰ -۴۵ -۴۷ - ۴۹ ) - «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ» (مطففین 10)

[16] «اللَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ‏ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ» ( ابراهیم 2) - «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ‏ لِلْمُشْرِکینَ» ( فصلت 6)

[17] «وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ» (جاثیه 7)

[18] «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (هُمزه 1)

[19] (مطففین 1)

[20] صحیفه امام ؛ ج‏13 ؛ ص364. خواندن کامل این بیان حضرت امام نیز خالی از لطف نیست:

یک نفرى که من در جوانى می‌‏خواستم مشرَّف شوم حضرت عبد العظیم؛ یک نفر واعظ خیلى مقتدر، خیلى واعظ اما به اسلام خیلى کار نداشت. وقتى دید من معمَّم هستم، به من گفت بیا اینجا بنشین پهلوى من. ما با اتوبوس می‌‏خواستیم تا حضرت عبد العظیم برویم. وقتى که حرف‌هایى زد و چیزهایى گفت و من هم گوش کردم.

تا نزدیک شد به حضرت عبد العظیم به شوفر گفت: زود برو نماز مغرب قضا می‌‏شود. با اینکه اول مغرب بود. من به او گفتم که: نماز مغرب که حالا قضا نمی‌‏شود. گفت: یک روایتى دارد که اگر تأخیر بیندازند چه می‌‏شود. گفتم: خوب، آخر روایات دیگرى هم هست. گفت: من به آنها کارى ندارم. مسأله این است، می‌‏گوید از نهج البلاغه این کلمه‌‏اش را قبول دارم باقی‌‏اش را قبول ندارم. از قرآن هم این را نمی‌‏گوید، این را ندارد.

از قرآن یک کلمه‌‏اش را، یک جمله را می‌‏گیرد، اما نمی‌‏داند که‏ این‏ جمله‏ مُفسِّر دارد، در خود قرآن تفسیر دارد، در روایات دارد از چیزهایى که در این زمان واقع شده. این هم‏ براى شکستن اسلام و روحانیت است. همین چیزهایى است که همه این اشخاص منحرف ادعا می‌‏کنند که ما اسلام را می‌‏خواهیم بگوییم اسلام غیر آن اسلام سُنَّتى. یکى از مصیبت‌ها این است که یک آدمى که از اسلام نمی‌‏داند اسلام با سین است یا با صاد، از اسلام بی‌‏اطلاع است، از مدارک اسلام بی‌اطلاع است، این یک کلمه را برمی‌‏دارد و می‌‏رود پیش جوانان، می‌‏خواند و داد می‌‏زند و فریاد می‌‏زند. و جوان‌ها را وادار به یک کارى می‌‏کند. یک نفر فقیهى که شصت سال عمرش را صرف کرده در فقه و در مدارک فقه، حالا هم وقتى که می‌‏رسد به یک حکمى و می‌‏بیند که روى مدارک نمی‌‏تواند به طور جَزْم بشود [حکم کرد]، باز با احتیاط از کنارش رد می‌‏شود. لکن این آدمى که یک روز ننشسته در فقه نظر بکند، و نمی‌‏تواند بنشیند نظر بکند، یک همچو آدم‌هایى خیال می‌‏کنند که حالایى که مثلًا انقلاب شده، باید اسلام هم انقلاب بشود. اسلام هم باید این جورى بشود. اینها نمی‌‏فهمند یا بسیاریشان هم فهمیده هستند، لکن می‌‏خواهند اساس را از بین ببرند. (همان)

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در خطبه ۱۴ نهج البلاغه "مرحوم سید رضی" بخش‌هایی از خطبه‌ای از امیرالمؤمنین(ع) در مذمت مردم بصره را آورده‌اند که متن کامل آن توسط "علامه مجلسی" در جلد ۵۷ بحار آمده است؛

این خطبه مربوط به بازگشت حضرت امیر(ع) از جنگ جمل است.

قبل از آغاز نبرد جمل، سپاه ناکثین با فرماندهی "طلحه و زبیر" و همراهی عایشه با حدود ۳ هزار نفر به سوی بصره حرکت نمودند و بصره را به تصرف خود درآورند، بیت‌المال را غارت و موی سر و ریش والی حضرت امیر(ع)، "عثمان بن حنیف" را کندند و او را مجبور کردند از دارالحکومه خارج شود.

حضرت امیر(ع) نیز با لشکر خود به سوی آنان حرکت نمود و جنگ جمل شکل گرفت؛

حضرت امیر(ع) پس از اتمام جنگ جمل در بصره خطبه‌ای خواندند و بسیار مردم بصره را مذمت نمودند. ایشان در اثناء کلامشان، روی خود را به سمت راست می‌نمایند و می‌پرسند: "از اینجا تا " أُبُلَّه" چقدر فاصله است؟"

🔹آن زمان أُبُلَّه نام مکانی در جنوب خوزستان کنونی و در نزدیکی رودخانه اروند بود؛

حضرت سخن خود را ادامه می‌دهند و به نقل از پیامبر(ص) به وقوع جنگی در آینده در این منطقه اشاره می‌کنند که در آن قریب به ۷۰ هزار نفر از یاران و امت ایشان به شهادت می‌رسند، کسانی که به منزله شهداء بدر همراه حضرت رسول(ص) هستند.

👈«وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

🔹 وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم از زمان حضرت امیر(ع) تا کنون، جز جنگ ایران و حزب بعث عراق، چنین جنگی با این وسعت که ۷۰ هزار نفر در آن کشته شوند، در این منطقه رخ نداده است؛

در ادامه خطبه، یکی از یاران حضرت(ع) از ایشان سوال می‌کند: "چه کسی آنان را می‌کشد؟" حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: "اخوان" و از این کلام معلوم می‌شود که این نبرد بین دو قوم از مسلمانان صورت گرفته است؛

  سپس حضرت به ویژگی‌های شهداء این جنگ اشاره می‌کنند که آنان از اهل آن منطقه نبوده‌اند و برای این جنگ به آنجا کوچ کرده‌اند و این افراد از کسانی بوده‌اند که افراد متکبر زمان آنان را کوچک می‌پنداشته‌اند و سپس شروع به گریستن می‌نمایند.

👈«یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ»

📌متن کامل خطبه همراه با نقشه‌های تاریخی مربوط به مکان "أُبُلَّه"؛👇

در شرح نهج ابن میثم است که چون امیر المؤمنین علیه السّلام از نبرد جمل آسوده شد در بصره خطبه‏اى ایراد کرد پس از سپاس خدا و رحمت بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: اى مردم بصره اى مردم شهرى که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند اى قشون زن. اى یاران حیوان بى‏زبان که غرّى کرد شما پذیرفتید و پى شد و گریزان شدید اخلاق شما ناپایدار و دین شما دوروئى و آب شما تلخ و بدمزه است، شهر شما خاکش از همه شهرها گندتر است و از آسمان دورتر نه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت است بسزاى گناه او است و هر که بیرونست بعفو خداست گویا به این شهر شما مینگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگره‏هاى مسجد دیده نشود مانند چینه‏دان پرنده‏اى باشد در دریا- و کشید تا فرمود: چون دیدند کوخهاى بصره خانه شدند و نیزارهایش کاخ گردیدند گریز باید. گریز. که آن روز دیگر بصره ندارید.[1] سپس رو به سمت راست کرد و فرمود: میان شما و ابله‏ چند است؟ منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم قربانت. 4 فرسنگ؛[2]

حضرت فرمود: راست گفتى سوگند بدان که محمّد را مبعوث کرد و بنبوت گرامى داشت و برسالت بر گماشت و جانش را شتابان ببهشت برد از او شنیدم چونان که شما از من شنوید که فرمود[3]: اى على میدانى که میان آنجا که بصره نام گیرد و میان ابله 4 فرسنگ باشد.[4] و در آنجا که ابله نام دارد و جاى کسانی خواهد شد که خراج دولتی را می‌گیرند(یا گمرک‌چی هستند)، 70 هزار شهید از امتم کشته شوند که آن روز بمنزله شهداء بدر باشند.

«وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

منذر گفت: یا امیر المؤمنین چه کسى آنها را میکشد پدر و مادرم بقربانت.[5] فرمود: اخوان آنها را بکشند که مردمى چون شیاطین، سیاه رنگ (یا سبزپررنگ)، بدبو، سخت یورش، کم جامه و پوشش. خوشا به حال آنان که با او بجنگند(یا او را بکشند).[6]

براى جهاد با آنها در آن زمان مردمى کوچند که نزد متکبران آن زمان زبون و گمنامند اما در آسمان معروفند. آسمان و اهلش بر آنها بگریند و زمین و ساکنانش. سپس اشک از دو دیده‏گان حضرت روان شد. 

«یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ» 

سپس فرمود: واى بر تو اى بصره از سپاهى که نه گرد دارند و نه فریاد...

تذکر: 

از جمله اشکالاتی که یکی از دوستان داشتند اینکه این روایت از نظر سندی قابل اثبات نیست؛ 

اما باید گفت: ما در تاریخ همچون فقه به بررسی اسناد روایات نمی‌پردازیم و صرفا به اجتماع ظنون و شواهد برای تحلیل قضایا اکتفا می‌کنیم چرا که برای رسیدن به باب علم قطعی در عمده مسائل تاریخی و جزئیات آنها انسداد وجود دارد.

نکته دیگری که یکی از دوستان مطرح می‌نمودند امکان تحقق این پیش بینی در موعد زمانی دیگری بعد از شهدای دفاع مقدس ما است که ما منکر اصل این امکان نیستیم اما همانطور که در بالا ذکر شد در مسائل تاریخی امکان حصول قطع تقریبا ناممکن است و با تجمیع شواهد به ظن خواهیم رسید، فرآیند مطلوب تاریخ و فقه متفاوت است، در فقه ما به دنبال دلیل حجت معتبر هستیم اما در تاریخ به دنبال حدس قوی و اطمینان متاثر از گزارش‌های تاریخی و واکاوی صحت و سقم آن گزارش‌ها هستیم.

نقشه‌های تاریخی که ابله در آنها آمده است👇

نقشه راه‌های تجاری جزیره العرب

نقشه تاریخی مربوط به فتوحات عراق 

باید به این نکته نیز دقت داشت که در زمان حضرت امیر(ع) منطقه  أُبُلَّه که مطابق با منطقه شلمچه و حوالی آن می‌شود از مناطق تحت حاکمیت ایشان بوده است و منطقه گمرک و مرزی محسوب نمی‌شده است، اما در زمان‌های بعد همانطور که حضرت در روایت خود ذکر می‌کنند این منطقه به گمرک تبدیل می‌شود.

 برای واضح‌تر شدن منظور ترکیب روایت مذکور بدین نحو است: 

«وَ سَیَکُونُ» فعل به همراه سین به معنی پیش‌بینی آینده «فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ» خبر مقدم و «مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ» اسم یکون و «یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ» حال برای موضع اصحاب العشور(گمرک) و «هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ» حال برای شهید

نقشه تاریخی مربوط به دولت‌های محلی ایران

نقشه تاریخی مربوط به قرن ششم

نقشه تاریخی مربوط به غارات معاویه

نقشه تاریخی فتوحات ایران و ماوراء النهر

فاصله ۲۵ کیلومتری بصره تا شلمچه

در روایت مذکور فاصله بصره تا أُبُلَّه ۴ فرسخ و در سمت راست بصره ذکر شده است و با توجه به تبدیل واحد فرسخ به کیلومتر بر اساس هر فرسخ ۶.۲۴ کیلومتر این مسافت دقیقا معادل با ۲۵ کیلومتر است که بر مکان فعلی شلمچه در سمت راست بصره تطبیق پیدا می‌کند.


[1] شَرْحُ النَّهْجِ لِابْنِ مِیثَمٍ، قَالَ: لَمَّا فَرَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ حَرْبِ الْجَمَلِ خَطَبَ النَّاسَ بِالْبَصْرَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَى اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ‏ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ‏ بِلَادُکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّى مَا یُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ کَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَى قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَکُمْ یَوْمَئِذٍ. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏57 ؛ ص224. قسمت‌هایی از این خطبه را سید رضی در خطبه ۱۴ نهج‌البلاغه نیز آورده است.

[2] ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ کَمْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ. همان (ادامه روایت)

[3] قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ أَکْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَى الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ کَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ همان (ادامه روایت)

[4] یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّى الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخ. همان (ادامه روایت)

[5] فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. همان (ادامه روایت)

[6] قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ کَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ کَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ. همان.

نکته قابل توجه این است که رنگ ذکر شده برای نیروهای مقابل شهدای «أُبُلَّه» به رنگ "سود" است که عرب به رنگ‌های سیاه وسبز تیره هردو "سود" می‌گوید و این همان رنگ لباس سربازان عراقی در دوران دفاع مقدس است. به طور مثال در لغت نامه التحقیق فی کلمات القران چنین گفته شده است: «و العرب تسمّی الأخضر أسود، لأنّه یرى کذلک على بعد، و منه سواد العراق لخضرة أشجاره و زروعه» مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم - بیروت-قاهره-لندن، چاپ: سوم، 1430 ه.ق؛ ج‏5 ؛ ص310

منابع:

1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ش، ج‏4 ؛ ص: 194-195؛

2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏57، ص: 224  225؛

۳. نرم‌افزار جغرافیای جهان اسلام مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۴. نرم‌افزار قاموس النور مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۵. نرم‌افزار جامعة الاحادیث مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور.

با تشکر از برادر عزیزم حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبرآبادی که اصل این موضوع را ایشان متذکر شدند و بنده آن را مستند نموندم.

..........................................................................


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شما ولایت فقیه را امری نوپدید دانسته و می‌فرمایید:

👈 «تعبیر ولایت فقیه تعبیری جدید و مرتبط با سده‌های اخیر  است»

اولاً:  فهم شما از فقه و فقاهت اشتباه است، چرا که گمان نموده‌اید لازمه‌ی حجیت امری در فقه این است که از ابتدای تاریخ فقاهت، آن مطلب در کتب فقها وجود داشته باشد؛ 

و شاید توجه ندارید که لازمه این تصور سدّ باب اجتهاد و فقاهت است؛

🔹فقها از ۴ منبع: "کتاب، سنت، عقل و اجماع" با توجه به قواعد مشخص و مسائل پش‌آمد، احکام دین را استنباط می‌نمایند.

🔹بحث ولایت فقیه نیز ولو امری به تعبیر شما "نوپدید" می‌بود، اگر مبتنی بر قواعد استنباط عقلی و شرعی باشد شرعا حجت است.

🔹اگرچه شما به مفاد مطلب خودتان دقت ندارید اما مقدمه‌ی مخفی مطرح ساختن نوپدید بودن ولایت فقیه توسط اصحاب اصلی جریان ضد انقلاب، اتهام به فقهایی چون: امام و آیت‌الله بروجردی و اساتید آنها است که این بزرگواران «العیاذ بالله» در جنگ قدرت بعد از صفویه، مطلبی را به دین نسبت داده‌اند!

ثانیاً: اصل مدعی شما در نوپدید بودن ولایت فقیه، اشتباه است، چراکه در اصل موضوع ولایت فقیه هیچ فقیهی از فقهای زمان حضور اهل بیت تا نواب دوره‌ی غیبت صغری و بعد از آن، تشکیک نکرده است؛

🔹 آنچه محل اختلاف است حوزه اختیارات فقیه است. یعنی اصلا محل اختلاف را اشتباه متوجه و متذکر شده‌اید؛

نزاع اصلی در اینجاست که:

🔹برخی از فقها اصل را بر عدم ولایت می‌گذارند و جز در نبی(ص) و امام معصوم(ع) که ولایت آنها به نحو مطلق ثابت است، در مورد فقها که شأن جانشینی امام معصوم در جامعه را دارند، جز در موارد متیقن از اثبات ولایت از باب حسبه، در سایر موارد ولایت فقیه را ثابت نمی‌دانند که البته حوزه موارد متیقن نیز نزد فقها متفاوت است.

🔹اما برخی دیگر از فقها اصل را بر ولایت می‌گذارند و بعد از نبی‌مکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) در مورد فقها که شأن جانشینی ائمه معصومین(ع) را در جامعه دارند، به همان نحو ولایت مطلقه را ثابت می‌دانند، جز در موارد قدر متیقنی که از اختیارات شخص امام معصوم باشد، مثلا بحث جهاد ابتدایی که به عقیده‌ی حضرت امام از اختیارات خاص امام معصوم است و به نظر حضرت آقا خیر.

ثالثاً: متاسفانه تفکر و تفلسف جریان روشنفکر و حتی روشنفکر دینی ما متأثر از جریان روشنفکر غرب، در دستگاه منقطع از آسمان(سکولار) است و مباحث برخی از دوستان جریان جدید عدالت‌خواه نیز به این سو سوق یافته است.

🔹در دستگاه الهی مفهوم "حجیت" در هر دو ساحت تفکر و عمل لحاظ شده است.

🔹برای ساده شدن بحث، مثالی می‌زنم:

👈شما اگر نابغه دهر و رئیس جمهور کشور هم باشید اگر پدرتان به شما بگوید برای من مثلا نان بخر، در دستگاه الهی بر شما واجب است انجام دهید و اگر چنین نکنی نزد خدا حجتی نداری الا اینکه خودت یقین داشته باشی این نان خریدن شما از امر خداوند به لزوم اطاعت از پدر مستثنی شده است، چون مثلا مستلزم انجام حرامی است یا برای سلامتی پدر ضرر دارد یا خود شما از امر واجب دیگری از سوی خدا بازمی‌مانید و...

و اگر یقین نداشتید و مثلا شک داشتید که نان برای پدرتان ضرر دارد یا خیر و نان خریدید و اتفاقا ضرر هم داشت، شما نزد خدا حجیت دارید که عمل به واجب نموده‌اید.

📌 با گذر از دوراهیهای معرفتی مذکور سیر منطقی مباحث جزئی‌تر خواهد شد که پیشنهاد می‌کنم در آن رابطه به مطالب زیر مراجعه فرمایید:👇

🔸 فهم مقام ولایت

🔸پیش‌گویی‌های رهبری...

🔸اطاعت ولی فقیه

🔸ولایت فقیه پس از ظهور حضرت حجت

🔸دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

واما عمدۀ بحث ما با برادر مسعودی و برخی از دوستان "طیف جدید جریان عدالت‌خواه"؛

شما ولایت فقیه را امری غیرآسمانی تعبیر کرده و می‌فرمایید:

👈«این بدیهی است که نمی‌توان و نباید ولایت اهل بیت را که امری کاملا آسمانی است، با ولایت فقیه یکی کرد...»

مبنای تعیین کننده‌ای که بحث‌های ما و شما به آن برمی‌گردد: پذیرش "دین حداقلی یا حداکثری" است.

  در نگاه حداکثری به دین، همه چیز عالم دنیا مرتبط با عالم آخرت است، هرآنچه بشر با آن سر و کار دارد، یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت است و مهم‌ترین امر و اثرگذارترین امر در سرنوشت نوع بشر، مقولۀ حاکمیت است که آیا حیات بشر ذیل حاکمیت "الله و امام عادل از سوی او"، تعریف می‌‌شود یا طاغوت. [1]

مقولۀ حاکمیت الله در مقابل طاغوت نیز از ابتدای تاریخ بشر آغاز شده است و تا انتهای تاریخ باقی است،

👈در روایتی از امام صادق (ع) در کتاب کافی آمده است:

🔹«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الدِّینَ دَوْلَتَیْنِ دَوْلَةَ آدَمَ وَ هِیَ دَوْلَةُ اللَّهِ وَ دَوْلَةَ إِبْلِیسَ»[2]

🔸خداى عز و جل دین را دو دولت قرار داده دولت آدم- و آن دولت خدا است- و دولت ابلیس؛

در دین حداکثری و درواقع اسلام ناب، مقولۀ حاکمیت امام عادل منصوب به خدا، باطن تمام حلال‌های خدا و حاکمیت هر حاکم غیر منصوب خداوند، باطن تمام حرام‌های خداوند است:

👈 از امام کاظم(ع) در مورد آیه "۳۳ اعراف" «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» سوال می‌شود که معنای این آیه چیست؟ حضرت پاسخ می‌دهند:

🔹«إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ»

🔸همانا برای قرآن ظاهری و باطنی است و جمیع آنچه خداوند در قرآن حرام نموده است، همه ظاهر است و باطن همه آن‌ها، پیشوایی حاکمان جور است؛

🔹«وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ»[3]

🔸و جمیع آنچه خداوند در قرآن حلال نموده است همه ظاهر است و باطن همه آن‌ها، پیشوایی حاکمان حق است.

اما در نگاه "دین حداقلی" خداوند در شئون قلیلی از دنیای بشر حضور دارد و از شما می‌خواهد صرفا انسان با اخلاقی باشید، عبادت کنید و به کسی ظلم نکنید و مقوله حاکمیت نیز امری غیر دینی است؛

این نگاه، اندیشۀ پشتیبان جریان غیرانقلابی اعم از داخلی یا خارجی لندن و نیویرک نشین است و عملاً حاصل آن چیزی شبیه عرفان‌های فردی هندی است،

در نگاه اسلام ناب انسان‌ها اگر متقی‌ترین افراد هم باشند اما حاکمیت طاغوت را بپذیرند، مورد عذاب خداوند  خواهند بود و برعکس ولو در امور شخص خود ظالم هم باشند ولی تحت حاکمیت امام عادل من الله باشند، خداوند آنان را در آخرت خواهد بخشید.

👈در حدیثی از امام صادق(ع) در کتاب کافی آمده است:

🔹«قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً»

🔸خداوند تبارک و تعالی می‌گوید: قطعا عذاب‌خواهم نمود، مردم مسلمانی را که اطاعت می‌کنند از هر حاکم ستمگری که از سوی خداوند نیست، ولو آن مردم در اعمالشان نیکوکار و متقی باشند.

🔹«وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»[4]

🔸و قطعا گذشت خواهم کرد از مردم مسلمانی که از حاکمی عادل از سوی خداوند اطاعت می‌کنند و اگرچه آن مردم نسبت به خودشان ستمکار و گناه‌کار باشند.

نتیجه سخن شمایی که خطاب به "امام خامنه‌ای" می‌گویید: "رهبر جمهوری اسلامی" و نه رهبر انقلاب و معتقدید انقلاب توسط جمهوری اسلامی مصادره شده است، این است که در مبانی با جریان غیرانقلابی و حتی ضدانقلاب پیوند خورده‌اید.

..............................

مطالب مرتبط:

 نقد بنده به سخنان برادر هادی مسعودی و پاسخ ایشان👇

مسأله جریان عدالت‌خواه (قسمت چهارم: شخص محوری یا ولایت محوری)

ادامه گفتگو با برادر هادی مسعودی (قسمت اول: شخص‌محوری نسبت به معصوم )


[1] به طور مثال حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمایند: «از حکومت‌ها سرچشمه مى‏گیرد مفاسد و سرچشمه مى‏گیرد مصالح. حکومتِ عدل، تمام مصالح کشور را تأمین مى‏کند به اندازه قدرت. و حکومت ظلم، تمام بدبختی‌ها را براى یک ملتى ایجاد مى‏کند.» صحیفه امام، ج ‏9، صص: 134- 135.

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏2 ؛ ص372 و أصول الکافی / ترجمه مصطفوى ؛ ج‏4 ؛ ص78

[3] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏ 1؛ ص: 374.

[4] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص: 376. در در حدیث مشابه دیگری امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:

« إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً»

خداوند ابایی ندارد که عذاب کند مردمی را که از حاکمی که از سوی خدا نیست اطاعت کرده‌اند، ولو در اعمالشان نیکوکار و متقی بوده‌اند.

«وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً»

و خداوند ابا می‌کند از اینکه عذاب کند مردمی را که از حاکمی که از سوی خداوند نیست، اطاعت کرده‌اند ولو آن مردم در اعمالشان ظالم و گناه‌کار بوده‌اند. منبع: همان.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

برادر عزیزم "مهندس هادی مسعودی" در ادامه نقدی که بنده بر "قسمتی از سخنانشان در دورۀ ابوذر" نوشته بودم جوابیه‌ای نوشتند؛

برای روشن‌تر شدن مباحث، ادامه این گفتگو را به دو قسمت تقسیم می‌کنم و در هر قسمت بخش‌هایی از اختلاف نظر را باز می‌کنم.

بهتر است ابتدا روشن شود اختلاف‌نظر ما دقیقا کجاست؟

👈در قسمت اول بحث، ایشان به طور خلاصه می‌فرمایند:

🔹هرگونه شخص محوری، عامل انسداد تفکر و عقلانیت است؛

🔹غرض از شخص محوری هم شدت علاقه و ارادت و یا تنفر و بیزاری که موجب شود حرف مخاطب بدون فکر و بررسی و تامل، بپذیرش و یا رد شود و می‌بایست برای همه اشخاص درصدی خطا در نظر گرفت و همیشه با معیار و ملاک با نظرات مواجه شد؛

🔹پذیرش حرف یک فرد_هر چقدر هم شخصیت برجسته‌ای باشد_ به نحو بی‌کم و کاست، موجب تربیت انسان‌های وابسته و مغایر با عقلانیت و هدف انبیاست:"لتثیروا لهم دفائن العقول"؛

🔹اهل بیت هم از این نوع شخص محوری بر حذر داشته و بارها بر سنجش افراد با حق تاکید کرده‌اند، به عنوان مثال حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: «دین خدا با شخصیت‌ها شناخته نمی شود بلکه شناخت آن با نشانه‌ها و آیات حق است. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی»

🔹همچنین در آیه ۱۴۴ سوره آل عمران خداوند به صراحت شخص گرایی حتی حول پیامبر(ص) را زیر سوال برده و پیامبر را صرفا «رسول»، یعنی کسی که فقط مسئول انجام رسالتش می باشد، معرفی کرده است."

 

آنچه بنده عرض میکنم این است که:

🔸نفی شخص محوری به نحو مذکور و لزوم پذیرش سخن افراد با معیار و ملاک کاملا امری صحیح و لازم است؛

🔸اختلاف ما اینجاست که شما این مطلب را نسبت به "ولی" نیز تسری می‌دهید؛

🔸ادله‌ای که ذکر می‌فرمایید به نحویی اضطراب دارد چرا که حتی شامل ولی معصوم نیز می‌شود و اگر پذیرش بی‌کم و کاست معصوم را نفی نمایید گزاره‌ای پارادوکس نما است یعنی با پذیرش عقلی عصمت و خیر محض بودن معصوم سازگار نیست؛

🔸فلذا باید در نوع نفی خود از شخص‌محوری تفصیلاتی قایل شوید؛

🔸در مورد آیه ۱۴۴ آل عمران، در پست قبل توضیح دادم که آیه در مقام توبیخ شخص‌گرایی نسبت به حضرت رسول(ص) نمی‌باشد بلکه اگر آیه را به صورت کامل بخوانیم متوجه می‌شویم آیه در مقام توبیخ نسبت به این است که افراد با شهادت حضرت رسول(ص) گمان کنند، رشته ولایت الهی قطع شده است.

🔸در مورد کلام حضرت امیر(ع) که در مورد هدف بعثت انبیاء ذکر فرموده‌اید نه تنها در مقام نفی چشم به دهان معصوم داشتن نیست بلکه در مقام اثبات لزوم آن نیز است:

👈 فبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ

🔹خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت توحیدی را از آنان باز جویند.

👈 و یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.[1]

🔹و نعمت‌هاى فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمایند و توانمندى‌هاى پنهان شده‌ی عقل‌ها را آشکار سازند.

🔸باید این را متوجه شویم که "ولی الهی" نه در مقابل تعقل ما، بلکه در جهت تکامل عقل ما است و در اسلام برخلاف مسیحیت نه تنها باب تعقل بسته نیست بلکه سرتاسر آن دعوت به فهم و اندیشه و تعقل است.

🔸اساسا راه دعوت اولیاء الله راهی عقلی و روشن است،

👈به تعبیر  آیه ۱۰۸ سورۀ مبارکه‌ی یوسف «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»

👈امام صادق(ع) در سفارش به یاران خود فرمودند:

«اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا» عقل و و سربازان آن و جهل و سربازان آن را بشناسید هدایت خواهید شد. یکی از یارانشان گفت:‌

« جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا»[2] فدایت شوم ما هیچ نمی‌دانیم الا آنچه شما به ما بیاموزید.

سپس حضرت سپاهیان عقل و جهل را به آنان معرفی نمودند.

🔸فلذا وقتی عقلاً "عصمت و خیر محض بودن" معصوم برای ما ثابت شد، شخص گرایی نسبت به او به معنی "محبت زیاد و پذیرش بی‌کم و کاست حرف او و اطاعت محض او" نه تنها مذموم نیست بلکه لازم نیز است.

📌 اما عمده بحثی که می‌ماند ولایت محوری در موضوع ولی غیر معصوم است، چرا که شما ولایت آسمانی را منحصر در امام معصوم می‌نمایید و ان شاء الله در پست آینده به آن خواهم پرداخت.



[1] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق؛ ص: 43.

[2] «بگو: این است راه من، که من و هر کس (پیروى‏ام) کرد، با بینایى، به سوى خدا دعوت مى‏کنیم، و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم». همان.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

  جمعی از دوستان عدالت‌خواه طرحی دانشجویی به نام ابوذر راه‌انداخته‌اند.

در یکی از سخنرانی‌های این طرح یکی از برادران عزیزم سخنانی می‌فرمایند که با توجه به اینکه آن را جزو مبانی خود ذکر می‌کنند، شایسته دیدم از باب تدقیق موضوع بحثی کوتاه پیرامون آن داشته باشم.

دریافت
مدت زمان: 29 ثانیه 

👈«ایشان با استناد به آیه «144 آل عمران» می‌فرمایند ما شخص‌گرا نیستیم و قرآن هم این را زیر سوال برده و حتی شخص‌گرایی حول پیامبر هم زیر سوال است، در جنگ احد خبر می‌آورند که پیامبر کشته شده، آیه نازل می‌شود که:

🔹«أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»

🔹آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمى‌گردید؟

🔹«وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً»

🔹و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمى‌رساند.

حتی حول پیامبر هم، شما حق ندارید شخص‌گرا باشید.»

اینکه ما نباید شخص‌گرا باشیم حرف حقی است که متأسفانه در نگاه برخی دوستان عدالت‌خواه، نتیجه گیری اشتباهی از آن می‌شود و آن اینکه به اسم نفی شخص‌محوری و شخص‌گرایی، مقوله ولی‌محوری و ولایت‌گرایی نفی می‌شود، چون شخص محور نیستیم پس کاری به شخص نداریم؟ حال اگر این شخص ولی بود چه؟

اتفاقا جالب اینجاست که آیه مذکور هم در مقام بیان این نکته است که ولایت به شخص حضرت رسول(ص) نیست و با شهادت و یا قتل حضرت رسول(ص)، رشته ولایت الهی تعطیل نمی‌شود و در جانشین حضرت رسول(ص) باقی است.

اگر آیه مذکور -که خیلی هم کوتاه است- را از وسط نخوانیم، از این مساله غفلت نخواهد شد:

👈« وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین»

در ابتدای آیه اشاره می‌شود که محمد(ص) نیز رسولی از رسولان الهی است که قبل از او رشته ولایت الهی وجود داشته و بعد از او نیز قطع نخواهد شد؛

در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است، ایشان در روز جمل با اشاره به این آیه، فرمودند:

ای مردم خداوند تبارک و تعالی تاکنون جان هیچ نبی‌‌ای را نگرفته است الا اینکه بعد از او در امت او کسی را قرار داده است که به واسطه هدایت نبی، هدایت می‌کند و سیره و روش نبی را قصد می‌نماید و راه‌نمایی می‌کند به نشانه‌های راه حق که خداوند واجب نموده است از آنها پیروی شود 

👈«یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ اسْمُهُ وَ عَزَّ جُنْدُهُ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیّاً قَطُّ حَتَّى یَکُونَ لَهُ فِی أُمَّتِهِ مَنْ یَهْدِی بِهُدَاهُ، وَ یَقْصِدُ سِیرَتَهُ، وَ یَدُلُّ عَلَى مَعَالِمِ سَبِیلِ الْحَقِّ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَلَى عِبَادِهِ»

و سپس حضرت این آیه را قرائت فرمودند:

ثُمَّ قَرَأَ: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ[1]

 البته متذکر می‌شوم در استشهاد به این آیه برای باقی بودن جریان ولایت بعد از هر ولی و قطع نشدن رشته ولایت، روایات دیگری نیز آمده است که می‌توانید به تفاسیری چون "البرهان" مراجعه فرمایید و قبل از استشهاد به آیات بهتر است حداقل متن کامل آیه یا آیات قبل و بعد و روایت ذیل آن را بررسی بفرمایید.

....................................

مطالب مرتبط:

مسأله جریان عدالت‌خواه👇

قسمت اول (فهم یا اطاعت ولی)

قسمت دوم ( تئوریزه نمودن استبداد قرون وسطایی)

قسمت سوم - بخش اول ( پدر امت)

قسمت سوم -  بخش دوم ( ولایت فقیه)

تفسیر البرهان برای اجرا در اندروید

............................................................................

🔴پاسخ برادر هادی مسعودی به یادداشت بنده در نقد قسمت‌هایی از سخنرانی‌شان در طرح ابوذر
:::::::::::::
(در تبیین نکاتی که در نشست ابوذر پیرامون شخص محوری و عوارضش گفتم)

🔻برای تبیین بیشتر مطالبی که در نشست ابوذر عنوان نمودم، چند نکته ای عارض میشوم، امیدوارم که این مطالب مقدمه ای برای شکل گیری گفتگوهای انتقادی گردد:

 🔸از نظر نگارنده، هرگونه شخص محوری و شخص گرایی و شخص کیشی، رهزن عدالت خواهی و عامل انسداد تفکر و #عقلانیت است.

🔸غرضم از شخص محوری هم این است که شدت علاقه و ارادت و یا تنفر و بیزاری از شخصی موجب شود شما حرف او را بدون فکر و بررسی و تامل، یا از روی حب بسیار و یا از روی بغض بسیار، یا بپذیری و یا رد کنی...

🔸در آن سخنرانی هم عرض کردم عبور از اشخاص به معنی نفی آنها نیست، بلکه به معنای این است که شما برای ورودی ها و داده هایت، دروازه بانی کنی، فیلتر بگذاری، حرف را ببینی، نه آن کسی که آن حرف بر زبانش جاری است...

🔸شخص گرا نبودن یعنی برای همه اشخاص درصدی خطا در نظر گرفتن، یعنی همیشه با #معیار و ملاک با نظرات مواجه شدن...

🔸شخص گرا نبودن یعنی ابتدا بیانیه گام دوم رهبری را بخوانی، پیرامون صحت و سقم گزاره هایش اندیشه و تامل کنی، و پس از آن اگر مطالب را مطابق اهداف و آرمانها دیدی، مرحله تبلیغ و تبیین آن را آغاز کنی...

🔸شخص گرایی یعنی سخنی و یا مطلبی را از فرد مورد نظرت بشنوی و بدون تأملات انتقادی، شروع به تئوری پردازی و توجیه آن سخنان نمایی...
 
🔸#شخص_گرایی و مرید و مرادبازی و حرف یک فرد_هر چقدر هم شخصیت برجسته ای داشته باشد_ را بی کم و کاست قبول کردن، قطعا مغایر با عقلانیت و موجب تربیت انسانهای وابسته ای است که از خود چیزی نداشته و همیشه چشم به دهان مراد و پیر و آقایشان دوخته اند...و این مغایر با هدف انبیاست: لتثیروا لهم دفائن العقول...

♦️اما پیرامون اینکه آیا شخص گرایی حتی حول «ولی» هم صحیح است یا خیر...

🔸نکته اول اینکه باید بین ولایت الهی و ولایت معصومین با تعبیر ولایت فقیه تفکیک قائل شد و این اشتراک لفظی نباید موجب سو تفاهم گردد(تعبیر ولایت فقیه تعبیری جدید و مرتبط با سده های اخیر  است)

🔸یعنی این بدیهی است که نمی توان و نباید ولایت اهل بیت را که امری کاملا آسمانی است، با ولایت فقیه یکی کرد...

🔸اما نکته دوم: خود اهل بیت هم از این نوع شخص محوری بر حذر داشته و بارها بر سنجش افراد با حق تاکید کرده اند؛ به عنوان مثال حضرت امیر(ع) می فرمایند: 

♦️دین خدا با شخصیت ها شناخته نمی شود بلکه شناخت آن با نشانه ها و آیات حق است. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی. همانا حق نیکوترین کلام است و آن کس که آن را در می یابد و فاش می گوید مجاهد است..."(وسائل الشیعه، ح27، ص135)

🔸در احد که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدایى بلند شد و کسى گفت: محمد را کشتم ... محمد را کشتم ...
پس از این شایعه سازی بسیاری از اصحاب پیامبر روحیه خود را باختند تا جایی که بعضى در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند. اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار بقیه را به استقامت و صبر فرا می خواندند، از جمله  "انس بن نضر" به میان آنها آمد و گفت: اى مردم اگر محمد ص کشته شد، خداى محمد کشته نشده، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید. پس از این رویداد بود که آیه 144 سوره آل عمران نازل شد.

🔸خداوند در آیه «و ما محمد الا رسول...) به صراحت شخص گرایی را حتی حول پیامبر اکرم(ص) زیر سوال برده و پیامبر را صرفا «رسول»، یعنی کسی که فقط مسئول انجام رسالتش می باشد، معرفی کرده است. خداوند در "وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ" راه را بر کسانی که پیرامون پیامبر اغراق می کردند و یا آن حضرت را شکست ناپذیر تصویر می کردند، بسته است.

🔸در مبارزات هدفی، قیام قائم بر رسالت است نه متکی بر رسول، عمر پیامبر محدود است نه راه پیامبر.

@aghalyyat


[1] بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق، ج‏ 1، 697، به نقل از: عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، 2جلد، المطبعة العلمیة - تهران، چاپ: اول، 1380 ق؛ ج‏ 1؛ ص: 200.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 12 ثانیه 

✅پویا نمایی "استخدام" حکایتی از نگاه ابزاری به انسان؛

🔹وقتی ارزش انسان‌ها صرفا به قدرت، ثروت و توانایی‌هایشان و خلاصه هرآنچه، غیر از "تقوا و عبودیت عند الله" باشد.

🔹هیچ کس با دیگری برادر نیست، هرکسی را بالادستی و زیردستی است، هرکس خودش است و آنچه قابل عرضه به دیگری دارد.

🔹همه به فردیت خود مشغولند، هیچ‌کس مقابل دیگری مسئولیتی ندارد و گمان می‌کنی همه برای تو هستند و تو برای هیچ کس اما واقعا هیچ کس برای تو نیست و تو برای همه.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

دغدغه اساسی روحانیت همیشه دین بوده است اما "نه دین به ما هو دین" بلکه "فهم، تبیین و تحقق" دین.

البته میزان توجه روحانیت به هرکدام از حیثیت‌های (فهم تبیین و تحقق) دین متفاوت بوده و شاید تاکنون بیشترین توجه روحانیت به "تبیین دین" بوده است که محدود شدن به آن از موانع اساسی کارکرد روحانیت است.

🔹همیشه کسانی در روحانیت بوده و هستند که حتی چندان دغدغه تبلیغ و تبیین دین را نیز نداشته‌اند و تا آخر عمر خود صرفا مشغول فهم دین بوده‌اند، 

👈به طور مثال امروزه اگر سری به درس‌های خارج بزنید، کسانی راه خواهید یافت که افتخارشان این است که ۲۰ سال درس فلان عالم را رفته‌اند و الآن هم ۲۰ سال است در درس فلان آن عالم مثلا فرزند او شرکت می‌کنند!

🔹عده قلیلی از روحانیت نیز هستند که بسیار بیشتر از فهم و تبیین به دنبال تحقق دین می‌باشند، امثال این تیپ از افراد اگرچه در میان روحانیت قلیل هستند اما در میان دانشجویان حزب‌الهی به وفور یافت می‌شوند: 

👈کسانی که بیش از آنکه به فهم دین و تقویت مبانی خود پرداخته باشند به دنبال تحقق دین بوده و هستند، ذهن این افراد معمولا ملغمه‌ای از افکاری بی‌مبناء یا با مبناء اما مبانی متعارض است! چرا که معمولا فرصت چندانی برای تفکر و مطالعه نداشته‌اند و در فرصت اندک دانشجویی در کنار تحصیل و هزاران اشتغال دیگر تلاش‌داشته‌اند به سرعت پازل فکری خود را کامل نموده و شروع به مطالبه عدالت و ابراز نظر و فعالیت بر اساس یافته‌های اندک خود نمایند.

🔹و اما همانطور که عرض شد، بیشترین دغدغه روحانیت تا کنون فهم و تبیین دین بوده است و این دغدغه حتی بعد از عصر حاکمیت مدرنیته نیز به همین نحو باقی مانده است،

👈برای مثال در زمانه‌ای که عملا مدرنیته مشخص می‌نماید که همه مردم و حتی طلاب چه ساعتی بخوابند و بیدار شوند، چه بخورند و چطور بخورند و... توجه روحانیت به فهم و تبیین این بوده است که چه ساعتی می‌بایست خوابید و بیدار شد و چه باید خورد و چطور باید بخورد؟!

👈اگر در همین قم بگردید درس‌های خارجی را خواهید یافت که در آن‌ها ثابت می‌شود که مثلا فلان مدل مالی ربا و حرام است اما بانکی در همسایگی دیوار به دیوار آن درس، از طریق همان مدل مالی به طلاب وام می‌دهد و صدها مثال دیگری که وقتی از روحانیت سوال کنید به نظر شما کجای کار می‌لنگد که علم شما به سمت تحقق نمی‌رود؟ می‌گوید من نزد خدا حجت دارم که وظیفه خود را عمل کرده‌ام بقیه به من مربوط نیست!

چراکه وظیفه خود را تحقق دین نمی‌داند.

🔹و اما قلیلی از روحانیت نیز هستند که همانطور که دغدغه فهم و تبیین دین را داشته‌ و دارند، دغدغۀ "تحقق دین" را نیز داشته‌ و دارند؛

👈کسانی چون حضرت امام(ره) که وقتی فهم می‌کند که «الإسلام هو الحکومة»[1] بی‌کار نمی‌نشیند و به دنبال تبیین و تحقق آن راه می‌افتد، کسی که می‌گوید: «باید هر کداممان به اندازه قدرتمان سعى کنیم تا در راه تحقق اسلام قدم برداریم»[2]

............................

مطالب مرتبط:👇

کارکردهای روحانیت (قسمت سوم: سازمان "امر به معروف و نهی از منکر")

کارکردهای روحانیت (قسمت دوم: مردمی شدن روحانیت)

کارکردهای روحانیت ( قسمت اول: به حاشیه رفتن روحانیت)

ارجاعات:👇

[1] خمینى، روح‏الله، کتاب البیع، 5جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1، 1421 ه.ق؛ ج‏2 ؛ ص633.

[2] صحیفه امام ؛ ج‏18 ؛ ص389

..........................................................................

  • حمید رضا باقری