شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی
  • ۰
  • ۰

انتظار شیطانی

📝 شب نیمه شعبان (۹۶) در خیابان بودم که متوجه شدم جوانی با یکی از طلاب بحث می‌کند، جلو رفتم جوان به طلبه اعتراض داشت که شما برای چه مشغول تبلیغ انتخاباتی هستید، هیچ‌کس نمی‌تواند کارها را درست کند الا خود امام زمان، روایت می‌گوید هرکس قبل از ظهور حضرت بیاید باطل است، حضرت نمی‌آید تا هرکس ادعا می‌کند ما می‌آییم کار را درست می‌کنیم معلوم شود دروغ می‌گوید و نمی‌تواند.


📝 سر طلبه شلوغ بود و من جوان را کنار کشیدم و با او مشغول صحبت شدم به او گفتم روایت می‌گویی من هم برایت روایت بگویم: علامه مجلسی در بحار روایتی از پیامبر در مورد آخرالزمان می‌آورد در مورد این روایت تأکید هم می‌کند که این روایت صحیح و مورد اطمینانی است و می‌گوید: در آخر الزمان مردمی از مشرق قیام می‌کنند و مقدمات ظهور حضرت مهدی را فراهم می‌کنند.1


از امام موسی کاظم( علیه السلام) روایت شده که: «مردى از اهل قم مردم را بحق بخواند و با گروهى چون پاره‏هاى آهن به پا خیزند که بادهاى تند آن‌ها را نلغزاند، و جز نبرد ندانند و نخواهند و بر خدا توکل دارند وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین.»2


بعد از خواندن این روایات به لشکر خراسانی و یمانی که در روایات امری مسلم است اشاره کردم که اینها از کجا می‌آیند یک شبه یک لشر با این امکانات از کجا درست می‌شود؟ الا اینکه قبل از آن تشکیلاتی باید باشد.


📝 بعد از این صحبت‌ها جوان راه تمسخر ما که لابد شما هم پاره‌های آهن هستید و... را پیش‌گرفت و در آخر هم گفت همه این روایات دروغ است.!!

 ...................................................

ارجاعات:

1.     «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوطِئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَهُ‏ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ رَوَتْهُ الثِّقَاتُ وَ الْأَثْبَاتُ أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ مَاجَةَ الْقَزْوِینِیُّ فِی سُنَنِهِ. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏51 ؛ ص:87»


2.     «وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع‏ قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین.‏ بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏57 ؛ ص216.»


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰


به مناسبت ماجرای محاکمه 4 نفر از عدالت‌خواهان شیرازی 

(سلمان کدیور هادی مسعودی- حسین شهبازی مصطفی پورخسروانی)


ظاهرا اگر از تاریخ عبرت نگیریم هر روز باید تاریخ جلو ما رژه رود.


شهید نواب در اوایل دهۀ 20 در اوج جوانی با سنی کم‌تر از 20 سال به ایران آمد و شروع به مبارزه با کسروی نمود. 

او برای اینکار تشکل فدائیان اسلام را راه انداخت، وی و یارانش هرجا می‌رفتند فرقی نمی‌کرد، بازار یا مسجد شروع به سخنرانی می‌کردند و آرمان‌های اسلامی را با شجاعت فریاد می‌زدند. 

از شخص اول حکومت پهلوی و تمامی ایادیش گرفته تا کشورهای همسو با او را به باد انتقاد می‌گرفتند، حتی اگر لازم بود نیروهای مخالف خود را ترور می‌کردند و خلاصه حکومت پهلوی بارها آنها را زندان می‌کرد اما بالاخره با فشارهای مردمی و علماء مجبور به آزادی آنها می‌شدند.


مبارزات فدائیان همچنان ادامه داشت تا اینکه مدتی کمی بعد از پیروزی نهضت ملی و نخست وزیری مصدق به کمک نیروهای فدائیان، اکثر فدائیان به زندان افتادند!

مصدق که تحمل آرمان‌خواهی و انتقادات فدائیان را نداشت و نیروهای مبارز و مخلص دیروز امروز موی دماغ وی بودند، پرونده‌های فدائیان را که از سال‌ها قبل موجود بود به دادگاه فرستاد؛ 

البته تنها مصدقی که به ظاهر انقلابی و نماینده نیروهای مبارز بود، می‌توانست فدائیان را زندان کند.


دومین اقدام مصدق برای سرکوب تمام مبارزان و خودمختاری خود تصویب قانون امنیت اجتماعی بود، تصویب این قانون مورد اعتراض شدید آیت‌الله کاشانی قرار گرفت و از عوامل اصلی اختلاف مصدق و ایشان بود.

 این قانون همانطور که آیت‌الله کاشانی به مصدق هشدار داده بودند، بعدها البته با کمی تلطیف! مبنای تشکیل ساواک گردید.


 قانون را در هیمن پست الحاق می‌کنم (دریافت )  تا آن را بخوانید و در مورد بحثی که در ادامه می‌آوردم تأمل کنید.

برگردیم به صحبت خودمان، رژه تاریخ بس است، حال خودمان را ببینیم، شاید عبرت گرفتیم؛ 

اگر زمان پهلوی قانون امنیت اجتماعی بود، ما الان قانون تشویش اذهان عمومی، اخلال در نظم عمومی و خلاصه قوانینی عام از این دست داریم که هر کسی را به هر بهانه‌ای می‌توان به واسطۀ آنها محکوم کرد.


اگر فدائیان اعدام انقلابی می‌کردند و صریحا از همه کس انتقاد می‌کردند اما دوباره آزاد می‌شدند، اما امروز بچه‌های عدالت‌خواه اگر یک عکس کاملا ساده را که صرفا گویای تناقض در گفتار و رفتار کسی است منتشر کنند و یا اقداماتی مشابه و البته بعد از آن هم از ترس جان عذرخواهی کنند که این تناقض را نباید انعکاس می‌داده‌اند، اینها همه مصداق تشویش اذهان عمومی است.


 البته همین متن حقیر هم در نقد این قانون عام شاید مصداق تشویش اذهان عمومی شود!


ماجرای محکومیت افراد دلسوخته انقلاب با این عناوین عام محدود به یک یا دو مورد نیست. 

کاری به این ندارم که این قوانین عام در چه مجلسی تصویب شده است و همان‌ تفکری آن را به تصویب رسانده است که علی رغم مدعی آزادی بودن قبل از انتخابات 96 قانونی مکمل آن را نیز قصد داشت به تصویب برساند و به لطف اعتراضات و بیداری نیروهای مؤمن موفق نشدند؛ 


خدای ناکرده قصد مقایسه انقلاب اسلامی و نظام پربرکت خودمان را با رژیم منحوس پهلوی هم ندارم که این جفای بزرگی است، اما در این موضع خاص ما داریم روی رژیم پهلوی را هم کم کم سفید می‌کنیم، این مشکل هم به اشتباه در یک یا دو مصداق برنمی‌گردد، بلکه مشکلی ساختاری و قانونی است.


وقتی قرآن می‌گوید: «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ»1 خداوند دوست ندارد کسی صدای خود را بلند کند الا کسی که به او ظلم شده است، 

وقتی بزرگ‌ترین واجب دین ما امر به معروف و نهی از منکر است و بالا ترین مرتبه آن هم: «کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر»2 سخن حقی که نزد مسئولی ظالم زده شود، است؛ 

وقتی: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع‏»3 «امتى به پاکى و قداست نرسد مگر اینکه حق ناتوان را از قدرتمند با صراحت و روانى کلام گرفته شود.»


چطور ما قوانینی وضع کرده‌ایم که می‌تواند مستمسک هر مسئول صاحب نفوذی قرار گیرد و به واسطه آن فریاد هر عدالت‌خواهی را در گلو خفه کند؟!

..........................................................................................

ارجاعات: 

1. آیه (148 سورۀ مبارکه نساء)

2. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 542.

3. حدیث از امیرالمؤمنین به نقل از حضرت رسول منبع: شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص439.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰


خود را وارد بازی اصلاح طلب و اصول‌گرا می‌کنند و برای لیدرهای این دو جریان یقه چاک می‌دهند و از همه‌چیز  می‌خواهند دفاع کنند؛ اما نمی‌دانند که همه سرکارند.


یک روز هاشمی شده بود نماد اسلام و مخالف او مخالف پیغمبر بود، یک روز هم نماد جریان اپوزسیون نظام و کسی که حتی بی‌بی سی برای او تبلیغ می‌کرد. 

یک روز ناطق نماد اسلام و نماینده اصول‌گراها بود، یک روز هم از چهره‌های جریان اصلاح‌طلب و قس علی هذا در منتظری و..

اصلا غالب این اپوزسیون‌ها و لیدرهای اصلی جریان اصلاح‌طلب‌، روزی نماینده‌های طیف انقلابی جامعه بودند.


ظاهرا این جریان‌ها هم ربط زیادی به اندیشه‌ها ندارد، چرا که هاشمی با یک اندیشۀ واحد روزی نمایندۀ اصلی جریان اصول‌گرا بود و روزی نمایندۀ جریان اصلاح‌طلب و یا مثلا میرحسین با نظام اندیشه چپ که دقیقا مقابل اندیشه لیبرال هاشمی بود به صورت همزمان با هاشمی، به یکی از چهره‌های جریان اصلاحات مبدل می‌شود.


اصلاح‌طلب‌ها چه کسانی هستند؟ در این جریان‌ اندیشه‌ها تقریبا هیچ جایگاه خاصی ندارند، از مراجع سنتی قم گرفته تا روشنفکران نسبتا لائیک و یا حتی مخالف دین در خارج کشور خود را به این جریان انتساب می‌دهند وخلاصه  بیشتر اشخاص هستند که معیار و ملاک هستند، معیار شدن ‌آنها هم بیشتر در اعتراضشان به وضع موجود و مدیریت کلان کشور و طیف اصول‌گراهاست است.

خلاصه اینکه اصلاح طلبی خلاصه شده است در اعتراض داشتن به نظام، فرقی هم ندارد که شما در موضع قدرت باشی یا خیر؟ مسؤل پاسخ‌گویی به اعتراض‌هایت دقیقا خودت باشی یا خیر!


اما اصول‌گراها چه کسانی هستند؟ ملغمه‌ای از قالتاق‌ها و مخلص‌ها، قالتاق‌هایی که چماقی به اسم ولایت ساخته‌اند و به کمک‌ مخلص‌ها بر سر مخالفان خود می‌کوبند. 

و البته اصلاح‌طلب‌ها هم با ساختن دو قطبی ولایت-مردم چماقی به اسم مردم طراحی کردند تا بر سر اصول‌گراها بکوبند.


دعوا سر چیست؟ دعوا سر قدرت است. 

قدرت‌طلبان هم هر روزی به اسمی مردم را بازی می‌دهند، مثلا همین رئیس جمهور خودمان که البته حاج‌گیرینف این دعواست و همیشه بر موج قدرت سوار!

 

اما دو قطبی‌ما کدام است؟ دو قطبی ما حزب‌الهی‌ها نه اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، بلکه دو قطبی ظلم و عدالت است، در دو قطبی ما مردم و رهبری مطالبه‌گر عدالت هستند و در مقابل آنها ظلم، فساد و تبعیض قرار دارند؛ 

ما نه خیری زیادی از اصول‌گراها دیدیم نه از اصلاح‌طلب‌ها؛ 

ما نه تعصبی برای دفاع از اصول‌گراها داریم نه اصلاح‌طلب‌ها.

 

معیار و ملاک ما اشخاص نیستند، ما حزب‌الهی‌ها معیارها و ملاک‌هایی عقلائی داریم که خدا از ما خواسته و امام معصوم برای ما بیان کرده است، ما دلبسته ولایت فقیه هستیم و مطالبه‌گر عدالت.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دعائم الاسلام


📝 از سال دوم طلبگی مسأله‌ای برای بنده مطرح گردید و آن فهم نظام اولویت‌های دین، جهت تشخیص مصالح مد نظر اسلام بود، مسأله ما این بود که هنگام تعارضات در پیاده کردن دین از کجا بفهمیم کدام مسأله رکن اساسی دین است؟ کدام مسأله از دیگری مهم‌تر است و...

با سؤالاتی که از اساتید خود در این رابطه داشتیم یکی از شواهد راه‌گشای این مسأله، روایاتی بود که مثلا می‌گفت اسلام بر 5 چیز بنا شده است و این نشان می‌داد این امور از اساسی‌ترین امور دین ما است.

 

✍️ از جمله جاهایی که روایت مربوط به این بحث جمع شده است، باب‌ دعائم الدین(ستون‌های دین) کتاب شریف اصول کافی می‌باشد که نکات بسیار جالبی را به ما نشان می‌دهد.

بررسی این روایات هم برای مؤمنین و هم دشمنان دین از این جهت بسیار مهم است که معلوم می‌کند اگر می‌خواهیم دین را حفظ کنیم، از این مطالب نباید غافل شویم و اگر کسانی بتوانند این امور را خراب کنند، نتیجۀ آن نابودی دین است، چرا که دین بر این امور استوار است و اگر این ارکان(ستون‌ها) حفظ شدند دین حفظ می‌شود و اگر این ارکان نابود شدند دین نابود می‌شود.

 

📝 و اما آنچه درد آور است اینکه متأسفانه در نظام اولیت غالب مؤمنین، برخی از این امور ساده انگاشته می‌شود. به طور مثال وقتی به لیدرهای مذهبی نگاه می‌کنیم جز معدودی به این ارکان دین هیچ توجهی ندارند، در حالی که برخی از آنها عملا در جامعۀ امروز ما یا تعطیل شده است یا در کار فرهنگی مسئولین فرهنگی توجه خاصی به آنها نیست.

 

✍️در روایات این باب 5 مطلب به عنوان ارکان اصلی دین معرفی شده‌اند که به ترتیب اهمیت مطرح شده در روایات این باب، عبارتند از: 1. ولایت 2. نماز 3. زکات 4. حج 5. روزه.

به طور مثال در یکی از روایات امام باقر(علیه السلام) می‌فرمایند: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى‏ خَمْسٍ‏: عَلَى الصَّلَاةِ، وَ الزَّکَاةِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ‏، وَ الْوِلَایَةِ؛ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هذِهِ» یَعْنِی الْوَلَایَةَ.

 

✍️ نکته جالب توجه در یکی از این روایات این است که بعد از اینکه عنوان می‌کند اصلی‌ترین ستون‌های دین 3 امر: ولایت، نماز و زکات است، می‌گوید: «لَاتَصِحُ‏ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا بِصَاحِبَتَیْهَا» یعنی بین این سه رکن دین پیوستگی و رابطه مستقیم است و مثلا اگر در جامعه‌ای زکات پرداخت نشود، نماز و ولایت مردم ضعیف می‌شود و یا اگر نماز در جامعه‌ای تقویت شود، ولایت و زکات تقویت می‌شود.

 

📝 ما چقدر در تبلیغات دینی خودمان به زکات می‌پردازیم؟

در روایتی از همین باب امام در مورد علت اهمیت زکات می‌گویند: «الزَّکَاةُ تُذْهِبُ الذُّنُوب‏» زکات گناهان را از بین می‌برد. خوب ما در مبارزه با گناهان چقدر به تقویت زکات توجه می‌کنیم؟ و همین‌ طور در مورد نماز.

بعد از خواندن روایات این باب بود که گفتم "رحمت خدا بر حاج‌آقا قرائتی که متولی نماز و زکات در کشور ایشان بودند."


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

آیا تا کنون در دوراهی "حق یا خود" خواهی بوده‌ای؟

آیا تا کنون بر دو راهی "حق یا راحت" طلبی بوده‌ای؟

حسین (علیه اسلام) شهید شد تا یاران به خواب رفتۀ خویش را بیدار کند. زینب (سلام الله علیها) به اسیری رفت تا یاران حسین را نوری باشد در تاریکی زمان.

در قسمتی از میانه راه سفر کربلا حسین (علیه السلام) در حالی که سوار بر اسب بود به خواب می‌رود، در رؤیایی صادقه در می‌یابد که کاروان وی به کام مرگ قدم می‌نهد، بیدار شده و می فرماید: «اِنا لله و اِنا عِلیهِ راجِعون»، فرزند عزیزش، "علی‌اکبر" سوال می‌کند: «یا اَبَتا لِمَ اِستَرجَعتَ» پدر جان چرا "انا لله و انا علیه راجعون" گفتید؟ حضرت می‌فرمایند: در بین راه هاتفی به گوشم رساند «القوم یسیرون و المنایا تسیر معهم» این کاروانیان به شهادتگاه روانند و مرگ نیز به همراه آنان در حرکت است.

 اینجاست که علی اکبر سوال می‌کند: «اَوَ لَسنا عَلَی الحَقِّ ؟» مگر نه این است که ما بر حقیم؟ حضرت پاسخ می‌دهند. چرا فرزندم.

علی اکبر می‌گوید: وقتی مطلب از این قرار است چه فرقی است که به چه سرنوشتی می‌رویم و چه خواهد شد، به سرنوشت مرگ یا حیات، تفاوتی نمی‌کند، اساس این است که ما بر جاده حق قدم می‌نهیم .

ابا عبدالله (علیه السلام ) از این سخن فرزندشان به وجد می‌آیند و می‌فرمایند: «جَزاکَ اللهُ عَنّی خَیرَ الجَزاءِ» من قادر نیستم پاداشی را که شایسته پسری چون تو باشد بدهم، خداوندا آن پاداشی را که شایسته این فرزند است بجای من به او بده.

راستی تا کنون از خود پرسیده‌ای خداوند از چه طریق است که" قطعاً ما را آزمایش می‌کند با ترس یا گرسنگی یا کاستی در اموال"؟ «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین»

سالهاست که" اگر دست بند تجمل نمی‌بست دست کمانگیر ما را از آن گوشۀ کهکشان نمی‌یافت کسی رد تیر ما را".

 سالهاست که" یاران خسته بودند و به نانی گرفتند شمشیر ما را "

سالهاست که یاران خسته جادۀ حق طلبی و راحت طلبی را یکی کرده‌اند.

سالهاست که محرم را از بوی قیمه‌هایش حس می‌کنند.

سالهاست که ذی‌الحجه را با سوغاتی‌های حاجیانمان یاد می‌کنند.

به یاد داریم روزی را که دشمنان فریاد برائتمان را در قبلۀ‌ مسلمین تاب نیاوردند و حج‌مان را کربلایی کردند؟ فراموشانده شده‌ایم که حج خونینی داشتیم!

آیا به یاد داریم روزهایی را که فریادهای حسینی ما شاه را فراری داد، روزهایی که از جنبش ما پاکستان، عراق، افغانستان، مصر، یوگوسلاوی و.... نیز به جنبش در آمده بودند.

آخر ما را چه شده است که حق طلبی امروزمان خلاصه شده است در یک جلسه سخنرانی، تولید و پخش چند نشریه، جزوه، کتاب و خلاصه  همه‌اش کارهایی که برای انجام دادنشان اصلا نیازی به انقلاب کردن نبود، قبل از انقلاب نیز همه انجام می‌شد حتّی در آن زمان کسانی چون شهید مطهری حساب بانکی برای جمع آوری کمک به فلسطین داشند که ما هنوز به آن هم نرسیده‌ایم.

 سالهاست که انقلاب کرده‌ایم اما " لانُغَیِّرُ ما بِأَنْفُسِنا" مگر خدا را به بازی گرفته‌ایم! فراموش‌مان شده که «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».

خداوند نمی‌گوید: تغیر می‌دهم اوضاع را اگر اوضاع خود به خود تغییر کرد! می‌گوید: «حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» یعنی تا زمانی که من و تو خودمان دست به کار نشویم و ابتکار عمل به خرج ندهیم، خداوند هم تغییری در اوضاع مان نخواهد داد.

باید باری دیگر همچون روزهای انقلاب خود دست به کار شویم تا نصرت الهی را نیز مشاهده نماییم.           

علی را تنها نگذاریم و در معرکۀ مبارزه ثابت قدم بمانیم.

شاید کمتر از ده قدم تا رسیدن به ستون خیمۀ معاویه مانده باشد.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مستند "چه کسی ما را کشت"

مستندی که حتی اجازه پخش قسمت‌هایی از آن نیز داده نشد، این مستند ساخته "محمدحسین جعفریان" از رابطین فرهنگی ایران در افغانستان در زمان حمله طالبان به مزار شریف بوده است.

روایت "محمدحسین جعفریان" متفاوت از روایت مرسوم است. او شواهدی و استدلال‌هایی برای نقش نداشتن طالبان در شهادت نیروهای ایرانی کنسول‌گری ایران دارد.

وی در این مستند که با محوریت زندگی شهید «محمد ناصر ناصری» ساخته شده است، سعی در نشان دادن نقش نیروهای پاکستانی و به نحوی آمریکا و عربستان در ماجرای شهادت نیروهای ایرانی دارد.

وی در این مورد می‌گوید: دوستان علاقه دارند این مساله را به طالبان منسوب کنند که امروز ثابت شده که طالبان نزدیک به یقین عامل این اتفاق نبودند و از چند بعد می‌شود به این قضیه پرداخت اولاً یکبار قبل از سال 77 طالبان مدتی مزارشریف را اشغال کردند که توسط مردم به فرماندهی ژنرال ملک بیرون رانده شدند در آن موقع مردمی که طالبان را بیرون کرده بودند و وابسته به نیروهای جبهه شمال بودند به کنسولگری پاکستان حمله کردند و آن موقع ما می‌توانستیم به علت نفوذ بر نیروهای جبهه شمال از آنها بخواهیم که آسیبی به دیپلمات‌های پاکستانی نرسانید و حتی می‌توانستیم آنها را پناه دهیم و این اقدام را نکردیم و عده‌ای کنسولگری پاکستان را آتش زدند دیپلمات‌هایشان را آوردند بیرون و به طرز فجیعی برهنه‌شان کردند و کشتند‌ که سرکنسول آنها نیز کشته شد که برای پاکستانی‌ها عقده‌ای شد. 

دوم اینکه پاکستانی‌ها و بویژه ISI که طالبان را بوجود آورده بودند نگران بودند که طالبانی که خودشان بوجود آوردند داشتند به دامن‌ ما می‌افتادند چون آنچنان با ما داشتند همراه می‌شدند که به در قلب مناطق تحت کنترل‌شان در جلال‌آباد  کنسولگری دادند حتی در یکی از مسائل آبی که تهران شاکی بود یکی از وزرای طالبان سرکنسول ما را برده بود سد تجکی و توضیح داده بود و خودشان را پاسخ‌گو به ما می‌دانستند در حالی که ما به جبهه دشمن آنها کمک می‌کردیم. 

نکته دیگر اینکه نفیاً اگر طالبان این کار را می‌کردند به نفع‌شان نبود چراکه می‌توانستند 9 دیپلمات را گروگان بگیرند و از آنها اطلاعات بگیرند؛ به‌ویژه که می‌دانستند کشتن اینها تهران را خشمگین می‌کند و ممکن است تهاجم نظامی به آنها بشود در حالیکه کل افغانستان دست آنها نبود و چطور حاضر بودند که یک جبهه جدید برای خودشان باز کنند؟ 

به هر حال از یک ماه و نیم قبل از آن رادیوی شریعت که رادیوی رسمی طالبان بود اخطار می‌داد که مزار شریف در خطر است و دیپلمات‌ها که حتی نام می‌بردند که دیپلمات‌های ایرانی در خطرند و در صورت سقوط شهر مسئولیت‌شان با خودشان است؛ این می‌تواند نشان دهد که طالبان نمی‌خواسته چنین اتفاقی بیفتد یا جناحی در طالبان می‌دانسته که ISI چنین نقشه‌ای برای بچه‌های ما داشته که نیروهای خودتان را ببرید بیرون.


برای اطلاعات بیشتر در این زمینه پیشنهاد می‌کنم صفحات زیر را مطالعه کنید.


پاکستان قاتل اصلی دیپلومات‌های ایرانی در مزارشریف؛ گزارشی از محمدحسین جعفریان



محمدحسین جعفریان در سینما عمار: با یک تماس جلوی پخش مستند را گرفتند/ آی اس آی پاکستان در شهادت ایرانی ها در حادثه مزار شریف نقش داشت

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 شاید ظرفیت مطرح کردن مطالبی‌ که می‌خواهم بگویم برای بسیاری هنوز وجود نداشته باشد، شاید نوشتن این مطلب موجب تهمت‌هایی شود و برخی ما را معترف به هم جبهه بودن با داعشی‌ها کنند اما وظیفه خود را در بیان حقایق می‌دانم.

 

📝 در جلسه‌ای بودیم که می‌گفتند: «خدا کافرانی بزرگ‌تر از داعشی‌ها ندارد و بدتر از اینها نداریم»

این بحث‌ها موجب شد دل به دریا بزنم و سخن بگویم.

 

📝 ما در شناخت داعش یا القائده و... اطلاعاتمان بسیار بسیار ناقص است و تصورات اشتباهی داریم، من پیشنهاد می‌کنم شما در اینترنت سرچ کنید و «وصیت نامه بن‌لادن» را مطالعه کنید. شاید باور نکنید ولی نعوذ بالله فکر می‌کنید کسی مثل امام خمینی این وصیت نامه را نوشته باشد.

 

👈🏻 قسمت‌هایی از وصیت نامه را اینجا می‌آورم:

«عشق به جهاد و مرگ در راه خدا ثروتی است که خداوند در من قرار داده و آثار شمشیر در تمامی قلب من نقش بسته و اگر هر مسلمانی از خودش این سوال را بپرسد که چرا امت ما به این مرحله از شکست و خواری رسیده است، جوابش بدیهی است چرا که این امت چشم به متاع دنیا دوخته و کتاب خدا را کنار گذاشته، در حالی که ما نباید مانند یهود و نصاری دل به دنیا و لذت‌های بی‌ارزش آن و مسائل مادی ببندیم چون عشق به مرگ در راه خدا در قلب‌های ماست. قلب من و قلب برادران مجاهدم زمانی که می‌دیدیم امت ما در شرق و غرب نسبت به کشتار و عذاب زنان و مردان و فرزندان مستضعف سکوت اختیار کرده‌اند، به درد می‌آمد. علت این وضع امت ما این بود که از مرگ در راه خدا ترس داشتند و تنها ما بودیم که به مبارزه پرداختیم.»

 

📝 ما وقتی در مورد داعش یا القائده قضاوت می‌کنیم امروز آنها را نباید ببینیم، دیروز آنها و عشق و علاقه آن‌ها به انقلاب اسلامی و جهاد و مبارزه با آمریکا را هم ببینیم و نقش خود در اینکه چه شد آنها به مرور و خصوصا بعد از جنگ صدام با آمریکا و موضع‌های انفعالی پی‌درپی ما نسبت به آمریکا و عملکرد ضعیف در مدیریت نیروهای مذهبی اهل سنت و در آخر باز شدن میدان برای فعالیت سعودی‌های وهابی را هم ببینیم.

 

📝به نظر حقیر شبیه‌ترین کسان به داعشی‌های امروز، خوارج زمان امیر المومنین هستند. در تمام فرقه‏ها معتقدتر و کوشاتر از خوارج نبود و نیز آماده‏تر براى مرگ از آنها یافت نمى‏شد. به قول شهید مطهری در کتاب جاذبه و دافعه علی: «یکى از آنان نیزه خورده بود و نیزه سخت در او کارگر افتاده بود، به سوى قاتلش پیش مى‏رفت و مى‏گفت: خدایا! به سوى تو مى‏شتابم تا خشنود شوى. وقتى امیرالمؤمنین، ابن عباس را فرستاد تا اصحاب نهروان را پند دهد، ابن عباس پس از بازگشتن، آنها را چنین وصف کرد: «لَهُمْ جِباهٌ قَرِحَةٌ لِطولِ السُّجودِ وَ ایْدٍ کَثَفَناتِ الْابِلِ عَلَیْهِمْ قُمُصٌ مُرَحَّضَةٌ وَ هُمْ مُشَمِّرونَ»‏، دوازده هزار نفر که از کثرت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته است، دستها را از بس روى زمین‌هاى خشک و سوزان زمین گذاشته‏اند و در مقابل حق به خاک افتاده‏اند، همچون پاهاى شتر سفت شده است؛ پیراهن‌هاى کهنه و مندرسى به تن کرده‏اند اما مردمى مصمّم و قاطع.

اما همین على علیه السلام وقتی می‌خواهند در مورد آنها قضاوت کنند می‌گویند:

«لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدى فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاخْطأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَادْرَکَهُ‏.» خوارج را از پس من دیگر نکشید، زیرا آن کس که حق را مى‏جوید و خطا رود همانند آن کس نیست که باطل را مى‏جوید و آن را مى‏یابد.

یعنى اینها با اصحاب معاویه تفاوت دارند. اینها حق را مى‏خواهند ولى در اشتباه افتاده‏اند، اما آنها از اول حُقه باز بوده‏اند و مسیرشان مسیر باطل بوده است. بعد از این، اگر اینها را بکشید به نفع معاویه است که از اینها بدتر و خطرناکتر است.

 

👈🏻 خلاصه اینکه نبرد ما با نیروهای جهادی مثل القاعده نبردی سخت و به تعبیر رهبری برادر کشی است.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خرید کالای داخلی

در خاطرات شفاهی انقلاب می‌خواندم که در مجلس شورای ملی در زمان رضاخان بحثی در مجلس مطرح می‌شود تحت این عنوان که مشروبات الکلی در کشور تولید نشود و قانون منع تولید مشروبات الکلی به تصویب برسد در این ماجرا همه در تایید این قانون صحبت می‌کنند و کسی خاصی مخالفت نمی‌کند اما شهید مدرس به عنوان مخالف به پشت تریبون مجلس می‌روند و می‌گویند من با تصویب این قانون مخالف هستم!


همه از ابراز مخالفت شهید مدرس تعجب می‌کنند و می‌گویند آقای مدرس شما کسی هستید که به عنوان نماینده علمای نجف در مجلس حاضر شده‌ای برای نظارت بر اسلامی بودن قوانین، اگر یک نفر در مجلس باشد که مسلما بتوان آن را به عنوان فقیه و مجتهد اسلام معرفی کرد، شما هستیدِ؛ حالا چه شده است که وقتی نماینده‌های ملی‌گرا و یا نماینده‌هایی که حتی مذهبی هم نیستند با این قانون موافقت می‌کنند اما شما مخالفت می‌کنید.

شهید مدرس در پاسخ می‌گویند: بله من مخالف هستم. من می‌گویم اگر شما مرد هستید قانون منع مصرف مسکرات را به تصویب برسانید اما تا وقتی که قانون منع مصرف مسکرات به تصویب نرسد قانون منع تولید مسکرات برای ما فایده‌ای ندارد.

می‌گویند چرا؟

شهید بزرگوار مدرس که یک مجتهد مسلم است کسی که اسلام شناس است با مصالح و مفاسد جامعه آشنا است پاسخ می‌دهد: اگر ما مسکرات را در داخل کشور تولید نکنیم در حالی که مصرف آن وجود دارد این مسکرات از کجا می‌آید؟ از اروپا، از کشورهای خارجی وارد می‌شود، شما می‌خواهید چرخ‌های صنعت آنها بچرخد و آنها بروند سرکار؟ 

من می‌گویم اگر قرار است مسکرات هم در کشور مصرف شود بهتر است تولید آن هم دست خودمان باشد و ایرانی برود سرکار، اگر قرار است مشروبات هم مصرف کنیم باید خودمان آن را تولید کنیم.۱


این حرف را همه علمای دلسوز، کسانی چون شهید مدرس و شهید نواب و آقانور الله اصفهانی و... در طول سال‌های مختلف و دوره‌های مختلف حتی دوره طاغوت می‌زدند که ایرانی باید کالای ایرانی مصرف کند.


در خاطرات علما می‌خواندم که آنها حتی بر روی اینکه جنس لباس‌هایشان از پارچه ایرانی باشد دقت داشتند. در خاطرات شرکت بین المللی تاسیس شده توسط حاج آقا نور الله اصفهانی۲ می‌خواندم که تقیدات خاصی داشتند که حتما باید از محصولات ایرانی حتی کاغذ و قلم ایرانی استفاده شود.

تصویری از شهید نواب هست که با افتخار یک فانوس در جمعیت بلند کرده است و به مردم می‌گوید این یک محصول خوب ایرانی است که خودمان تولید می‌کنیم، اگر بخواهیم می‌توانیم و...


علما این حرف‌ها را که ایرانی باید سعی کند تا جایی که می‌تواند کالای ایرانی مصرف کند چون این به سود خودمان و عزت خودمان را به دنبال دار ، آن زمان که حکومت شاهنشاهی بود می‌زدند، امروز هم می‌زنند، جوان ایرانی وقتی سرکار رفت وقتی پول داشت ازدواج هم می‌کند دنبال بزهکاری هم نمی‌رود وقتش را هدر نمی‌دهد. وقتی سرمایه داشتیم وقتی خودمان کالا تولید می‌کردیم دیگر کسی نمی‌تواند به ما فشار بیاورد که اگر فلان کار را نکردی تحریمت می‌کنیم. اگر می‌خواهیم آقای خودمان باشیم باید کالای ایرانی مصرف کنیم.


کسی نمی‌گوید کالای بد ایرانی مصرف کنید، کلای خوب ایرانی را مصرف کنیم، خیلی از کالاهایی است که مشابه خارجی آن هیچ کیفیت بهتری ندارد اما فقط برای کلاس گذاشتن می‌رویم و خارجی آن را می‌خریم. 

مثلا بسکویت خارجی، مواد شوینده و بهداشتی خارجی، لوازم التحریر و پوشاک خارجی، وسایل آشپزخانه خارجی و...


چرا کاری نمی‌کنیم که مشکلاتمان حل شود مگر کشورهای جنوب شرق آسیا مثل کره و ژاپن چه کردند؟! کشورهای اروپایی چه کردند؟! غیرت به خرج دادند و از کالای خودشان حمایت کردند. ما اگر می‌خواهیم بی‌کاری و مشکلات ناشی از آن حل شود کافی است که روزانه یک کالای خارجی که می‌خریم در عوض آن کالای ایرانی بخریم. این آمار و مقایسه را در برنامه اقتصادی پایش که شب‌ها می‌آید انجام می‌داد که اگر چنین شود مشکل بی‌کاری ما حل می‌شود این کار سختی است؟! فقط باید غیرت به خرج بدهیم.


 عزیزان به منزل خود بروید، به وسایل زندگی خود نگاه کنید، ببینید کدام یک از آنها کالای خارجی است که می‌توانید آن را با کالای ایرانی مشابه و مرغوب جایگزین کنید و به خاطر آینده خودمان و بچه‌هایمان و اسلاممان و عزت‌مان دیگر از آن کالای خارجی استفاده نکنیم.



[1] گذری و نظری بر خاطرات زندگی حجة الاسلام و المسلمین حاج میرزا محمد علی معزالدینی به کوشش محمد علی کریمی نیا، چ اول قم نشر کوثر ادب 1384

[2] این عالم بزرگوار با فرو رفتن کشور در باتلاق فقر و وابستگی در دوره قاجار، با تأسیس مؤسسه‌های اقتصادی مردمی اقدام به تقویت بنیه اقتصادی مردم کردند. شرکت اسلامیّه یکی از این مؤسسه‌ها بود که هر ایرانی می‌توانست از یک تا ده هزار سهم در این شرکت خریداری کند و بیگانگان حق خرید یا نگاهداری سهامش را نداشتند. در اساسنامه این مؤسسه آمده بود: «این شرکت به کلی از داد و ستد متاع خارجه ممنوع است. فقط همِّ خود را صرف ترقّی متاع داخله و آوردن چرخ و اسباب و کارخانجات مفید خواهد نمود و حمل متاع داخله به خارجه بر حسب اقتضا و به موقع خود در کشیدن راه شوسه و آهن اقدام خواهد کرد.» (نجفی، ‌موسی، اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى، صص 53-67) این سازمان بزرگ اقتصادی در لندن، کلکته، بمبئی، قاهره، استانبول، بغداد، مسکو و بادکوبه نمایندگیهایی تأسیس کرد و در راه سازندگی کشور گام‌های بلندی برداشت. (همان، صص 111-113)


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 اعتقادی که بدون عمل باشد اصلا اعتقاد نیست باد هواست.

📝 برخی می‌گویند سخن گفتن از مسائل اعتقادی برای کودکان سخت‌تر است تا بزرگان، اما باید گفت شاید بیان مطالب با زبان کودکانه سخت باشد اما پذیرش آنچه که کودکان می‌فهمند برای آنها خیلی راحت‌تر است تا بزرگ‌ها، چون بچه‌ها مثل بزرگ‌ها هزاران عامل خارجی که موجب شود نخواهند چیزهایی را بفهمند، ندارند.

 

👈🏻البته این خاصیت ادمی است که حتی در فهمیدن و نفهمیدنش هم سود و زیان ظاهریش را لحاظ می‌کند. بچه‌ها هم لابد خبر ندارند که ماجرا چیست که راحت به حرف‌ها گوش می‌کنند و اگر آن را درست دیدند قبول می‌کنند.

 

📝 از نوجوان‌های مسجدمان پرسیدم: بچه‌ها شنیده‌اید که خدا می‌گوید من شما را از گِل آفریده‌ام، گفتند بله. گفتم: دستتان را جلو بیاورید، این کجایش از گِل است؟

⁉️همه ماندند چه بگویند؟

مُهری در دستم بود به آنها نشان دادم و گفتم ما اگر بخواهیم از گل چیزی درست کنیم، فوقش می‌شود این مهر.

یا اگر زرنگ‌باشیم می‌توانیم یک کوزه درست کنیم.

بعد هم شیشه مسجد را نشان دادم و گفتم بچه‌ها این شیشه را می‌بینید این هم یک جورهایی از جنس گِل است. 

اگر خیلی عالم و توانمند باشیم می‌توانیم از گِل شیشه هم درست کنیم. باید در کوره پخته شود و مراحل خاصی روی آن انجام شود تا بشود شیشه. اما فوق توان ما برای ساختن چیزی از گل چیزهایی در همین حد است.

 

📝بچه‌ها تا حالا به هلو دقت کرده‌اید، یک میوه شیرین، زیبا آب‌دار، که این هلو هم از گل ساخته می‌شود، جالب هم این است که خدا با قدرت و علمی که دارد از گل این همه میوه و گیاه و... درست می‌کند، ما را هم مثل همین هلو از گل درست کرده است.

👈🏻فرق خدا با ما این است که قدرت ما حد و حدود دارد ما تا یک حدی بیشتر را نمی‌توانیم درست کنیم و آن هم چیزهای ساده، ولی خدا هرچه بخواهد با هر زیبایی و رنگ و طعم خلق می‌کند. این گیاه‌ها، این میوه‌ها، همه معجزه‌هایی دائمی هستند که خدا را به ما نشان می‌دهند ولی ما به آن‌ها دقت نمی‌کنیم.

 

⁉️می‌دانید معجزه یعنی‌چه؟ هر کدام از بچه‌ها چیزی جواب دادند.

معجزه یعنی کاری که هچ انسانی نمی‌تواند انجام دهد و خدا برای اثبات خودش یا اینکه چیزی مربوط به او است به ما آن را نشان می‌دهد.

کدام یک از شما است که بتواند با آب و خاک یک هلو درست کند با این رنگ و طعم و...

 

👈🏻یکی از بچه‌ها گفت: من می‌توانم! گفتم چجور؟ گفت یک هسته هلو در گِل می‌کارم بعد از چند وقت می‌شود هلو.😄😅.

 

👈🏻جواب خوبی بود و فضا را برای حرف‌های بیشتر فراهم کرد.

اگر این هسته را از تو بگیرم باز هم می‌توانی؟

کلی که هنر می‌کردی، ساعت‌ها وقت می‌گذاشتی، تهش یک هلوی گلی بی‌رنگ و طعم درست می‌کردی.

اینکه این کار یک کار غیر طبیعی است و تبدیل کردن گِل به هلو، یک کار هوشمندانه و بسیار بسیار سخت است. اینکه شما هم فقط همین یک راه را برای تبدیل کردن گل به هلو می‌شناسی و کار خاصی هم برای این کار خیلی سخت انجام نمی‌دهی، نشان می‌دهد، شما نیستی که هلو را درست می‌کنی بلکه شما فقط شرایط درست شدن آن را آماده می‌کنی.

شرایطی که خدا برای خلق کردن او شرط کرده است.

 

📝 خلاصه تبدیل گل به هلو و این همه چیزهای دیگر کار یک موجود هوشمند و توانمند است که قدرتش نا محدود است و هرچه بخواهد از چیز ساده‌ای مثل گِل درست می‌کند: هلو، خیار، طالبی و...

👈🏻«خدا همان موجود قدرت‌مند نا محدود است.»


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در دید و بازدید‌های عید متوجه شدم که بسیاری از نزدیکانم شبهات متعددی در ذهن دارند که فرصتی برای مطرح شدن آن‌ها و صبحت در موردشان پدید نیامده است.

یکی از نکاتی که در بیشتر بحث‌ها و صحبت‌ها بود زاویه نگاه به دنیا بود، از آنجا که زاویه نگاهمان به دنیا تطابق نداشت به همین علت نتایجمان نیز متفاوت بود.

تا آخرین روز تعطیلات بهترین راه را برای اصلاح زاویه نگاه به دنیا را این می‌دانستم که جایگاه دنیا را به عنوان مزرعه آخرت تبیین کنم و به مخاطب بگویم که این دنیا محل گذر است به آن به چشم استقلالی نگاه نکن؛ در دنیا باید از شرایط موجود بهترین استفاده را برای کسب بهترین آخرت کنی.

اما در مسیر بازگشت به قم، هنگام گوش کردن به صوت یکی از اساتید به این نتیجه رسیدم که این نوع نگاه بهترین نوع نگاه به این دنیا نیست، این نوع نگاه یعنی شما برای خودت و آخرت خودت شروع کنی به کار کردن همه دعوایت خودت هستی.

ما عاشق و محب هرچه باشیم در نوع نگاهمان به همه چیز به دنبال عشقمان هستیم این نگاه یعنی عاشق خودمان هستیم.

به یاد یک خاطره افتادم که گمان می‌کنم بهترین نگاه به این دنیا را نشان می‌دهد.

سال اول حوزه با استاد سابق دانشگاه‌مان هم‌حجره و دوست شدم،‌ هر هفته یک شب مجلس روضه و سینه زنی امام حسین داشتیم و اکثر اوقات این دوستم هزینه شام هیأت را می‌پرداخت.

با اینکه وضع مالی خاصی هم نداشت هزینه زیادی برای هر هفته هیأت انجام می‌داد و برای من تعجب‌ برانگیز بود. یک شب به او گفتم حاجی جان شما که همه پول خودت را برای هیأت خرج می‌کنی! از حرفم ناراحت شد و به من نهیب زد و گفت: بچه! تو اصلا می‌فهمی «و علی الدنیا بعدک العفا» یعنی چه؟ و دیگر هیچ نگفت.

به دوستان پیشنهاد می‌کنم داستان «ثار» از کتاب حسین وارث آدم شریعتی را مطالعه کنید، داستان ما داستان اهالی قبیله حسین است که خون داده‌ایم، ما با نبود امامان غم داریم ما با وجود ظلم به مستضعفین عالم با وجود کشته شدن برادرانمان در سوریه و عراق و یمن اگر بخواهیم برای دنیا کار کنیم بی‌غیرتیم.

 به تعبیر امام حسین بعد از خبر شهادت مسلم « لا خَیْرَ فِى الْعَیْشِ بَعْدَ هؤُلاءِ ».


  • حمید رضا باقری