قیاس از نظر لغت و اصطلاح
✅ قیاس از نظر لغت یعنی «تقدیر الشیء بشیء» به معنای سنجش یک چیز با چیز دیگر و معانی دیگری هم که برای آن گفته شده است، به همین معنا بر میگردد.
✅ از نظر اصطلاح فقهی، قیاس اقسام مختلفی دارد: قیاس منصوص العلة – قیاس اولویت – تنقیح مناط (طبق نظر شیعه و سنی همگی حجت هستند) – قیاس مستنبط العلة – قیاس الخفی - قیاس الدلالة – قیاس الشبه (در مبنای شیعه باطل و فی الجمله بر مبنای برخی از اهل سنت حجت است.)
اقسامی از قیاس که حجت است
✅ در مبنای شیعه ما هیچ وقت نمیتوانیم علت احکام را خودمان استنباط کنیم، فقط جایی که علت توسط شارع گفته شده باشد، ما میتوانیم این علت را در هر موضوع دیگری بود، حکم که معلول آن علت است را برای آن موضوع ثابت کنیم.
به این کار میگویند قیاس منصوص العلة. مثلا در روایت گفته شده است: «الْخَمْرُ حَرَامٌ بِعَیْنِهِ وَ الْمُسْکِرُ مِنْ کُلِّ شَرَاب» تصریح شده است که موضوع برای حرمت اسکار(مست کنندگی) است پس در هر آشامیدنی دیگری که این ویژگی بود حکم حرمت هم میآید مثل آبجو یا الکلهای خوردنی.
حکم: حرمت
علت: اسکار
موضوع: شرب نبیذ، الکل، شراب و...
✅ برای تنقیح مناط دو تعبیر است یکی همان القاء خصوصیت برای کشف موضوع واقعی حکم است و یکی کشف علت با اندکی تامل عرفی و یا دقت با برهان عقلی قطعی مثل السبر و تقسیم علت خود را نشان می دهد و شیعه هردو آن را قبول دارد. مثلا در روایت بالا گفته شده است «من کل شراب» ولی ممکن است کسی بگوید آشامیدنی بودن، برای حکم حرمت موضوعیت ندارد و خوردن هم باشد همان حکم را دارد مثلا اگر قرص جامد مست کننده هم بود، همین حکم حرمت را دارد. و یا حتی خوردن هم موضوعیت ندارد ممکن است شما آمپولی تزریق کنی و مست شوی و این هم موضوع حکم است.
حکم: حرمت
علت: اسکار
موضوع: هرگونه استفاده از وسیله مست کننده چه زدن آمپول مست کننده، چه خوردن قرص مست کننده، آشامیدن مایع مست کننده و...
نکته ۱: این القاء خصوصیت در موضوع باید قطعی باشد نه احتمالی وگرنه حجیت ندارد.
نکته ۲: فرض کنید اهل لغت گفتند اسکار یعنی جنون همراه با طرب انگیزی، حال اگر مثلا گفتیم علت حالت طرب انگیزی نیست و فقط جنون در اسکار است این میشود استنباط ظنی و قیاس مستنبط العلة که حجت نیست.
اما اگر کاری به علت نداشتیم و در مورد موضوع صحبت کردیم که مثلا اسکار به عنوان علت با همه ویژگیهایش که شرع یا عرف مشخص کردهاند حتما باید باشد اما موضوع که محل تحقق علت است فقط شرب نیست، آشامیدن موضوعیت ندارد و اکل و تزریق هم موضوع تحقق اسکار است و حرام، میشود تنقیح مناط.
نکته 3: علت در غالب موارد برای ما روشن نیست و ما فقط حکم و موضوع واقعی را کشف میکنیم و حکم را از باب عینیت در موضوع دوم - که فقط در عوارضی که ربطی به حکم ندارد با موضوع اول فرق دارد،- ثابت میکنیم.
✅ نوع سوم از قیاس صحیح و حجت، قیاس اولویت است: اگر ملاک حکم در موضوع دوم شدیدتر باشد به آن می گوییم قیاس اولویت.
مثلا در آیه گفته شده است: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف» به پدر و مادر نباید اف گفت، تنقیح مناط میگوید: گفتن کلمه اف موضوعیت ندارد، بلکه آزردن با گفتن این کلمه مد نظر است و قیاس اولویت میگوید: اموری که آزردن در آنها شدیدتر از گفتن کلمه اف است، به طریق اولی ملاک حرمت را دارند.
حکم: حرمت
علت: آزردن
موضوع معلوم الحکم: آزردن با کلام.
موضوع مجهول الحکم که حکم به قیاس اولویت به آن تسری مییابد: آزردن با زدن.
نکته: قیاس اولویت حکم قطعی عقل است و اگر اشکالی بخواهد باشد، در تنقیح مناط است. مثلا در مثال معروف «لاتفل لهما اف» که برای قیاس اولویت میزنند ممکن است کسی اشکال کند اینکه آزردن پدر و مادر حرام است از دلیل خارجی فهمیده میشود و اینکه شما در حکم استنباط شده از آیه علت حرمت را اف گفتن نمیگیرید و میگویید علت حرمت، آزردن است، اگر از همین دلیل باشد، خودش قیاس مستنبط العلة است! (البته با دقت در سیاق کل آیه میتوان از لوازم عقلی قسمتهای دیگر حرمت آزردن را استنباط کرد)
مثال دیگری که برای قیاس اولویت میزنند مانعیت خون استحاضه قلیله برای نماز است و میگویند وقتی این خون مانع باشد به طریق اولی خون استحاضه متوسطه و کثیرة به علت اقوی بودن ملاک مانعیت دارد.
حکم: مانعیت برای نماز
علت: نامعلوم (خباثت خون یا هرچه باشد.)
موضوع معلوم الحکم: خون اسحاضه قلیقه.
موضوع مجهول الحکم که حکم موضوع معلوم الحکم به آن تسری پیدا میکند: خون استحاضه متوسطه و کثیرة.
وجه اولویت: خون استحاضه متوسطه و کثیره هر آنچه در خون استحاضه قلیقه است را قطعا بیشتر با خود دارد.
اقسامی از قیاس که باطل است
✅ مواردی از قیاس هم هست که از نظر شیعه باطل است، دو مورد از آن در زمان اهل بیت(علیهم السلام) شایع بوده است و مورد نهی حضرات قرار گرفته است و دو مورد آن هم روش مستحدث برخی از اهل سنت است و از باب نداشتن ملاکات حجیت باطل هستند.
✅ مورد اولی که در روایات ذکر شده است، «قیاس مستنبط العلة» است و حتی گاهی شیعیان هم به آن دچار میشدند:
اگر ما خواستیم بر اساس فکر و حساب علت را کشف کنیم، این میشود «قیاس مستنبط العلة» و دو مثال معروف دارد:
👈 یکی قیاس شیطان است که وقتی خداوند به او گفت بر انسان سجده کن، گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ، خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین» من از آتش هستم و انسان از گل و آتش از گل برتر است. استنباط کرد علت سجده کردن برتری عنصری است پس چون من برتر از انسان هستم نباید بر او سجده کنم، درحالی که علت در سجده کردن میتوانست برتری روحی یا امتحان الهی باشد.
👈 مثال دیگرش حدیث معروف ابان است که امام صادق (علیه السلام) به او گفت: دیه یک انگشت زن مثل مرد ۱۰ شتر است و دیه دو انگشت زن مثل مرد ۲۰ شتر است و دیه ۳ انگشت او هم مثل مرد ۳۰ شتر است اما دیه ۴ انگشت او میشود ۲۰ شتر و نصف دیه مرد است! ابان تعجب کرد و گفت: «سبحان الله، نحن بالعراق فنبرأ ممّن قاله و نقول: الذى جاء به شیطان.» امام به او گفت آرام باش دین اگر بخواهد قیاس بشود نابود میشود و قانون خداوند چنین است که دیه زن تا یک سوم دیه مرد (۳۰ شتر) با او برابری میکند از آن به بعد دیه زن نصف دیه مرد میشود.
✅ فرق قیاس «مستنبط العله» با «تنقیح مناط» این است که آنجا کشف موضوع حکم میشود ولی اینجا کشف علت حکم میشود و اهل بیت از این علتتراشی نهی کردهاند برخلاف کشف موضوع.
✅ مورد دومی که در روایات آمده است «قیاس الشبه» است که برخی از اهل سنت چون دستشان از منبع شرع کوتاه بود و پاسخی برای مسائل مبتلی به خود نداشتند، مکرر به آن تمسک میکردند و عمده روایات نهی شده از قیاس مربوط به این مورد است.
در قیاس شبه، بدون کشف موضوع حکم، به صرف شباهت یک موضوع با موضوع دیگر، حکم آن موضوع را به این موضوع مجهول الحکم تسری میدهند و سر رشته فقهای اهل سنت که از این روش استفاده میکرد «ابوحنیفه» است و به پیروان او حنفی میگویند.
✅ در مذهب فقهی حنفیه به شکل افراطی به استدلال ظنی عقلی تکیه شده است و چندان به اخبار و احادیث استناد نمیشود چرا که تعداد احادیثی که در نظر آنها حجیت دارد بسیار بسیار اندک است.
ابوحنیفه و مالک بن انس در زمان امام صادق(ع) بودند و هردو هم مدتی نزد حضرت شاگردی کردند، با این تفاوت که مالک، فقیه مالکیها در مدینه نزدیک به امام صادق (علیه السلام) ماند و برای حضرت احترام زیادی قائل بود و خدمت ایشان میرسید و چندان به قیاس اعتقاد نداشت ولی ابوحنیفه به کوفه مرکز شیعیان رفت و برای خود دکانی باز کرد و میگفت: علی چنین گفت و من هم چنین میگویم!
ابن ادریس شافعی فقیه دیگر اهل سنت و امام شافعیها، شاگرد ابوحنیفه و مالک است و حد وسط تمسک به قیاس را دارد.
احمد بن حنبل هم که متاخر از ابن ادریس و امام حنبلیها (وهابیها پیرو او هستند)، چندان اعتقادی به قیاس ندارد و از مالک، در تمسک به روایات و ظواهر متعصبتر است.
✅ اما مواردی از قیاس مصطلح که در روایات به آن اشاره نشده است ولی ملاک حجیت را از نظر شیعه ندارند و البته در اهل سنت هم در حجیت تمسک به آن اختلافی است، قیاس الخفی و قیاس الدلالة است.
✅ قیاس خفی، یعنی چیزی که علت بودنش محتمل است اما نص هم نیست، را به عنوان دلیل بگیرید، یک مثال آن همان موارد قیاس مستنبط العلة است که محتمل بودن به خاطر تفکر در نسبتها و علتهای دیگر احکام است و یک مثال آن جایی است که محتمل بودن به خاطر مبهم بودن لغت است، مثلا روایت گفته باشد «لاتبیعوا الطعام بالطعام» و اگر منظور از طعام خوردنی باشد، یک ملاک حرمت ربای معاوضی میشود خوردنی بودن و مثلا به برنج هم تسری پیدا میکند اما اگر منظور از طعام گندم باشد، حکم در خصوص گندم آمده است و نمیشود حکم آن را به دیگر خوردنیها تسری داد. و خلاصه در اینجا اجمال وجود دارد که منظور کدام است.
✅ مورد دوم از روش قیاسی مستحدث یعنی «قیاس دلالت» وقتی است که میدانی علت چیست، اما در موضوع مجهول الحکم خود علت نیست بلکه جزء یا لوازم آن است مثلا علت برای جواز سجده نکردن، نماز مستحب در حال حرکت است و شما بخشی از آن که نماز مستحب بودن است را کنار بگذاری و در حرکت بودن را بگیری و بگویی جایی که در حرکت هستی اگر آیه سجدهدار خوانده شد، مثل نماز مستحب در حال حرکت، جایز است سجده نکنی!
✅ هر دو این موارد نیز چون صرفا ظن و گمانی است و در آیات و روایات از پیروی از ظن و گمان به ویژه در استنباط احکام نهی شده است، این موارد از حجیت ساقط هستند.
https://eitaa.com/sharhehal_hoze